سرشناسه : غفاری ساروی حسین 1343 - عنوان و نام پدیدآور : چکیده اندیشه ها ( خلاصه ای از شش کتاب دکتر تیجانی )/ به کوشش حسین غفاری ساروی مشخصات نشر : قم بنیاد معارف اسلامی 1378. مشخصات ظاهری : 204 ص. فروست : بنیاد معارف اسلامی قم 92. شابک : 5000 ریال 964-6289-52-5 ؛ 5000 ریال ( چاپ دوم ) ؛ 7000 ریال ( چاپ چهارم ) ؛ 9000 ریال ( چاپ پنجم ) یادداشت : چاپ دوم زمستان 1378. یادداشت : چاپ چهارم 1383. یادداشت : چاپ پنجم: 1385 . یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها شناسه افزوده : سماوی محمد تیجانی 1936 - م. شناسه افزوده : ، Samawi, Muhammad al-Tijani شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی رده بندی کنگره : BP212/5 /غ7چ8 1378 رده بندی دیویی : 297/417 شماره کتابشناسی ملی : م 78-541
ض_رورت ح_ف_ظ وحدت میان مسلمین وایستادگی آنان در برابردشمنان بر هیچ عاقلی پوشیده ن_یست , همچنانکه آشنائی هر مسلمان باآئین فکری وعقیدتی خویش نیز از ضروریات است , تا قول احسن رابیابد وبشارت الهی را شامل گردد.
بر اهل دانش پوشیده نیست که تشنگی جهان بشریت نسبت به حقایق در عصر حاضر اگر بی نظیر ن_ب_اش_د کم نظیراست , که ساخت وسایل ارتباطی سریع از یک سوی وظهور جمهوری اسلامی به ع_نوان نظامی که براساس دین مدعی تامین سعادت دنیائی واخروی بشراست از سوی دیگر بر این ت_ش_ن_گی افزوده است , در این میان , کنجکاوی نسبت به مذهب تشیع خود جایگاهی ویژه دارد که ح_ق
ج_ویانی چون دکتر محمد تیجانی سماوی , صالح وردانی , شیخ معتصم سید احمد وباتحقیق وج_س_ت_ج_و ومیزان قرار دادن عقل وکتاب وسنت به این نتیجه رسیده اند که تنها گروه بر حق ونجات یافته شیعه دوازده امامی است وبس .
این سیراب گشته های زمزم زلال اهل بیت در این رابطه کتابهاتالیف کرده اند که به زبان فارسی نیز ترجمه , وتوسط این مرکز منتشرشده است .
در این میان آثار دکتر تیجانی جایگاه ویژه ای دارد وبسیارعمیقتر از دیگران به بررسی عقائد شیعه وسنی وانتخاب عقیده صحیح که جز عقیده شیعه نیست پرداخته است .
از آنجا که بسیاری از حق جویان توان مطالعه تمامی آثار ایشان را ندارند ودر عین حال نمی خواهند از ش_ی_ری_نی ولذت آن بی بهره باشنداین نوشتار که توسط فاضل گرامی جناب آقای غفاری تهیه شده را به عنوان تلخیص آثار ایشان تقدیم می داریم .
بنیاد معارف اسلامی _ قم .
((انما بد وقوع الفتن اهوا تتبع واحکام تبتدع , یخالف فیهاکتاب اللّه , ویتولی علیها رجال رجالا علی غ_ی_ر دین اللّه , فلوان الباطل خ لص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین , ولو ان الحق خلص من ل_بس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین , ولکن یؤخذ من هذا ضغث ومن هذا ضغث , فیمزجان , فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه , وینجو الذین سبقت لهم من اللّه الحسنی )) ((1)) .
ی_عنی : ((همانا آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هوسها وآئینهای اختراعی است که منجر به مخالفت با ک_ت_اب خ_دا می گردد, وبر اساس آنها بر خلاف آئین الهی مردانی برگرده مردان دیگر حکومتی (باطل )پیدا می کنند.
اگ_ر ب_اطل
از حق کاملا جدا می گشت بر طالبان مخفی نمی ماند,واگر حق نیز از پوشش باطل خلاصی می یافت زبان معاندان از آن قطع می گردید (که بیهوده ادعای حق نکنند) ولی بخشی از ح_ق وب_خشی ازباطل گرفته , با هم مخلوط می شوند که ثمره اش چیرگی شیطان بردوستانش , ونجات آنها که مورد رحمت واحسان الهی واقع گردیده اندخواهد بود)).
اگ_ر بگوئیم بزرگترین فتنه تاریخ بشریت همان انحراف از مسیراسلام ناب محمدی (ص ) پس از رح_ل_ت ج_انگداز آن حضرت بودسخن گزافی نگفته ایم , که حوادث بعدی از هجوم به بیت وحی گ_رف_ته ,تا شهادت امیر مؤمنان (ع ) وواقعه جانگداز کربلا و وتا انحراف وبدبختی وتفرقه وخواری ام_روز م_س_ل_مین , همه وهمه میوه های تلخ شجره خبیثه ای بود که در آن روز کاشته شد وبعدها توسط ((بنی امیه ))و((بنی عباس )) و آبیاری گشت .
ش_اید عامه مسلمانان ساده وفریب خورده حاضر در ((سقیفه )) اگرمی دانستند ثمره کارشان این خواهد شد هرگز به آن تن نمی دادند.
ه_واه_ای ن_فسانی وبدعتهای شیطانی که در آن روز بر خلاف آئین وسنت الهی علم شده وپیروی گ_ردی_ده ان_د ن_ت_ی_جه اش استیلا وچیرگی شیاطین در طول تاریخ , غیر از مدت کوتاه حکومت امیرالمؤمنین وفرزند پاکش (ع ) که آن هم توام با سلطه شیطانی ((معاویه )) بر بخشی ازپیکره عالم اسلام بود شد.
در ای_ن میان معدود انسانهای خدائی بنا به توصیف امیر کلام علیه الصلاه والسلام : ((الذین سبقت لهم من اللّه الحسنی )) بودند که طریق نجات را یافتند وبدون هیچگونه شک وتردیدی در آن گام ن_هادند, ازجمله این افراد بنده پاک خدا ((دکتر
محمد تیجانی سماوی ))است که هرمسلمان اهل مطالعه خواه شیعه وخواه سنی اورا می شناسد وتاثیر بیان گرم والهی اش را در جان خود می یابد.
ه_م_ان_ط_ور ک_ه خ_واهید خواند او در سفری با یک ((شیعه عراقی ))آشنا می شود وبا مسافرت به ((ع_راق )) ب_ه م_ذه_ب ت_ش_ی_ع متمایل می گرددوبا مطالعه وتحقیق بالاخره آن را برای خود بر م_ی گ_زی_ن_د, آن_گ_اه ک_ت_اب_هائی از سرگذشت خود گرفته تا بررسی آئینهای هر دو مذهب بر اس_اس آیات قرآن وروایات واخباری که اهل سنت آن را نقل کرده اند به رشته تحریر در می آورد, که برخی از این کتابها تا کنون به بیست زبان ترجمه ,ودر تیراژهای بالائی به چاپ رسیده است .
از آنجا که بسیاری از علاقه مندان به مطالعه کتابهای ایشان ,خصوصا جوانان مشتاق به فهم ودرک آئی_ن ح_ق , وزدودن ش_ب_ه_ات ت_ردی_د ن_س_بت به مذهب تشیع , فرصت مطالعه تمامی کتابهای ای_ش_ان راندارند, واز طرفی برخی از مباحث در چند کتاب ایشان تکرار شده ,وبرخی دیگر در چند کتاب به صورت پراکنده آمده , این کتاب به منظور تلخیص آثار ایشان تالیف گردیده است که قبل از آغاز توجه شمارا به چند نکته جلب می کنیم :.
1 _ کتابهائی که مورد تلخیص قرار گرفته اند عبارتنداز:.
الف آنگاه هدایت شدم _ ترجمه استاد محمد جواد مهری _ بنیادمعارف اسلامی قم .
ب همراه با راستگویان _ ترجمه استاد محمد جواد مهری بنیادمعارف اسلامی قم .
ج از آگاهان بپرسید ج1 و2 _ ترجمه استاد محمد جوادمهری بنیاد معارف اسلامی قم .
د اهل سنت واقعی ج1 و2 ترجمه آقای عباس علی براتی بنیادمعارف اسلامی قم .
ه اهل بیت
کلید مشکلها ترجمه استاد محمد جواد مهری بنیادمعارف اسلامی قم .
و از خدا پروا کنید ترجمه آقای لطیف راشدی انتشارات قدس قم .
2 _ تلخیص , همانند اصل کتاب به زبان نویسنده اش یعنی ((دکترتیجانی )) می باشد.
3 _ در پ_اورق_ی آدرس م_ط_الب تلخیص شده آمده است که جهت توضیح بیشتر می توان به اصل کتاب ایشان مراجعه نمود.
4 _ آن مطالبی که در پاورقی آمده توضیحات تلخیص کننده است .
به امید آن روزی که تمامی پرده ها از چهره حق برداشته شود, تاهمگان از آن بهره مند گردد.
حسین غفاری ساروی .
شهر مقدس قم .
خرداد ماه 1377 برابر با محرم الحرام1419 .
خ_دای ج_هانیان را سپاس که به انسان عقلی بخشید تا گمانش را به یقین تبدیل کند,ورسولانی فرستاد تا اورا از خواب غفلت بیدار نمایند وهرگز در عقیده اش یاران وخویشان وپدرانی که بدون دلیل وبرهان از گذشتگان پیروی می کردند را تقلید ننماید.
ودرود وس_لام بر آقای ما ((محمد بن عبداللّه )) و((اهل بیت پاکش )) وبر یاران گرامش ,آن یارانی که اورا یاری وکمک نمودند ودین را تغییر ندادند, ودرود بر پیروان آنها تا روزرستاخیز.
خدایا از من بپذیر که تو شنوا ودانائی .
محمد تیجانی تونسی .
ده س_ال_ه ب_ودم ک_ه زی_ر ن_ظر معلم قرآن نیمی از کتاب خدارا حفظ کرده بودم , پدرم در شبهای م_اه م_ب_ارک رم_ضان مرا به مسجد برد وبه نمازگزاران معرفی کرد واستادم دو یا سه شب امامت جماعت را برعهده من گذاشت .
آن روزه_ا وشهرتها که آوازه اش به کل شهر رسید هرگز فراموش نمی شود, به اضافه افتخار به نام ((ت_ی_ج_ان_ی )) ک_ه م_ادرم به برکت سفر یکی
ازفرزندان ((شیخ احمد تیجانی )) از ((الجزائر)) به ((ق_ف_ص_ه )) ((2)) واقامت در میان خاندان ((سماوی )) بر من نهاده بود, چرا که بیشتر اهالی شهر روش ص_وف_ی_گ_ری ((تیجانی ))را برای خود اختیار نموده بودند, بسا پیرمردانی که دست وسرم را می بوسیدند ومرا از فیض برکات سرور ما ((شیخ احمد تیجانی )) می شمردند ((3)).
ه_جده ساله بودم که جهت شرکت در ((نخستین کنفرانس پیشاهنگی عربی واسلامی )) در ((مکه م_ک_رم_ه )) ب_ر گ_زی_ده شدم , احساس درونی ام قابل توصیف نیست , به هنگام ورود به خانه خدا اش_ک_هایم سیل آسا می ریخت , خودرا مشمول عنایات خاص الهی می شمردم وبسیار نماز وسعی به جای می آوردم , آه چه منظره هائی که هرگز زدوده نخواهد شد.
ب_سیاری از هیئتها آدرس مرا برای مکاتبه در خواست می کردندوچه جوائز زیادی که در مسابقات به دست آورده بودم !.
در طی بیست وپنج روز اقامت در عربستان به عقاید ((وهابیت ))تمایل پیدا کردم وآرزو می نمودم که همه مسلمانان این عقیده را داشته باشند.
ه_ن_گ_ام بازگشت , لباس وعقال سعودی بر تن , با استقبال عظیمی در فرودگاه از جمله رهبران طریقت ((عیساوی )) و((تیجانی )) و((قادریان ))مواجه شدم که با هلهله وتکبیر مرا در خیابانهای شهر می گرداندند, چراکه تا آن روز هیچ حاجی به سن من ندیده بودند.
آن ای_ام ش_یرین ترین روزهای عمرم بود که همواره شخصیتهاوبزرگان به منزل ما می آمدند, من هم بر اساس تعلیم ((وهابیون )) مردم رااز بوسیدن ضریح ها ودست کشیدن بر چوبها منع می کردم , واین کارراشرک می شمردم .
پ_س از این به مساجد مختلف جهت سخنرانی
دعوت می شدم وکلاسهای درسم رونقی پیدا کرده , آوازه ام از ش_ه_ر خ_ودم فراتر رفته بود, در این میان برخی طریقتهای صوفیانه سعی در جذب من نمودندومرا به جلسات خود کشاندند.
اینجا بود که میان دو خط متناقض متحیر وگرفتار شده بودم :.
یکی آئین ((صوفیان )) وتوسل به ((شیخ )).
ودیگری آئین ((وهابیت )) که این توسلهارا شرک می داند.
در ی_ک تعطیلات تابستانی جهت ملاقاتی با برخی دوستان سفری طولانی به ((لیبی )) و((مصر)) و((لبنان )) و((سوریه )) و((اردن ))و((عربستان ))را آغاز کردم , پس از چند روز اقامت در ((لیبی )) به ((مصر))رفتم وبا ((شیخ عبدالباسط عبدالصمد)) وبرخی علمای ((الازهر)) ملاقات نمودم , آنها از ه_وش م_ن وتوانم در حفظ آیات وروایات تعجب می کردند وبه سخنرانی دعوتم نمودند وبه من پ_یشنهاد اقامت در((الازهر)) را دادند, به علاوه موفق به دیدار پیراهن وآثار دیگری ازپیامبر(ص ) گشتم که آنهارا به هر کس نشان نمی دهند.
آن_گ_اه برای رفتن به ((بیروت )) سوار کشتی شدم , در درون کشتی بایک استاد دانشگاه عراقی به ن_ام ((م_ن_ع_م )) آش_نا شدم , با هم از وضعیت مسلمانان صحبت کردیم واز تفرق آنان که منجر به شکست اعراب وپیروزی صهیونیستها شد نالیدیم ,.
من اضافه کردم که جدا با این تقسیم بندیهائی که استعمار درمیان ما ایجاد کرد تا به آسانی مارا به ذل_ت واس_ارت وا دارد م_خ_ال_ف_م , ح_ت_ی در ((ق_اه_ره )) وقتی در مسجد حنفی ها نماز خواندم ودس_ت_ه_ای_م را روی ه_م ن_گ_ذاش_ت_م چ_ون م_الکی ها به آن قائل نیستند به من گفتند: پس به م_س_ج_دم_ال_ک_ی ها برو, ناگهان استاد لبخندی زد وبه من گفت شیعه است ,
باشنیدن این خبر سراسیمه به او گفتم : اگر می دانستم شیعه ای هرگز با توصبحت نمی کردم .
گفت : چرا؟.
گ_فتم : چون شما علی را می پرستید وخداپرستانتان ((جبرئیل )) راخیانتکار می دانند که به جای رساندن رسالت الهی به علی آن را به محمدرسانده است .
او ب_ا آرام_ش ب_رای م_ن ب_ی_ان ک_رد ک_ه ای_ن تهمتی بیش نیست وآنان معتقد به رسالت حضرت محمد(ص ) می باشند, آنگاه از من دعوت کرد که به ((عراق )) بروم تا بیشتر با شیعه آشنا شوم .
گفتم : نه پول دارم نه ویزا.
((منعم )) هزینه سفر وتهیه ویزای مرا بر عهده گرفت ومن بعد ازیک شب تفکر وهیجان به عشق زیارت سرورم ((عبدالقادر گیلانی )) دربغداد ونیز دیدن آثار تمدن دوره ((هارون )) و((مامون )) به او جواب مثبت دادم .
در ط_ول س_ف_ر ب_ه هنگام نماز اورا جلو انداختم تا ببینم چگونه نماز می خواند, آنگاه خودم دوباره ب_خ_وانم , ولی او طوری آرام نمازخواند ودعا نمود که نظرم برگشت , تا آنجا که خیال کردم پشت س_ر ی_ک_ی از اصحاب با تقوای پیامبر(ص ) نماز خواندم , بعد از نماز آنقدر دعاکرد وبر پیامبر وآلش درود فرستاد واشک ریخت که من تاکنون مانندآن را ندیده بودم .
از ((ل_ب_ن_ان )) به ((دمشق )) واز آنجا به سوی ((بغداد)) حرکت کردیم , درآنجا به منزلش رفتیم , خ_ان_واده اش ب_ه گ_رم_ی از من استقبال واحوالپرسی کردند, در طول سفر عزت نفس وپارسائی وکرامتی را در او دیدم که قبلا از کسی ندیده بودم واحساس کردم که در منزل خودم می باشم .
دوس_ت_م از ((عبدالقادر گیلانی )) پرسید,
گفتم : او می گوید: ((مردم همه هفت بار گرداگرد خانه طواف می کنند اما خانه گرداگرد خیمه من طواف می نماید)).
ش_ب را خ_واب_یدم وصبح با هم به حرم ((شیخ )) رفتیم , دوان دوان وارد حرم شدم وخرسند از این افتخار بر دوستان وفامیلهایم در تونس که من به آن درجه از مقام ومنزلت رسیده ام که به بارگاه ((شیخ )) مشرف شده ام .
از آنجا خارج شده پس از صرف ناهار دوستم مرا به سمت ((کاظمین )) برد, با تنفر به آنها که دور ضریح گشته , گریه وزاری می کردند وبوسه می زدند نگریستم , پس از خواندن فاتحه برای صاحب قبر گفتم :.
((خدایا اگر این میت از مسلمین است پس تو اورا رحم کن )).
پ_ی_رمردانی با عمامه های سیاه وسفید ومحاسن بلند که آثارسجود بر پیشانی شان پیدا بود, تا وارد می شدند بی اختیارمی گریستند.
از خود پرسیدم : آیا این همه اشکها دروغین است واینها خطاکارند؟!.
دوستم از جهالت من نسبت به صاحب قبر, اما آشنائی وشیفتگی ام به ((عبدالقادر)) که اورا ((ذریه رسول اللّه )) می دانستم تعجب کرد وپس از فهماندن این نکته که ((عبدالقادر)) در قرنهای ششم یا هفتم می زیست ولی صاحب این قبر در قرن دوم که پس از چهار نیا نسبتش به پیامبر(ص ) می رسد گفت : کدامیک به رسول خدا نزدیکترند, موسی بن جعفر یا ((عبدالقادر))؟!.
آن_گاه با راهنمائی یک استاد تاریخ در دانشگاه به من فهماند که ((عبدالقادر)) انسان پارسائی اهل ((گیلان )) منطقه ای در ایران است واصلاعرب نمی باشد ((4)).
از ای_ن_ه_ا شگفت زده شدم , چرا بدون اینکه اینان را
بشناسم کینه شان را به دل دارم , من به قدری م_ج_ذوب ع_ب_ادتها, اخلاق واحترام آنها نسبت به علمایشان شدم که آرزو می کنم ای کاش مانند آنهابودم .
ه_رگ_اه نام پیامبررا می آورم با تمام وجود فریاد می زنند ((اللهم صل علی محمد وآل محمد)), با خ_ود م_ی گ_وی_م : ش_ای_د ظ_اه_ر ب_اشد, اماوقتی کتابهایشان را ورق زدم آنقدر احترام نسبت به پ_ی_ام_بر(ص ) دیدم که در کتابهای خودمان ندیدم , چرا که آنها معتقد به عصمت آن حضرت حتی قبل از بعثت هستند اما ما خیر, بلکه اشتباهات فراوانی را برای اوثابت می کنیم .
روزی ب_ه دوس_ت_م اع_ت_راض ک_ردم ک_ه چ_را ش_ما بر حضرت علی کرم اللّه وجهه سلام وصلوات می فرستید؟.
او در پ_اس_خ گ_ف_ت : اولا م_ف_سرین شیعه وسنی متفق القولند که پس از نزول آیه صلوات ((5)) اصحاب از کیفیت آن سؤال کردند, حضرت فرمود:.
((ب_گوئید: اللهم صل علی محمد ؤال محمد کما صلیت علی ابراهیم ؤال ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید ((6)) , وهرگز بر من صلوات ناقص نفرستید)).
ثانیا ((امام شافعی )) در مورد صلوات بر اهل بیت شعرسروده است ((7)).
وث_ال_ث_ا ((ام_ام ب_خ_اری )) در صحیحش می گوید: ((علی (ع ))) ((8)) ونیزمی گوید: ((علی بن الحسین (ع ) مارا حدیث کرد)) ((9)).
ک_ت_اب ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری ))را ن_گاه کردم دیدم سخنانش صحیح است واتفاقا در مصر به چاپ رسیده است .
دوس_ت_م روزی م_ارا به ((کوفه )) واز آنجا به ((نجف )) آرامگاه امام علی بن ابی طالب برد, حرمی ش_ب_ی_ه ح_رم م_وس_ی کاظم داشت , او مرا به مسجدی در گوشه حرم برد که کودکانی سیزده تا شانزده ساله عمامه برسر
مشغول مباحثه بودند, یکی از آنها از من پرسید: تو اهل کجا هستی ؟.
گفتم : ((تونس )).
گفت : مذهب تو چیست ؟.
گفتم : ((مالکی )).
گفت : آیا مذهب ((جعفری )) را می شناسی ؟.
گفتم : این اسم جدید دیگر چیست ؟! نه جانم !.
گ_ف_ت : م_ذه_ب ((ج_ع_ف_ری )) حقیقت اسلام است , آیا نمی دانی که ((ابوحنیفه )) شاگرد امام صادق است ومی گوید: ((اگر آن دو سال (شاگردی )نبود نعمان هلاک می شد)).
خ_دارا ش_ک_ر ک_ردم که او استاد ((امام مالک )) نبود لذا گفتم : ما((مالکی )) هستیم و((حنفی )) نمی باشیم .
گ_ف_ت : ((اح_م_د ب_ن حنبل )) از ((شافعی )) گرفته , ((شافعی )) از ((مالک )),((مالک )) از ((ابو حنیفه )) و((ابو حنیفه )) هم از امام صادق (ع ), بنابر این همه شاگردان جعفر بن محمد(ع ) هستند.
از ای_ن ک_ودک ت_ع_جب کردم که مانند یک استاد با شاگردش سخن می گوید, خودرا در برابرش ناتوان یافتم , هر سؤالی که کرد در برابرش عاجز شدم , پرسید: از که تقلید می کنی ؟.
گفتم : ((امام مالک )).
گفت : چگونه از مرده تقلید می کنی ؟ اگر سؤالی داشته باشی اوپاسخت می دهد؟!.
گفتم : امام شما هم که چهارده قرن قبل مرده است !.
آنها همه با هم گفتند: ما از ((آقای خوئی )) تقلید می کنیم .
اینجا بود که برای خلاصی از آنان بحث را عوض کرده ازجمعیت ((نجف )), فاصله اش با ((بغداد)) و پ_رس_ی_دم ولی در درون احساس شکست نمودم واقرار داشتم که آن همه شخصیت وعزت که در ((مصر))بر آن سوار شدم در اینجا در اثر ملاقات با این
کودکان دود شد واز بین رفت .
ب_ه ه_م_راه دوستم به ملاقات آقای ((خوئی )) رفتیم , پس ازاحوالپرسی با ایشان تفکرات خویش را نسبت به شیعیان ابرازداشتم .
((س_ید)) گفت : ما شهادت می دهیم که جز ((اللّه )) خدائی نیست و((محمد)) رسول خداست که درود خدا بر او وآل پاکش وشهادت می دهیم به اینکه ((علی )) بنده ای از بندگان خداست آن روز ک_ه ج_برئیل برمحمد نازل شد او چهل ساله بود اما علی کودک شش یا هفت ساله ,چگونه جبرئیل اشتباه می کند وبین آن دو فرق نمی گذارد؟.
من اظهار نیاز به کتاب کردم ولی با توجه به سفر طولانی خصوصا ((عربستان )) نمی توانستم آنهارا باخود حمل کنم , ((سید)) آدرس مرا گرفت تا کتابهای مورد نیازم را برایم تهیه وارسال کند, آنگاه بابوسیدن دستش از او خدا حافظی کردم .
ب_ه م_لاقات ((سید محمد باقر صدر)) هم رفتیم که خیلی خوش آمدگفت ومرا کنار خود نشاند, ن_م_از ظ_هر وعصررا به امامت او خواندیم ,احساس می کردم در کنار اصحاب بزرگوار پیامبر قرار گ_رف_ت_ه ام , چ_را ک_ه ن_م_از ه_مراه با دعا وحمد وثنای پروردگار وصلوات وسلام بر محمدوآل طاهرینش بود.
ب_ع_د از ن_ماز مردم عادی از ((سید)) سؤالاتی می کردند وعلمای شیعه از ((حجاز)), ((بحرین )), ((ق_ط_ر)), ((ام_ارات )), ((لبنان )), ((سوریه )),((ایران )), ((افغانستان )), ((ترکیه )) و((افریقا)) با ((سید)) سخن می گفتند.
من چهار روز با ((سید)) بودم وگفتگوهائی با او کردم , از جمله :.
درباره شهادت به ولی خدا بودن علی , در نماز پرسیدم ,گفت :.
((این شهادت جز نماز نیست ولی برای مقابله با کسانی که حضرت را سالهای سال لعنت می کردند مستحب است
گفته شود,همچنانکه شهادت به بهشت وجهنم ومعاد نیز مستحب می باشد)).
از عزاداری وگریه شیعیان بر حسین بن علی رضی اللّه عنه پرسیدم , گفت :.
((ای_نها که بر سیدالشهدا گریه می کنند مصیبت امام حسین را بادل وجان دیده اند, وانگهی خود حضرت رسول بر فرزندش حسین گریه کرد و((جبرئیل )) از گریه آن حضرت گریه کرد)).
_ از روش ((صوفیان )) پرسیدم , به اختصار پاسخ داد:.
((ت_ربیت نفس وزهد در لذتهای دنیائی از مزایای آنهاست , اماکناره گیری از زندگی , از کارهای منفی آنان می باشد)).
از روزی ک_ه م_ن وارد ع_راق ش_دم ه_رگ_ز نامی از سرورمان ((ابوبکرصدیق )) و((عمر فاروق )) نشنیده ام حال آنکه نامهائی به گوشم می خوردکه از نظر من کاملا بیگانه اند, مثل دوازده امام .
ای_ن_ه_ا م_ی گ_وی_ن_د رس_ول خدا قبل از رحلت , امام علی را جانشین خود قرار داده است , ولی آیا م_م_کن است مسلمانان واصحاب گرامی پیامبر که پس از او از تمامی مردم برترند با هم توطئه ای ضد امام علی کرم اللّه وجهه بکنند؟!.
ه_مان اصحابی که در یاری اسلام از فرزندان وپدران وخانواده های خویش گذشتند وبرای اجرای دس_ت_ورات پ_ی_ام_ب_ر از ه_م پ_ی_ش_ی م_ی گرفتند, چگونه وقتی خود به جایگاه خلافت رسیدند فرمان رسول اللّه را نادیده گرفتند وطمع مقام دیدگانشان را پوشاند.
ای_ن بود که در شک وسرگردانی ماندم , شکی که علمای شیعه درذهنم ایجاد کردند, شک نسبت ب_ه ص_حابه رسول اللّه (ص ) که نزد شیعیان در این سطح پائین قرار دارند, این شک آغاز سستی در ع_ق_ای_د گ_ذش_ت_ه واقرار به این بود که در پشت پرده اموری هست که تا آنهارا
بر طرف نکنیم به حقیقت دست نمی یابیم .
با دوستم ((منعم )) به ((کربلا)) مسافرت کردیم , در آنجا به مصیبت سرورمان حسین پی بردم .
س_خنرانان را دیدم که با بازگو کردن فاجعه ((کربلا)) احساسات مردم را بر می انگیزند وآنان را به ن_ال_ه وش_یون وا می دارند, من هم گریستم وگریستم , آنقدر گریستم که گوئی سالها غصه در گلویم مانده بود واکنون منفجر شد.
احساس کردم که پیش از این در صف دشمنان حسین بودم واکنون منقلب شده در گروه یارانش قرار گرفتم , در همان لحظات سخنران داستان ((حر))را بررسی کرد:.
اسب خودرا به سوی حسین حرکت داد وگریه کنان عرض کرد:.
((ای فرزند رسول خدا آیا توبه ای برایم هست ؟)).
دی_گ_ر ن_توانستم طاقت بیاورم , شیون کنان خودرا بر زمین افکندم , گویا خود ((حر)) هستم واز حسین می خواهیم که :.
((ای فرزند رسول خدا آیا توبه ای برایم هست ؟ یابن رسول اللّه ,از من درگذر ومرا ببخش )).
بر اثر صدای واعظ, گریه وشیون مردم بلند شد, دوستم همچون مادری مرا در بغل گرفت و ((یا حسین , یا حسین )) می گفت :.
از او خ_واس_تم که داستان شهادت امام حسین (ع ) را برایم تکرارکند, چرا که پیرمردانمان تاکنون م_ی گ_ف_ت_ن_د: منافقین ودشمنان اسلام ,همانهائی که ((عمر)) و((عثمان )) و((علی ))را به قتل رساندند ((حسین ))را نیزکشتند.
م_ا ت_ا کنون ((عاشورا))را عید می دانستیم وجشن می گرفتیم غذاهای خوشمزه می پختیم وبرای کودکان شیرینی واسباب بازی می خریدیم .
وع_ل_م_ای م_ا روای_ت_هایی را در فضلیت روز عاشورا وبرکات آن نقل می کردند, راستی که شگفت آوراست .
پ_س از ملاقات با شیعیان شک ودودلی بر من مستولی شد, شایدحرف اینها حق باشد,
چرا تحقیق نکنم , خداوند می فرماید:.
(الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم اللّه واولئک هم اولوا الا لب اب ) ((10)).
ی_ع_ن_ی : ((آن_ه_ا ک_ه س_خن را می شنوند وبهترینش را بر می گزینند, آنهاکسانی هستند که خدا هدایتشان کرده وآنها همان اهل خرد هستند)).
با این قصد, خود ودوستان شیعه عراقی را وعده دیدار دیگردارم وبوسه زنان از آنها جدا شدم .
((ع_راق ))را بعد از بیست روز ترک کردم در حالی که از فراق دلهائی که شیفته شان شدم , دلهائی که به محبت ((اهل بیت )) می تپد,اندوهگین گشتم وروبه سوی ((حجاز)) کردم .
در ((ج_ده )) دوس_تم ((بشیر))را ملاقات کرده , داستان کشف جدیدم در ((عراق ))را با او در میان گذاشتم .
او گفت : اینها پیرامون قبرها نماز می خوانند, در ((بقیع )) گریه ونوحه سرائی می کنند, بر قطعه سنگی سجده می نمایند, بر سر قبر((حمزه )) گریه وزاری راه می اندازند و.
از خ_ود پ_رس_ی_دم : آی_ا ای_ن اس_تدلال برای تکفیر کسی که شهادتین بر زبان جاری می کند, نماز می خواند, روزه می گیرد, زکات می دهدوحج می رود کافی است ؟.
در ((م_که )) با حضرت ((ابراهیم ))(ع ) درد دلها کردم , به ((مدینه ))آمدم , مامور سعودی در کنار ق_بر پیامبر(ص ) و((ابوبکر)) و((عمر)) بر من نهیبی زد ومرا راند, به خود گفتم : مگر ممکن است پیامبر مثل سایرمردگان مرده باشد؟ پس چرا در نمازهایمان خطاب به اومی گوئیم :.
((السلام علیک ایها النبی ورحمه اللّه وبرکاته ))؟.
ب_ه ((بقیع )) رفتم , پیرمردی شروع به نماز کرد, به سجده رفت ,ناگهان سربازی با پوتینش چنان لگدی به
او زد که وارونه شد واز هوش رفت , به این کار اعتراض کردم , دیدم زائران می گویند: چرا کنار قبرهانماز می خواند؟.
گ_ف_تم : اگر این عمل حرام است , چرا میلیونها حاجی وزائر کنارقبر پیامبر و((ابوبکر)) و((عمر)) نماز می خوانند؟ وآیا با این خشونت بایداز آن جلوگیری کنیم یا با نرمی وملاطفت ؟.
ک_ی_نه وخشمم نسبت به آنها خیلی بیشتر شد, به خانه رفتم وداستان را برای میزبان تعریف کرده , گفتم : من دارم از ((وهابیت )) بیزارمی شوم وبه ((شیعیان )) تمایل پیدا می کنم , چهره اش درهم شد وگفت :دیگر چنین سخنی را تکرار نکن .
صبح که شد ترسیدم او از سازمان امنیت باشد لذا از خانه بیرون رفتم ودیگر بازنگشتم .
در ح_رم ش_ری_ف ن_ب_وی قاضی ((مدینه )) مشغول تفسیر قرآن بود,پس از پایان درس از او درباره ((اهل البیت )) در آیه تطهیر ((11)) پرسیدم ,گفت : مقصود زنان پیامبراست , گفتم : علمای شیعه می گویند: آیه به علی وفاطمه وحسن وحسین اختصاص دارد, چون اول آیه که خطاب به همسران پیامبراست با صیغه های مؤنث آمده ولی آیه تطهیر با صیغه مذکر.
ع_ینکش را بالا زد وگفت : از این افکار زهر آلود بترس , شیعیان طبق هوای خودشان آیات قرآن را تاویل می کنند!!.
از ((م_دی_نه )) به ((اردن )) از آنجا به ((سوریه )) وسپس به ((لبنان )) رفتم ,در طول سفر دیدم به ه_م_ان مقدار که نسبت به ((وهابیت )) تنفر وانزجارپیدا می کنم نسبت به ((شیعه )) میل ومحبت وعلاقه دارم , خدای سبحان را سپاس گفتم واز او خواستم راه حق را به
من بنمایاند.
ب_ه وط_ن ب_ازگشتم , دیدم قبل از من کتابهای زیادی از ((نجف )) به آنجا رسیده است , خوشحال ش_دم وب_ع_د از استراحت شروع به خواندن آنها کردم , خصوصا کتاب ((المراجعات )) که گمشده خ_ودرا در آن ی_اف_تم ,چرا که گفتگوئی است بین دو روحانی از دو مذهب , تا رسیدم به حادثه روز ((پ_ن_ج ش_نبه )) ((12)) , باور نمی کردم که سرورمان ((عمر)) به پیامبر اعتراض کند ولی روایت از ((ب_خ_اری )) و((م_س_ل_م )) ب_ود, ب_ه پ_ایتخت رفته آن دو کتاب وکتابهای دیگری خریدم , در راه صفحاتش را ورق زدم با تعجب دیدم صحیح است !.
در ط_ول ت_ح_ق_ی_ق با خود پیمان بستم که احادیث مورد اتفاق شیعه وسنی را بپذیرم وبا این مبنا پژوهش را آغاز کردم ((13)).
اه_ل س_ن_ت عموما معتقد به رؤیت خداوند متعال هستند,واحادیثی در کتابهای روائی خود نظیر ((بخاری )) و((مسلم )) در این رابطه می آورند, مانند:.
1 ((خ_داون_د س_ب_ح_ان در ب_راب_ر بندگانش نمایان می شود واورامی بینند, چنانکه ماه را در شب چهاردهم می بینند)) ((14)).
2 ((خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود می آید)) ((15)).
3 _ ((پایش را نمایش می دهد تا مؤمنین اورا بشناسند)) ((16)).
4 (( خداوند پایش را در جهنم می گذارد پس جهنم پر می شود)) ((17)).
5 ((خ_داون_د می خندد ((18)) وتعجب می کند, دو دست ودو پا وپنج انگشت دارد که آسمانهارا بر ان_گ_ش_ت اول , زم_ی_ن_ه_ارا ب_ر ان_گ_ش_ت دوم ,درخ_تان را بر سوم , آب وخاک را بر چهارم وسایر آفریدگان رابرانگشت پنجم می گذارد)) ((19)).
6 ((دارای م_ن_زلی است که در آن سکونت دارد, ومحمد برای دخول بر او
در منزلش سه بار اجازه می گیرد)) ((20)).
اما شیعیان بر اساس آیات وروایات ((21)) این مساله را ممنوع می دانند:.
1 (لا تدرکه الا بصار) ((22)).
یعنی : ((دیدگان توان ادراک اورا ندارند)).
2 (لیس کمثله شی ) ((23)).
یعنی : ((چیزی مانند او نیست )).
3 _ امام علی (ع ) می فرماید:.
_ (( لا یدرکه بعد الهمم ولا یناله غوص الفطن )) ((24)).
یعنی : ((بلند همتان اورا ادرک نتوانند کرد وزیر کان به حقیقتش پی نمی برند)).
راز ای_ن اخ_تلاف در این است که روایات فوق ساخته ((کعب الاحبار)) یهودی است , که توسط ((ابو ه_ری_ره )) و((وهب بن منبه )) نقل شده است و((ابو هریره )) هم فرقی بین احادیث پیامبر و((کعب الاح_ب_ار))ن_م_ی گذارد, تا جائی که ((عمر بن خطاب )) اورا می زند واز نقل برخی روایات منعش می نماید ((25)).
اک_ث_ر اهل سنت معتقدند که انسان در تمامی کارهایش مجبوراست واختیاری ندارد, سرنوشت او, ح_ت_ی س_ع_ادت یا شقاوتش درشکم ما در برایش نوشته شده است ((26)) ووقتی سؤال شود: پس چ_راباید انسانها اعمال داشته باشند وکار کنند از قول پیامبر اکرم (ص ) نقل می کنند که فرمود: هر کس کار می کند برای همان که آفریده یا مجبورشده است ((27)) !.
ب_ر این اساس انسان چون ماشینی بی اختیار حرکت می کند, لذاممکن است کسی بی اختیار شراب بخورد ویا حتی قتل نفس نماید.
آن_ه_ا م_ی گ_ویند: تمامی پادشاهان ورؤسای جمهوررا خدا نصب کرده , حتی استعمار ((تونس )), ((الجزایر)) و((مغرب )) توسط ((فرانسه )) نیزبا نصب الهی بوده است .
م_ن هیچ شرح وتفسیری برای این تناقض صریح نمی یافتم که ازطرفی او فعال ما یشا است
((28)) اه_ل ج_هنم واهل بهشت را از قبل تعیین فرموده , ولی از طرف دیگر او به اندازه یک ذره بی مقدار هم ظلم نمی کند ((29)) واز مادر هم به فرزندش مهربانتراست ((30)).
در مقابل گروهی دیگر از اهل سنت قائل به تفویض شدند ((31)).
اما شیعیان قائل به اختیاراند, یعنی نه انسان مجبوراست ونه خداوند متعال نعوذ باللّه هیچ کاره , به دلایل زیر:.
1 _ ق_ول به جبر با حکمت ارسال انبیا وامر ونهی الهی منافات دارد, یعنی اگر انسان در کارهایش مجبوراست واختیاری ندارد پس انبیا برای چه آمده اند؟.
2 _ ای_ن ع_ق_ی_ده نتیجه اش نسبت دادن ظلم به خداست که افرادی رابی اختیار مجبور به اعمال ناشایست کند وآنگاه آنهارا در جهنم عذاب نماید, وظلم هم از خدا دور است :.
(ان اللّه لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون ) ((32)).
یعنی : ((خداوند هیچ ظلمی به مردم نمی کند اما مردم خود به خویشتن ظلم می نمایند)).
3 _ آیات الهی دلالت بر وجود اختیار در انسان دارند مثلا:.
(وقل الحق من ربکم فمن شا فلیؤمن ومن شا فلیکفر) ((33)).
ی_ع_ن_ی : ((ب_گ_و: حق از آن پرورگار شماست , پس هر که خواهدایمان بیاورد وهر که خواهد کافر گردد)).
4 _ فردی از حضرت علی (ع ) پرسید: آیا رفتن ما به ((شام )) قضاوقدر الهی بود؟ حضرت فرمود:.
((وای بر تو, گویا قضائی لازم وقدری حتمی را گمان برده ای )).
اگر چنین بود ثواب وعقاب از بین می رفت ووعد ووعید ساقطمی گشت , همانا خداوند سبحان با دادن اختیار, مردم را فرمان داد, وباقدرت بر پرهیز, آنهارا نهی فرمود, تکالیف او آسان بوده , هرگز
تکلیف سنگین قرار نداده است , وطاعت کم را پاداش زیاد عطا می فرماید.
نا فرمانی خلق نشانه مغلوب شدن او نیست , واطاعت آنان نیزعلامت اجبار واکراه الهی نمی باشد.
پ_یامبران را بازیچه نفرستاد وکتاب را بیهوده بر مردم نازل نکردوآسمانها وزمین وموجودات میان آن دورا باطل نیافرید: (ذالک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار) ((34)).
((این گمان اهل کفراست که وای بر آنها از آتش )) ((35)).
در واق_ع م_روج چنین فکری ((امویان )) بودند تا خلافت خویش راقضای الهی جلوه دهند وجلوی هرگونه مبارزه با آن را بگیرند به عنوان نمونه :.
1 _ وق_ت_ی از ((ع_ث_م_ان )) خواستند از خلافت کناره بگیرد پاسخ داد:((پیراهنی را که خدا بر من پوشاند, بیرون نمی آورم )) ((36)).
2 ((م_ع_اوی_ه )) م_ی گ_ف_ت : ((خ_داون_د ای_ن ح_ک_ومت را به من داده است هر چند شمارا خوش نیاید)) ((37)).
3 _ ((اب_ن زی_اد)) خ_ط_اب به ((زینب کبری )) سلام اللّه علیها گفت :((رفتار خدا با اهل بیتت را چگونه دیدی ؟)) ((38)).
وبسیار روشن است که اگر عقیده مردم اینچنین باشد هرگز قیام واعتراضی در برابر حکومتهای خودکامه وحتی استعمارگران نخواهندداشت .
ب_ا ای_ن وص_ف اه_ل س_ن_ت م_ی گ_وی_ن_د ک_ه خداوند مردم را مخیر کردکه خودشان خلیفه ای برگزینند ((39)).
اه_ل س_ن_ت معتقدند که پیامبران فقط در بازگو کردن کلام الهی معصوم اند ودر غیر این صورت م_ان_ن_د دی_گ_ر افراد بشر اشتباه دارند,بنابراین خطاهائی را چه در کارهای معمولی وچه در امور شرعی به آن حضرت نسبت می دهند ((40)) , مثلا:.
1 _ به هنگام ورود به مدینه مردم را از گرد افشانی درخت خرمامنع کرد, در نتیجه درختها خرما ندادند, وقتی
مردم شکایت نزدحضرت بردند, فرمود:.
((من هم انسانی مانند شما هستم )) ((41)).
2 _ پ_ی_ام_ب_ر(ص ) س_ح_ر زده ش_د وچ_ن_دین روز را به همین حال گذراند ونمی توانست کاری کند ((42)).
3 _ در نماز به آن حضرت فراموشی دست داد ونفهمید چندرکعت خواند ((43)).
4 _ در ماه رمضان جنب می شد ونماز صبحش فوت می گشت ((44)).
5 _ روای_ت م_ی کنند که روزی آن حضرت در منزل ((عایشه )) درازکشیده بود ورانش نمایان بود ک_ه ((ابوبکر)) بر او وارد شد واو در همان حال با وی گفتگو کرد, پس از آن ((عمر)) وارد شد ودر ه_م_ان ح_ال ب_ا اوس_خن گفت ولی هنگامی که ((عثمان )) اجازه ورود خواست , حضرت نشست ولباس خودرا جمع کرد, ((عایشه )) سبب این کاررا پرسید,فرمود:.
((آیا نباید خجالت بکشم از کسی که فرشتگان از او خجالت می کشند)) ((45)).
6 _ ((ع_مر)) به پیامبر دستور می داد که بانوانش را با حجاب کند واونمی پذیرفت , تا اینکه قرآن به تایید ((عمر))نازل شد وبه پیامبر(ص )دستور داد که همسرانش را با حجاب نماید ((46)).
7 _ ح_ت_ی در م_ورد وحی الهی نیز نقل می کنند که روزی آن حضرت در مسجد آیاتی را از فردی شنید وگفت :.
((خ_دای_ش رح_م_ت کند, من را به یاد آیه هائی انداخت که آنهارا ازفلان سوره وفلان سوره حذف کرده بودم )) ((47)).
بنابراین اعتقاد, در ابلاغ وحی نیز نعوذ باللّه نمی توان به آن حضرت اعتماد کرد, واساسا هیچ دلیلی ه_م ب_ر ع_ص_م_ت در اب_لاغ وح_ی ن_دارن_د, به چه دلیل در کلماتی که به عنوان وحی می گوید معصوم است ولی در سایر کلماتش خیر؟.
ن_ت_ی_جه این می شود
که چون پیامبر(ص ) معصوم نیست پس کسی که به سنت او عمل می کند از گمراهی بدور نیست , لذا در برابر سخنان پیامبر(ص ) اجتهادهای دیگران را قرار می دهند وبا سنت آن ح_ضرت مخالفت می کنند, بر این اساس باید تنها شیعه را پیرو سنت پیامبر(ص )دانست , چرا که آن حضرت را معصوم دانسته , وتمامی فرامینش رابدون چون وچرا می پذیرند.
آنها به عصمت پیامبران قبل از بعثت وبعد از آن معتقد هستندوبه آیات فراوانی از قرآن کریم برای این ادعایشان استدلال می کنند, ازجمله :.
1 _ (وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی ) ((48)).
یعنی : ((پیامبر از روی هوای نفس سخن می گوید, آن (سخن )نیست مگر وحی الهی )).
2 _ (ما اتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا) ((49)).
یعنی : ((آنچه پیامبر برایتان آورده را بگیرید, وآنچه که نهیتان کرده را رها سازید)).
3 _ (قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه ) ((50)).
یعنی : ((بگو: اگر خدای را دوست می دارید, از من پیروی کنید تاخدا نیز شمارا دوست بدارد)).
4 _ (اطیعوا اللّه والرسول ) ((51)).
یعنی : ((از خدا ورسولش اطاعت کنید)).
تحلیل قضیه این است که آنها خواستند شخصیت رسول خدا(ص )را زیر سؤال ببرند, وعظمتش را تا ح_د یک انسان معمولی وحتی کمتر از آن کاهش دهند, تا پوششی بر خطاهای خلفا باشد تا این حد که در مورد پیامبر رحمت می گویند:.
((در م_ورد گ_روه_ی ک_ه شترچرانی را کشته , وشتررا دزدیدنددستور داد تا دستها وپاهایشان را ق_ط_ع ک_ردن_د وبا میخهای داغ چشمهایشان را بیرون آوردند, آنها زبان بر روی زمین می مالیدند تامردند))
((52)).
مقداری تامل در این روایتها می رساند که اینها از ساخته های ((امویان )) وپیروان آنهاست تا حکامی را که از قتل بی گناهان ومثله کردن آنها به بدترین شکل به صرف تهمت وحدس وگمان کوتاهی نمی کنندتبرئه نمایند ((53)) , خصوصا در نسبت دادن احادیثی که دلالت بر زیاده روی آن حضرت در امور جنسی وبی بند وباری ولهو ولعب دارند.
اما از امام علی (ع ) بشنوید که درباره پیامبر(ص ) می فرماید:.
(( تا اینکه کرامت خداوند سبحان به محمد(ص ) رسید, اورا ازبهترین جایگاهها وعزیزترین ریشه ها ب_ی_رون آورد, ع_ت_رت او ب_ه_ت_ری_ن ع_ت_رت وخ_ان_واده اش ب_هترین خانواده وشجره اش بهترین شجره است ,که در حرم الهی رشد کرد وکریمانه بالا آمد, این درخت شاخه هائی طولانی ومیوه هائی بس نایاب دارد.
او ام_ام اه_ل ت_ق_وا وچ_ش_م ب_ی_نای هدایت یافتگان است ,چراغی است که روشنی اش می درخشد وستاره ایست که نورش تابناک است )) ((54)).
ش_ی_ع_ه وسنی متفق القولند که قرآن کریم کلام خداست وبالاترین مرجع مسلمانان است وهرگز باطلی در آن راه ندارد وقرآن فعلی همان است که بر پیامبر نازل گشته است .
ال_ب_ت_ه از ه_ر دو گ_روه م_عدود افرادی قائل به تحریف قرآن شده اندوروایاتی در این زمینه نقل م_ی کنند ولی باید اقرار کرد که شیعیان این احادیث را قبول ندارند ولی اهل سنت مجبورند آنهارا بپذیرند چون حتی در کتابهای صحیح ((بخاری )) وصحیح ((مسلم )) نیز آمده است که به دو نمونه اشاره می کنیم :.
1 ((ابن عباس )) می گوید:.
از ج_مله آیات قرآن , آیه رجم است وهمچنین ما در کتاب خدامی خواندیم که : (لا ترغبوا عن
ابائکم ف_ان_ه ک_ف_ر ب_ک_م ان ت_رغ_ب_وا ع_ن اب_ائک_م ) وی_اچنین می خواندیم : (ان کفرا بکم ان ترغبوا عن ابائکم ) ((55)).
2 _ ((ابو موسی اشعری )) در جمع سیصد نفر قاری اهل ((بصره ))گفت :.
همانا سوره ای می خواندیم که شبیه سوره برائت بود, من آن رافراموش کرده ام , فقط یک آیه از آن را از ح_ف_ظ دارم که می گوید: (لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیا ثالثا ولا یملا جوف ابن آدم الاال_ت_راب )وسوره دیگری شبیه مسبحات نیز می خواندیم که فقط این آیه را به یاد دارم : (یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهاده فی اعناقکم فتسالون عنها یوم القیامه ) ((56)).
اما نه عموم مردم خواه شیعه وخواه سنی چنین اعتقادی دارندونه علمای اهل تحقیق ((57)).
ال_بته در تفسیر وتاویل قرآن اختلاف هست , پشتوانه شیعه دراین موضوع ائمه اهل بیت می باشند, در ح_ال_یکه مرجع اهل سنت درتفسیر, اصحاب وعلمای اسلام هستند, ولی می گویند تاویلش را کسی جز خدا نمی داند شیعیان به آیات زیر استدلال می کنند:.
1 _ (فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ) ((58)).
یعنی : ((اگر نمی دانید, از اهل ذکر بپرسید)).
2 _ (ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا) ((59)).
یعنی : ((آنگاه ما بندگان برگزیده خویش را وارثان کتاب قراردادیم )).
3 _ (لا یمسه الا المطهرون ) ((60)).
یعنی : ((جز پاکان کسی آن را احساس نمی کند)).
در آیه دیگر این پاکان را معرفی کرده است که :.
(انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) ((61)).
یعنی : ((همانا خداوند اراده کرد که پلیدی وناپاکی را از
شما اهل بیت بزداید وپاکتان گرداند)).
ن_ت_ی_ج_ه ای_ن دو آی_ه ای_ن اس_ت ک_ه اه_ل بیت که همان پاکانند حقیقت ودرون قرآن را احساس می کنند ((62)).
اخ_ت_لاف دیگر در این است که نزد شیعه به هنگام تناقض میان قرآن وسنت , قرآن مقدم است , امام صادق (ع ) می فرماید: پیامبر(ص )در ((منا)) برای مردم سخنرانی کرد وفرمود:.
((ای م_ردم ه_ر چه از من به گوش شما رسید که با کتاب خداموافق است من آن را گفته ام , وهر چه از سوی من به شما رسید که باکتاب خدا موافق نیست من آن را نگفته ام )) ((63)).
ام_ا اهل سنت درست بر عکس عمل می کنند یعنی سنت را برقرآن مقدم می دارند وشاید به همین خاطر خودرا اهل سنت نامیده اند.
ع_ل_ت آن است که اینها می بینند کارهائی کرده اند که با قرآن مخالف است وبا آنها انس گرفته اند وح_اک_م_ان_شان برای توجیه توسطجاعلین , احادیث دروغی را به پیامبر(ص ) نسبت داده اند که با ق_رآن مخالفت دارد لذا گفته اند که سنت بر قرآن حاکم است , یا آن را نسخ می کند, نظیر آیه وضو ومتعه ((64)).
خلفای سه گانه یعنی ((ابوبکر)) و((عمر)) و((عثمان )) از نوشتن احادیث پیامبر(ص ) جلوگیری م_ی ک_ردن_د وح_تی گفتگوی , آن را نیزقدغن نمودند, تا جائی که ((عمر)) از صحابه خواست که کتابهای حدیث موجود نزد خودرا بیاورند, آنها گمان کردند که می خواهد همه را یک جا جمع کند تا اختلافی در بین نباشد, لذا کتابهایشان را آوردند, اما اوهمه آنهارا در آتش سوزاند ((65)).
دلیلشان این بود که : ((شما از پیامبر احادیثی نقل می
کنید ودر آن اختلاف می ورزید ومردم پس از شما اختلافشان شدیدتر خواهدشد)) ((66)).
آنگاه دستور می دادند که به کتاب خدا یعنی قرآن مراجعه کنیدکه همان شمارا کافی است , غافل از اینکه بسیاری از مسائل در قرآن به صورت کلی آمده وبیانش بر عهده پیامبر گذاشته شده است :.
(وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ) ((67)).
یعنی : ((قرآن را برای تو فرستادیم تا آن را برای مردم بیان وآشکارنمائی )).
ع_ل_ت ای_ن کار بسیار واضح است , چون نقل حدیث ازپیامبر(ص ) برابراست با نقل فضایل علی (ع ) ونصوص خلافتش ,ورذایل دشمنان آن حضرت ((68)).
ب_ش_ن_وی_د: ((ام_ام ((ن_سائی )) صاحب صحیح نسائی پس از نوشتن کتاب ((خصائص )) در فضائل ع_ل_ی (ع ) وارد ((شام )) می شود, مردم ((شام ))به او اعتراض می کنند که چرا فضائل ((معاویه ))را یاد آور نشدی ؟می گوید: هیچ فضیلتی برایش جز دعای پیامبر(ص ) بر او که فرمود:خداوند هرگز ش_ک_مش را سیر نکند اطلاع ندارم , آنها خشمگین شده آنقدر با تازیانه بر زیر شکمش می زنند تا به شهادت می رسد)) ((69)).
وآن_گ_اه ک_ه ح_دی_ث نوشته می شود یعنی از زمان ((عمر بن عبدالعزیز)) چه تناقضات ونسبتهای زشتی به پیامبر اکرم (ص ) داده شده که زبان از بیان آن شرم دارد.
آن_ه_ا ب_ه احادیث نقل شده در کتب صحاح خویش استناد می کنندوهمه آنهارا معتبر می دانند در حالی که در صحیح ((مسلم )) از آن حضرت نقل می کنند که فرمود.
((از من چیزی ننویسید وهر کس چیزی جز قرآن نوشته است باید آن را پاک کند)) ((70)).
لذا ((عمر)) اقدام به آتش زدن احادیث حضرت
کرد, می گوئیم :.
اولا: چرا خود پیامبر(ص ) یا ((ابوبکر)) این کارا نکردند؟.
ث_ان_ی_ا: ع_ل_ی (ع ) در روای_ات ف_راوان_ی که از او نقل می کنندمی فرماید: من کتاب جامعی از املا پیامبر(ص ) دارم که تمامی احکام در آن است .
ثالثا: تمامی کتب حدیث اهل سنت را باید بی اعتبار دانست .
رابعا: ((عمر بن عبدالعزیز)) هم خلاف فرمان پیامبر(ص )مرتکب شده است .
محدثین آنها هم عدالت را در این مورد رعایت نمی کنند, چرا که از ((ابوهریره )) یهودی که تنها سه س_ال آخ_ر ح_ی_ات پ_ی_امبر مسلمان شده هزاران حدیث نقل می کنند که از حفظ بوده چون سواد نداشته است , امامجموع روایات خلفای راشدین وهمسران رسول خدا(ص ) واهل بیت و یک دهم یا ح_ت_ی ی_ک صدم روایات او نمی شود, در حالی که علی (ع ) یکی از آنان است که از شش سالگی در خانه پیامبر(ص ) بزرگ شده وآنهمه فضایل در علوم او آورده اند ((71)).
ب_ا ای_ن وص_ف اه_ل س_نت تمامی احادیث کتابهای ((بخاری ))و((مسلم ))را صحیح می دانند, اما ش_ی_عیان درباره هیچیک از کتابهای روائی شان این سخن را نمی گویند وملاک آنها این است که اگر حدیثی مخالف قرآن بود مقبول نیست , حتی اگر سند صحیح داشته باشد.
اه_ل س_ن_ت روش اص_حاب رسول اللّه (ص )را نیز همانند سنت آن حضرت حجت می دانند, ودلیل می آورند که حضرت فرمود:.
((اصحاب من مانند ستارگان هستند, به هر کدام اقتدا کنیدهدایت می شوید)) ((72)).
((اصحاب من نگهدارنده امتم هستند)) ((73)).
ام_ا م_ی دان_ی_م که این سخن مورد پذیرش نیست , زیرا بعد ازپیامبر, اصحاب آن حضرت با یکدیگر اختلاف کردند, با هم
جنگیدند,همدیگررا لعن ونفرین کردند, وبسیاری از بی گناهان را کشتند, م ی خوردند وزنا کردند ومسلما پیروی از آنان نمی تواند موجب هدایت باشد.
اصلا آیا صحیح است پیامبر(ص ) به اصحاب خود فرمان اقتدابه اصحاب بدهد؟!.
اما شیعیان بر اساس روایات فراوانی که اهل سنت نیز آنهارا نقل کرده اند, تنها راه نجات را در پیروی از ((اهل بیت )) می دانند ((74)).
به علاوه , در سند حدیث اگر یک شیعه باشد, اهل سنت آن رانمی پذیرند, اما اگر یک ناصبی باشد آن را قبول می کنند ((75)).
ی_کی از احادیث مشهور ومعروف نزد شیعه وسنی که در بیش ازبیست کتاب خود آورده اند حدیث ((ثقلین ))است که در آن پیامبر(ص )فرمود:.
((م_ن در م_ی_ان ش_ما دو چیز گرانبها می گذارم یکی کتاب خداودیگری خاندان وخانواده ام , تا ه_ن_گ_ام_ی که به آن دو چنگ بزنید هرگزپس از من گمراه نخواهید شد, از آنها جلو نیفتید که ب_ی_چاره می شوید,واز آنها عقب نیفتید که بدبخت می گردید, وبه آنان چیزی نیاموزید که آنان از شما داناترند)) ((76)).
جالب اینجاست که در برخی از کتابها این حدیث را اینگونه تحریف کرده اند:.
((من در میان شما کتاب خدا وسنت خویش را می گذارم )) ((77)).
اما این حدیث سند درستی ندارد.
واگ_ر ای_ن هم درست باشد ((78))
, سنت صحیح نبوی را باید از علی بن ابی طالب (ع ) گرفت , نه ((اب_و ه_ری_ره )) و((ک_ع_ب الاحبار)) همچنانکه درتمسک به قرآن هم باید نزد اهل بیت (ع ) رفت , چنانکه گذشت , اما اهل سنت حتی به قرآن نیز عمل ننموده اند, چون باطن قرآن نزد اهل بیت (ع ) است
وکسی که از اهل بیت (ع ) پیروی نکند از قرآن نیز پیروی نکرده است .
نتیجه این می شود که تنها شیعیان به حدیث ثقلین عمل کرده اند ((79)).
برخی از اهل سنت ادعا کرده اند که منظور از اهل بیت در قرآن وحدیث همسران پیامبرند, وبرخی دیگر علی وفاطمه وحسن وحسین (ع )را نیز به آنها افزوده اند.
اما اولا اکثر علمای اهل سنت که عموما بزرگان آنها هستندنظیر:((مسلم )), ((ترمذی )), ((احمد ب_ن ح_ن_ب_ل )), ((نسائی )), ((خوارزمی )),((فخررازی )), ((طبری )), ((ابن اثیر)), ((سیوطی )) , ((اب_ن ع_رب_ی )) ((80)) و اع_ت_راف دارن_د ک_ه م_ن_ظ_ور از اه_ل ب_یت تنها پیامبر وعلی وفاطمه وحسن وحسین (ع ) هستند وبس .
ث_ان_ی_ا, پ_یامبر اکرم (ص ) تا شش ماه بعد از نزول آیه تطهیر همواره از در خانه علی (ع ) رد می شد وخطاب به آنان آیه تطهیر را تلاوت می فرمود ((81)).
ث_ال_ث_ا خ_ط_اه_ائی ک_ه در ط_ول ت_اری_خ از ه_مسران پیامبر رخ داده بامحتوای این آیه سازگار نیست ((82)) به خلاف اهل بیت .
مضافا به بیانات حضرت علی (ع ) در نهج البلاغه ((83)) پیرامون معرفی اهل بیت ((84)).
منظور از امامت رهبری مسلمین بعد از پیامبر(ص )است .
شیعیان معتقدند که امامت منصبی است الهی , اما اهل سنت حق انتخاب امام ورهبررا به خود مردم واگذار می کنند.
امامت در قرآن :.
1 _ خداوند متعال در گفتگوی خود با حضرت ابراهیم (ع )می فرماید:.
(انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین ) ((85)).
ی_ع_ن_ی : ((م_ن تورا پیشوای مردم قرار دادم , (ابراهیم ) گفت : ازفرزندانم (نیز), گفت : عهد من ظالمین را شامل نمی شود)).
وم_ی دان_ی_م ک_ه ((اب_وب_ک_ر)) و ((عمر)) و((عثمان )) بیشتر ایام عمرشان رادر شرک وبت پرستی گذرانده اند وتنها علی (ع ) بود که جز خداوندمعبودی
نداشت واز ظلم شرک دور بوده است .
آیاتی هم صرفا در مورد امامت علی (ع ) آمده است از جمله :.
2 _ (ان_م_ا ول_ی_ک_م اللّه ورس_ول_ه وال_ذی_ن ام_ن_وا ال_ذی_ن ی_قیمون الصلوه ویؤتون الزک و ه وهم راکعون ) ((86)).
ی_ع_ن_ی : ((ولی وحاکم شما فقط خدا وپیامبرش وکسانی هستند که نمازرا بر پا می دارند ودر حال رکوع انفاق می نمایند)) ((87)).
3 _ (ی_ا ای_ه_ا ال_رس_ول ب_لغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فمابلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ) ((88)).
ی_ع_ن_ی : ((ای پ_ی_امبر, آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل گشته ابلاغ کن که اگر انجام ندهی رسالتش را نرسانده ای , خدا تورا ازمردم نگاهداری می نماید)) ((89)).
4 _ (ال_ی_وم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لک م دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا) ((90)).
ی_عنی : ((امروز اهل کفر از دین شما مایوس گشتند, پس از آنهانهراسید بلکه از من هراس داشته ب_اش_ی_د, ام_روز دینتان را برایتان کامل کرده ام ونعمتم را بر شما تمام نموده ام وراضی گشتم که اسلام برای شمادین باشد)) ((91)).
امامت در سنت :.
پ_ی_ام_ب_ر اک_رم در روز 18 ذی ال_ح_ج_ه س_ال ده_م هجرت در حجه الوداع مردم را در سرزمین ((غدیرخم )) گرد آورده , پس از اقرار گرفتن ازآنها در مورد ولایت وحکومت خویش فرمود:.
((هر که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست )) ((92)).
وفرمود:.
((کار مرا جز من وعلی کس دیگری نمی تواند انجام دهد)) ((93)).
((ه_م_ان_ا ای_ن (یعنی علی ) برادرم , وصیم , وجانشین بعد ازمن است , پس سخن اورا گوش کنید واطاعتش نمائید)) ((94)).
((ای علی
, جایگاه تو نزد من چون جایگاه ((هارون )) نزد((موسی ))(ع )است )) ((95)).
در روایات زیادی پیامبر(ص ) ائمه بعد از خویش را دوازده نفرمعرفی کرده است , از جمله :.
((دین همچنان پا بر جاست تا قیامت بر پا شود, ودوازده خلیفه بر شما خلافت کنند که همه آنها از قریش هستند)) ((96)).
اه_ل س_ن_ت در تطبیق این روایات اختلاف کرده اند, تا جائی که معاویه ویزید وبنی مروان را نیز از مصادیق آن به شمار آوردند ((97)).
ام_ا ح_ق_ی_قت این است که اهل سنت تا سال 230 علی (ع ) را جزوخلفای راشدین هم نمی دانستند واورا ب_ر م_ن_اب_ر لعن می کردند, در این سال بود که ((احمد بن حنبل )) نام آن حضرت را در زمره خلفای راشدین به حساب آورد ((98)) وگفت :.
((درب_اره ب_زرگ_واری ه_ی_چ یک از یاران پیامبر(ص ) به اندازه علی (ع ) حدیث حسن به دست ما نرسیده است )) ((99)).
اما شیعیان بر اساس روایات فراوانی که حتی اهل سنت نیز آن رانقل کرده اند, مصداقش را دوازده امام خویش می دانند, از جمله :.
پیامبر در جواب یک یهودی که از جانشینانش سؤال کرد فرمود:.
((ج_ان_ش_ین من علی , بعد حسن وحسین , بعد فرزندان حسین :علی , محمد, جعفر, موسی , علی , محمد, علی , حسن , آنگاه محمدمهدی (عج ) می باشند)) ((100)).
اهل سنت می گویند:.
تصریحی درباره خلافت از جانب پیامبر(ص ) نیامده , وخلافت جز با شورا ممکن نیست , و((ابابکر)) با رای بزرگان از اصحاب به خلافت برگزیده شد ((101)).
آن_ها حتی می گویند: خلافت با زور وجنگ هم ثابت می شودونیازی به بیعت ندارد, ((عبداللّه بن عمر))
می گوید: ((ما همراه کسی هستیم که پیروز شود)) ((102)).
علاوه بر دلیلهائی که برای اثبات امامت وخلافت علی (ع )واولاد طاهرینش آمده می گوئیم :.
1 _ چ_را ((اب_وب_کر)) و((عمر)) و((معاویه )) و((بنی مروان )) و((بنی عباس ))و برای خود جانشین تعیین کرده اند؟.
2 _ آیا پیامبر(ص ) به اندازه خلیفه اول ودوم بینش نداشت وآینده نگر نبود؟.
3 _ آیا پیامبر(ص ) که پایه گذار حکومت اسلامی بود دلش به اندازه خلفا برای اسلام نمی سوخت ؟.
4 _ پ_ی_ام_ب_ری که هر گاه از مدینه بیرون می رفت جانشینی برای آن تعیین می کرد آیا به هنگام مرگش این کاررا نکرد؟ ((103)).
روایات فراوانی در کتب اهل سنت هست که می گویند:.
وقتی آیه شریفه :.
(ان اللّه وملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه وسلمواتس لیما) ((104)).
ی_ع_ن_ی : ((ه_م_ان_ا خداوند وملائکه اش بر پیامبر صلوات می فرستد,ای اهل ایمان (شما هم ) بر او صلوات وسلام بفرستید)).
نازل شد, اصحاب نزد آن حضرت آمده چگونگی صلوات فرستادن بر ایشان را سؤال کردند, فرمود:.
((ب_گوئید: ((اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید)) ((105)).
ب_ر ه_م_ی_ن اس_اس شیعیان همیشه در صلواتهایشان می گویند:اللهم صل علی محم د وعلی آل محمد, اما اهل سنت پس از ذکر نام پیامبرمی گویند: صلی اللّه علیه وسلم .
به علاوه :.
رسول خدا(ص ) فرمود:.
((دعا به آسمان بالا نمی رود مگر زمانی که بر محمد واهل بیتش درود بفرستند)) ((106)).
وفرمود:.
((هر کس نمازی بخواند که در آن بر من وخاندانم درود نفرستدنمازش قبول نیست )) ((107)).
امام ((شافعی )) هم به مضمون این حدیث فتوا داده است ودر
شان اهل بیت این شعررا سروده است :.
کفاکم من عظیم الشان انکم _____ من لم یصل علیکم لاصلاه له ((108)).
ی_ع_ن_ی : ((در م_ق_ام وم_ن_زل_ت شما همین بس که هر کس بر شما درودنفرستد نمازش درست نیست )) ((109)).
از مهمترین ابحاث محوری واساسی , بحث در زندگی وعقایداصحاب پیامبر(ص )است .
آنها اساس همه چیزند وما دینمان را از آنها فرا گرفته ایم وبه وسیله چراغ روشنائی آنها, ظلمتهارا م_ی شکافیم , علمای اسلام که به این امر واقف بوده اند کتابهای مفصلی در این زمینه چون : ((اسد الغابه فی تمییز الصحابه )) و((الاصابه فی معرفه الصحابه )) و((میزان الاعتدال ))وتالیف کرده اند.
اش_ک_ال_ی در ای_ن_جا مطرح است وآن اینکه علمای اسلام تا کنون مطابق آرا ونظرات حکام اموی یا عباسی که عدوات وکینه بسزائی بااهل بیت وپیروانشان داشتند تاریخ نویسی می کرده اند بنابراین دور ازانصاف است که سخنان پیروان اهل بیت را بررسی نکنیم ((110)).
اه_ل س_ن_ت همه اصحاب را بدون استثنا عادل می دانند وبر همه آنها صلوات می فرستند, وبا تمام ش_دت م_خ_ال_ف ه_ر ن_وع ان_ت_ق_اد ی_ااعتراضی نسبت به آنها هستند, ومخالف این عقیده را کافر م_ی دانند ((111)) ,حتی اگر قائل به شهادتین باشد, می گویند: کسی که به ((ابابکر)) دشنام داده به مرده اش حتی دست هم نباید زد, بلکه اورا با چوب به سوی قبربکشانند ((112)).
آنها معتقدند هر کس چیزی از پیامبر(ص ) روایت کرده , یا هرمسلمانی که اورا در حال ایمان دیده ب_اش_د ص_حابی وعادل است , حتی ((محمد بن ابی بکر)) که زمان رحلت آن حضرت سه ماهه بود جزاصحاب است ((113)).
ب_نابراین اگر حدیثی به یکی از
اصحاب برسد آن را می پذیرندودیگر در احوالات آن صحابی یا متن حدیث بحث نمی کنند.
وقتی من برای علمای خود استدلال می کنم که صحابه خودشان این تقدس را قبول نداشتند, مثلا ((عمر)) ((ابو هریره ))را با تازیانه زد وازحدیث گفتن بازداشت واورا به دروغ گوئی متهم ساخت می گویند:صحابه حق داشتند هر چه می خواهند درباره یکدیگر بگویند ولی مادر سطحی نیستیم که از آنها انتقاد یا ردشان کنیم .
می گویم : آنها با هم جنگیدند, همدیگررا تکفیر کرده وکشتند,می گویند همه مجتهد بودند, آنکه درس_ت ف_همیده دو برابر وآنکه نادرست فهمیده یک برابر پاداش دارد ((114)) خلاصه ما نباید در کار آنهادخالت کنیم .
ام_ا ش_یعیان ضمن ارزش دانستن همراهی با پیامبر(ص )می گویند: اگر صحابی رسول اللّه (ص ) ت_وان_س_ت ای_ن ف_ض_یلت را حفظکند پاداشی مضاعف دارد وگر نه به عذابی دو چندان گرفتار می آید,بنابراین اصحاب دو دسته اند:.
دسته اول مؤمن وتسلیم خدا ورسول .
دسته دوم به ظاهر مؤمن ولی در درون دارای مرض وشک وتردید.
ب_راس_اس گ_واهی تاریخ برخی از اصحاب زنا کرده , میگساری نموده , شهادت دروغ داده , از دین بازگشته , جنایتهای بزرگ کرده , وبه امت خیانت ورزیده اند ((115)) که به بررسی آنها دردوبخش می پردازیم .
ق_بل از هر چیز باید دانست که خداوند سبحان در آیات متعددی اصحابی را که به رسول خدا(ص ) ارادت داش_تند وبدون هیچ طمع , یافشار, یا خود بزرگ بینی تنها به خاطر رضای خدا ورسولش از آن ح_ض_رت پ_یروی کرده اند, ستوده است ((116)) که ما در مورد آنان بحثی نداریم همچنانکه در م_ورد دو م_ن_اف_قی که مورد
لعن شیعه وسنی هستندیعنی ((عبداللّه بن ابی )) و((عبداللّه بن ابی سلول )) ((117)) نیز بحثی نمی کنیم .
ب_ل_ک_ه ب_حث بر سر آن گروه از اصحاب است که مورد اختلاف مسلمانان هستند ودر لسان قرآن وحدیث نکوهیده شده ومورد تهدیدقرار گرفته اند ((118)).
آیات فراوانی در قرآن کریم خصوصا در سوره های توبه ,احزاب ومنافقون به توبیخ وسرزنش برخی از اط_رافیان پیامبر(ص ) که از فرمان خدا ورسولش تخلف ورزیده اند با عنوان منافق می پردازند,از جمله :.
1 _ (یحلفون باللّه ما قالوا ولقد قالوا کلمه الکفر وکفروا بعداسلامهم ) ((119)).
ی_ع_ن_ی : ((به خدا قسم می خورند که (چیزی ) نگفته اند, ولی به تحقیق آنها کلام کفر را گفته اند وپس از اسلامشان کافر گشته اند)).
2 (الا ع_راب اش_د ک_ف_را ون_ف_اق_ا واج_در الا ی_ع_ل_م_وا ح_دود م_ا انزل اللّه علی رسوله واللّه علیم حکیم ) ((120)).
ی_عنی : ((اعراب شدیدترین کفر ونفاق را دارا هستند ودر نادانی احکامی که خداوند بر رسولش فرو می فرستد سزاوارترند, وخداونددانا وحکیم است )).
3 _ (وم_ن ال_ن_اس من یقول امنا باللّه وبالیوم الا خر وماهم بمؤمنین یخادعون اللّه والذین امنوا وما ی_خ_دع_ون الا ان_ف_سهم وما یشعرون فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا وله م عذاب الیم بما کانوا یکذبون ) ((121)).
ی_ع_نی : ((گروهی از مردم می گویند: ما به خدا وروز جزا ایمان آورده ایم , ولی آنها مؤمن نیستند م_ی خ_واه_ن_د خ_دا وم_ؤم_ن_ی_ن را فریب دهند در حالی که جز خودرا فریب نمی دهند, اما این را ن_م_ی ف_ه_مند درقلبهاشان مرض هست وخدا هم بر مرضشان افزوده , ودر اثر ادعای دروغینشان عذابی دردناک برای آنها می باشد)).
4 _
(اذا جاک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول اللّه واللّه یعلم انک ل رسوله واللّه یشهد ان المنافقین لکاذبون اتخذوا ایمانهم جنه فصدوا عن سبیل اللّه انهم سا ما کانوا یعملون ذلک بانهم امنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لایفقهون ) ((122)).
ی_عنی : ((چون منافقین نزد تو آیند می گویند: شهادت می دهیم که تو رسول خدائی , خدا می داند ک_ه ت_و رس_ول اوئی وخ_دا شهادت می دهدکه منافقین دروغ می گویند اینان پیمانها وقسمهای دروغ_ش_ان را س_پ_رخویش قرار داده اند تا راه خدارا (بر مردم ) ببندند, اینها چه کار بدی می کنند ع_ل_تش این است که آنها ایمان آوردند وبعد از آن کافر گشتندوخداوند هم قلبهاشان را بسته در نتیجه هیچ نمی فهمند)).
5 _ (ان المنافقین یخادعون اللّه وهو خادعهم واذا قاموا الی الصلوه قامواکسالی یراؤون الناس ولا یذ کرون اللّه الا قلیلا) ((123)).
ی_ع_نی : ((منافقین با خدا فریبکارانه رفتار می کنند, او هم فریب آنان را پاسخ می دهد, وچون برای ن_م_از ب_خ_واه_ن_د برخیزند با کسالت برمی خیزند ودر برابر مردم ریا می کنند و (نشانه دیگرشان این است که )خدارا جز اندک یاد نمی کنند)).
6 _ (واذ یقول المنافقون والذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا اللّه ورسوله الاغرورا) ((124)).
ی_ع_ن_ی : ((آن ه_نگام که منافقین وکسانی که در دلهاشان مرض بودگفتند: خدا ورسولش به ما وعده ای جز فریب ندادند)).
وآیات دیگری که مجال بازگوئی آنها نیست ((125)).
اهل سنت در پاسخ به این اشکال می گویند:.
اولا در ص_حابی بودن اشخاص ایمان اورا نیز شرط می دانیم یعنی ((صحابی کسی است که به حال ایمان پیامبر(ص ) را دیده باشد)).
وثانیا منافقان حسابشان جداست
واز صحابه نیستند.
اما وقتی دقیقتر موشکافی کنیم در می یابیم که :.
اولا همه آنان که با پیامبر همراه وهمنشین بودند شهادتین راگفته بودند.
پیامبر(ص ) هم آن ایمان ظاهری را پذیرفته بود ومی فرمود: ((به من فرمان داده شده که به ظاهر افراد داوری کنم , کار درون افراد باخداست )).
ثانیا پیامبر منافقین را نیز جز اصحاب خویش دانسته است ,((بخاری )) می گوید:.
((عمر)) از پیامبر(ص ) اجازه خواست که گردن ((عبداللّه بن ابی ))منافق را بزند, حضرت فرمود: اورا رها کن , مبادا مردم بگویندمحمد(ص )اصحابش را می کشد ((126)).
ث_ال_ثا منافقین شناخته شده نبودند, ((بخاری )) گوید: ((عمر)) ازرسول خدا, درخواست کرد که گردن ((ذوالخویصره )) که به پیامبر گفته بود به عدالت رفتار کن را بزند, حضرت فرمود:.
((اورا ره_ا کن , زیرا یارانی دارد که هر یک از شما نماز خودرا دربرابر نماز او وروزه خودرا در برابر روزه او ک_وچ_ک م_ی شمارد, آنهاقرآن می خوانند ولی از گلوی آنان فراتر نمی رود, وچون بیرون جستن تیر از کمان از دین بیرون می روند)) ((127)).
رابعا قرآن کریم هم آنان را ناشناخته معرفی می کند:.
(ومن اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم ) ((128)).
یعنی : ((برخی ازاهل مدینه نفاق می ورزند, تو آنهارا نمی شناسی ولی ما می شناسیم )).
خامسا رسول خدا(ص ) دشمنی با علی بن ابی طالب (ع ) رانشانه نفاق اعلام کرده بود ((129)) پس لااق_ل اف_رادی چون ((معاویه )) و((عمروعاص ))و((بسر بن ارطاه )) را باید جز منافقین به حساب بیاورید.
س_ادسا آیات فراوانی از قرآن کریم اصحاب را با وصف ایمان مورد عتاب ونکوهش قرار می دهند, از جمله
:.
1 _ (ی_ا ای_ه_ا الذین امنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل اللّه اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه ال_دن_یا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الاقلیل الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما ویستبدل قوما غیرکم ولا تضروه شیئا واللّه علی کل شی قدیر ) ((130)).
یعنی : ((ای اهل ایمان چه می شود شمارا که وقتی به شما گفته می شود در راه خدا بسیج شوید بر زم_ی_ن س_ن_گ_ینی می کنید؟ آیا به زندگانی دنیائی به جای آخرت راضی گشته اید؟ همانا بهره زن_دگ_ی دن_ی_ادر ب_راب_ر آخرت اندک است اگر بسیج نشوید شمارا دچار عذابی دردناک می کند وگ_روه دی_گری را جایگزین شما می نماید, این کار هیچ ضرری برای او ندارد که خدا بر هر چیزی قادراست )).
2 _ (یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عنداللّه ان تقولوا مالا تفعلون ) ((131)).
ی_ع_ن_ی : ((ای ک_سانی که ایمان آورده اید, چرا چیزی را می گوئید که به آن عمل نمی کنید بسیار نفرت انگیزاست درپیشگاه خدا این که بگوئید چیزی را که به آن عمل نمی کنید)).
3 _ (یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل اللّه یمن علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین ) ((132)).
ی_ع_ن_ی : ((ب_ر ت_و منت می گذارند که اسلام آورده اند بگو: اسلامتان رابر من منت نگذارید, بلکه خداوند بر شما منت نهاد که به سوی ایمان هدایتتان کرد اگر اهل صداقت وراستی باشید)).
4 _ (قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم ) ((133)).
ی_عنی : ((اعراب گفتند: ایمان آوردیم , بگو: ایمان نیاورده اید
ولی بگوئید: اسلام آورده ایم , چرا که هنوز ایمان در قلبهاتان واردنشده است )).
5 _ (وان ف_ری_ق_ا من المؤمنین لکارهون یجادلونک فی الحق بعد ما تبین کانمایساقون الی الموت وهم ینظرون ) ((134)).
ی_ع_ن_ی : ((گ_روه_ی از مؤمنین اظهار نارضایتی می کنند اینها بعد ازآشکار شدن حق در آن با تو جدال ونزاع می نمایند, گویا خود می بینندکه به سوی مرگ کشیده می شوند)).
6 _ (ان_م_ا ی_س_ت_اذن_ک ال_ذی_ن لا ی_ؤم_ن_ون ب_اللّه وال_یوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ری بهم یترددون ) ((135)).
ی_عنی : ((تنها آنهائی که ایمان به خدا وروز جزا نیاورده اند ودلشان پر از شک وریب است از تو اجازه معافی از جهاد می خواهند, همانا آنهادر شک وتردیدشان خواهند ماند)).
7 _ (لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلالکم یبغونکم الفتنه و فیکم سماعون لهم واللّه علیم بالظالمین ) ((136)).
ی_ع_ن_ی : ((اگ_ر ای_ن_ان ب_ا ش_ما مؤمنین برای جهاد بیرون بیایند جزخیانت وفریب در سپاه شما نمی افزایند, هر چه بتوانند در کار شمااخلال می کنند واز هر سوی در پی فتنه انگیزی هستند, در م_ی_ان شما هم کسانی هستند که به آنها گوش می دهند (وسخنشان را می پذیرند),خداوند هم به حال ستمگران داناست )).
8 _ (وم_ن_ه_م م_ن ی_ل_م_زک ف_ی ال_ص_دق_ات ف_ان اع_طوا منها رضوا وان لم یعطوامنها اذا هم یسخطون ) ((137)).
ی_ع_نی : ((برخی از آنان در تقسیم صدقات بر تو خرده می گیرند,پس اگر مال زیادی به آنها عطا کنی راضی می شوند واگر چیزی به آنهاداده نشود سخت خشمگین می گردند)).
9 (ومنهم الذین یؤذون النبی ویقولون هو اذن , قل اذن خیرلکم , یؤمن باللّه ویؤمن للمؤمنین
ورحمه للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم ) ((138)).
ی_ع_ن_ی : ((ب_رخی از آنان دائما پیامبررا اذیت کرده می گویند: شخص خوش باوری است , بگو این خ_وش ب_اوری م_ن ب_ه ن_فع شماست , پیامبربه خدا ایمان دارد وبرای مؤمنین مامن وپناگاه است وب_رای ای_م_ان آورده ه_ای شما رحمت می باشد, اما برای آنها که رسول خدارا اذیت وآزار می دهند عذابی دردناک می باشد)).
به اضافه آیات دیگر ((139)) که در یک جمع بندی می فرماید:.
(افاین مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ) ((140)).
یعنی : ((آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود به گذشته های خویش باز می گردید)) ((141)).
1 _ ((ابو سعید خدری )) گوید: پیامبر فرمود:.
(((روز ق_یامت ) گفته می شود: تو نمی دانی که پس از وفاتت چه بدعتها در دین گذاشتند, آنگاه من می گویم : دور باد, دور باد, آنان که پس از من در دین تغییر دادند وبدعت نهادند)) ((142)).
2 _ ((ابو هریره )) می گوید: پیامبر(ص ) فرمود:.
((گ_روه_ی را دی_دم آنها را شناختم , ناگهان مردی به آنها گفت :زودتر بیائید, گفتم : به کجا؟ گ_ف_ت : ب_ه خدا قسم به سوی جهنم , گفتم :اینها چه کار کرده اند؟ گفت : پس از تو به جاهلیت بازگشتند ومرتدشدند, از آنها نمی بینم کسی رها شود جز به اندازه چند شتری که از گله شتران جدا شده اند)) ((143)).
3 _ پیامبر خدا(ص ) فرمود:.
((من قبل از شما می روم وشاهد وگواه بر کارهای شما هستم به خدا سوگند بر شما نمی ترسم که پس از من مشرک شوید ولی می ترسم که بر سر
دنیا رقابت کنید)) ((144)).
1 _ ((ذو الحویضره )) به تقسیم پیامبر(ص ) اعتراض کرد, حضرت فرمود:.
((اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسی می خواهد به عدالت رفتار نماید؟)) ((145)).
2 _ در ج_ری_ان ص_ل_ح ح_دی_ب_ی_ه وقتی پیامبر پیمان نامه را پایان داد به اصحاب خود فرمان داد: ((برخیزید, حیوانات خودرا نحر کنیدوسرهایتان را بتراشید)).
راوی گوید به خدا سوگند هیچیک از آنها بر نخاستند, تا اینکه حضرت سه بار فرمان خودرا تکرار فرمود, وقتی دید کسی برنمی خیزد, نزد ((ام سلمه )) رفت وماجرا را برایش نقل کرد ((146)).
3 _ وقتی پیامبر(ص ) در آخرین روزهای حیات خویش ازاصحاب درخواست کرد که کاغذ ودواتی ب_ی_اورن_د ت_ا ب_رای آن_ه_ا چ_ی_زی بنویسد که هرگز پس از آن گمراه نشوند, ((عمر)) از این کار جلوگیری کرد وضمن نسبت هذیان دادن به حضرت اظهار داشت که قرآن مارابس است .
حاضرین اختلاف کرده با هم نزاع کردند تا جائی که حضرت فرمود:.
((بلند شوید واز نزد من بیرون روید)).
ب_ه ه_م_ی_ن خاطر ((ابن عباس )) همواره می گفت : بالاترین مصیبت ,مصیبتی بود که نگذاشتند رس_ول خ_دا(ص ) آن ک_ت_اب را ب_ر ای_ش_ان ب_نویسدوبجای اطاعت پیامبر اختلاف کردند وهیاهو نمودند ((147)).
4 _ پ_ی_ام_ب_ر اکرم (ص ) دو روز قبل از وفاتشان سپاهی را به فرماندهی جوان هجده ساله ای به نام ((اس_ام_ه ب_ن زی_د)) ب_رای ج_نگ بارومیان بسیج نمودند وهمه مسلمانان را مامور حضور در آن ک_ردن_دوم_ت_خلفین را لعنت فرمودند با این وصف گروهی از جمله ((ابوبکر))و((عمر)) به بهانه جوان بودن فرمانده که هنوز صورتش مو در نیاورده ازحضور سرباز زدند ((148)).
پ_ی_ام_ب_ر(ص ) از این عملکرد سخت متاثر وعصبانی شدند وباحالت تب
در حالی که سر مبارک را ب_س_ت_ه وپ_اه_ارا ب_ه زور ب_ر زم_ی_ن می کشید از منزل خارج شده بر فراز منبر رفت وپس از حمد الهی فرمود:.
((اگر امروز در فرماندهی او تشکیک می کنید وطعنه می زنید قبلانیز در فرماندهی پدرش طعنه می زدید)) ((149)).
5 _ دوازده تن از اصحاب پیامبر(ص ) به بهانه دور بودن راه مسجدالنبی از مال خودشان مسجدی ساختند وحضرت را جهت افتتاح آن دعوت نمودند.
اما خداوند سبحان نفاق آنان را روشن ساخت وپیامبر(ص ) رااینگونه آگاه کرد که :.
(وال_ذین اتخذوا مسجدا ضرارا وکفرا وتفریقا بین المؤمنین وارصادالمن حارب اللّه ورسوله من قب ل ولیحلفن ان اردنا الا الحسنی واللّه یشهدانهم لکاذبون لا تقم فیه ابدا) ((150)).
یعنی : ((کسانی که برای زیان رسانیدن وکفر ورزیدن وجدائی انداختن میان مؤمنان وسنگرسازی ب_رای آن_ان ک_ه ب_ا خ_دا وپ_ی_امبرجنگیده اند مسجدی پدید آورده اند وسوگند می خورند که جز ن_ی_ک_ی ه_دف_ی ن_داشتیم در حالی که خدا گواهی می دهد که اینان دروغگویندهرگز در چنین مسجدی اقامت نکن )) ((151)).
6 _ ((جابر بن عبداللّه )) می گوید:.
ق_اف_له ای که مواد غذائی با خود حمل می کرد از شام آمد, مامشغول نماز جمعه با رسول خدا(ص ) بودیم , مردم متفرق شدند بجزدوازده نفر که این آیه نازل شد:.
(واذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها وترکوک قائما) ((152)).
ی_عنی : ((چون تجارت یا کار لهوی را ببینند به طرف آن پراکنده می شوند وتورا که ایستاده ای تنها می گذارند)) ((153)).
7 ((برا بن عازب )) می گوید:.
رس_ول اک_رم (ص ) ((عبداللّه بن جبیر)) را به همراه پنجاه پیاده نظام در دره ((احد)) قرار داد وبه آن_ه_ا ف_رمان
داد که خواه در صورت شکست وخواه پیروزی از آنجا حرکت نکنند تا فرمان حضرت برسد, اماهمینکه آثار پیروزی پدیدار گشت وجواهرات زنان آشکار شد فریادکشیدند:.
((غ_ن_ی_م_ت , ای ق_وم غ_ن_ی_مت ))!! دره را رها کرده به سوی جمع آوری غنائم به راه افتادند وبه ف_ری_ادهای ((عبداللّه بن جبیر)) اعتنائی نکردند,نتیجه این عمل شکست سپاه اسلام وبه شهادت رس_ی_دن هفتادنفر شد,آنجا بود که حضرت رسول (ص ) هر چه فریاد کرد جز دوازده نفر کسی با او نبود ((154)).
8 قضیه ((احد)) مربوط به سال سوم هجرت که مسلمانان درضعف قرار داشتند بود اما این صحنه ب_رای آن_ان ع_ب_رت نشد و در پایان سال هشتم پس از فتح ((مکه )) که تعداد دوازده هزار سپاهی ح_ض_رت راه_م_راه_ی می کردند یعنی دوازده برابر سپاهیان اسلام در ((احد)) در((حنین )) این ص_ح_ن_ه را ت_ک_رار کرده مجددا حضرت را در وسط میدان تنهاگذاشتند, قرآن کریم آن حادثه را اینگونه ترسیم می کند:.
_ (وی_وم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاوضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته علی رسوله وعلی المؤمنین وانزل جنودا لم تروها وعذب الذین کفروا وذلک جزاالکافرین ) ((155)).
ی_ع_نی : (( (خداوند در مواقع فراوانی شمارا یاری کرد از جمله :)روز ((حنین )) که لشکر بسیارتان مغرورتان ساخته بود, آن لشکر بزرگ هرگز به کارتان نیامد وزمین با آن بزرگی بر شما تنگ آمد در ن_ت_ی_ج_ه ه_م_ه ش_م_ا پ_ا ب_ه ف_رار گ_ذاش_ت_ی_د واز ص_ح_نه جنگ در رفتید آنگاه خداوند آرام_ش وط_م_ان_ی_ن_ه اش را ب_ر رس_ول وم_ؤمنان نازل کرد ولشکریانی فرو فرستاد که شما آنهارا نمی دیدید تا بالاخره کافران را سخت عذاب
کرد واین هم کیفر کافران است )).
جالب اینجاست که ((ابو قتاده )) می گوید:.
م_س_لمانان پا به فرار گذاشتند, من هم با آنها فرار کردم , ناگهان ((عمر بن خطاب )) را در میان مردم یافتم , به او گفتم : این مردم را چه شده است ؟ گفت کار خدااست ((156)) !!.
9 ((ابن عباس )) می گوید:.
در روز چهارم ذی الحجه پس از انجام عمره پیامبر اکرم (ص )اعلام کردند که زنانتان بر شما حلال ه_س_ت_ند, یکی از ما وقتی به سرزمین ((منا)) رفته بود نتوانست شهوتش را کنترل کند وقتی این خبر به رسول خدا(ص ) رسید حضرت به سخنرانی ایستاد وفرمود:.
((شنیدم چنین وچنان می گوئید, به خدا سوگند من از شمانیکوکارتر وبا تقواترم )) ((157)).
10 ((انس بن مالک )) می گوید:.
وقتی خداوند مقداری از اموال قبیله ((هوازن )) را به رسول خدا(ص ) غنیمت داد, حضرت آن را به مردانی از ((قریش )) بخشید,برخی از انصار گفتند:.
خ_دا پ_ی_ام_ب_رش را ب_ب_خ_ش_د, به ((قریش )) می بخشد ومارا رها می کنددر حالی که خونشان از شمشیرهایمان می چکد, رسول خدا(ص )آنهارا در جائی گردآورده فرمود:.
((م_ن ب_ه آنها که تازه مسلمان شده اند چیزی بخشیده ام , آیا راضی نمی شوید که آنها با مالهایشان بروند وشما با رسول خدا؟)) ((158)).
11 پ_یامبر اکرم (ص ) از وصل کردن روزه به روزه روز دیگر نهی فرمود اما اصحاب آن را نپذیرفتند وروزه ها را به هم وصل می کردند ((159)).
1 ((ب_را ب_ن ع_ازب )) گوید: ما پس از پیامبر(ص ) چه کارها کردیم وچه انحرافها در دین به وجود آوردیم ((160)).
2 _ ((ان_س ب_ن مالک ))
گوید: هیچیک از احکام شریعت رانمی شناسم که بدون تغییر باقی مانده باشد به جز نماز واین نماز هم ضایع شده است ((161)).
3 _ ((اب_و س_عید خدری )) به ((مروان )) که امیر مدینه بود اعتراض می کند که چرا بر خلاف سنت پ_ی_ام_ب_ر(ص ) خ_ط_ب_ه ع_ی_درا ق_ب_ل از ن_م_ازم_ی خ_وان_ی ؟ گ_ف_ت : چون مردم پس از نماز نمی نشینند ((162)).
علتش هم این بود که خطبه بالعن علی واهل بیتش ختم می شد.
4 _ رسول خدا(ص ) اطاق بوریائی را برای نماز خواندن فراهم کرد, برخی از مسلمانان نیز همراه او نماز خواندند, یکی از شبها رسول خدا(ص ) دیر کرد وتشریف نیاوردند, مردم سر وصداراه انداختند وباسنگ به در خانه کوبیدند حضرت ناراحت شده به آنان فرمود:.
((آن_ق_در رف_ت وآم_د ک_ردی_د ک_ه خ_یال کردم (این نماز مستحبی ) برشما واجب شده پس نماز مستحبی را در خانه بخوانید)) ((163)).
5 _ ((عمر)) در ایام خلافتش مردم را برای به جماعت برگزار کردن نماز مستحبی (صلاه تراویح ) گرد هم می آورد ومی گفت : چه بدعت خوبی ! ((164)).
6 _ ((اب_و ال_دردا)) می گوید: به خدا قسم چیزی از سنت پیامبر(ص ) نمی یابم جز اینکه همه با هم نماز می خوانند ((165)).
این موضوع در بخش دوم این فصل مشروحا بررسی خواهدگردید.
موارد تخلفات او به اختصار از این قراراست :.
1 _ گ_روهی از ((بنی تمیم )) در سال نهم هجری بر پیامبر(ص ) واردشدند, ((ابوبکر)) و((عمر)) هر کدام به فردی اشاره کردند که پیامبر(ص )اورا امیرشان سازد, آن دو آنقدر در محضر حضرت با یکدیگر مخالفت کرده وسروصدایشان بالا رفت تا جائی که این آیه شریفه نازل شد:.
(ی_ا ای_ه_ا ال_ذی_ن ام_ن_وا لا ت_رفعوا اصواتکم فوق صوت النبی ولا تجهرواله بالق ول کجهر بعضکم لبعض ) ((166)).
ی_ع_نی : ((ای مؤمنان , صدایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنیدوهمانگونه که با یکدیگر بلند سخن می گوئید با پیامبر سخن مگوئید)) ((167)).
2 _ تخلف از حضور در سپاه ((اسامه )) ((168)).
3 _ جسد پیامبر(ص ) را رها کرده , برای رسیدن به خلافت به سوی ((سقیفه )) شتافت .
4 _ ((عایشه )) گوید:.
((فاطمه میراث خود در ((مدینه )) و((فدک )) وباقیمانده خمس را از((ابوبکر)) طلب کرد, اما وی از پ_رداختن آن به فاطمه خودداری کرد,فاطمه بر ((ابوبکر)) خشمگین شد وبا او قهر کرد وحرف نزد تا روزی که از دنیا رفت )) ((169)).
جالب اینجاست که همین ((بخاری )) می گوید:.
((پس از رحلت پیامبر(ص ) ((جابر بن عبداللّه )) ادعا کرد که آن حضرت به او وعده دادن چیزهائی را داده بود, ((ابوبکر)) سه باردستش را پر کرد ودر هر نوبت پانصد درهم به او داد)) ((170)).
آیا کسی نیست از ((ابوبکر)) بپرسد:.
چرا ادعای ((جابر)) را بدون هیچ گواهی تصدیق کردی اما ادعای زهرا((س ))را خیر؟!.
آیا ((جابر)) با تقواتر وراستگوتر از آن حضرت بود؟! در حالی که :.
به شهادت آیه تطهیر
زهرا((س )) معصوم است .
به فرموده رسول خدا(ص ) فاطمه ((س )) سرور زنان است ((171)).
به فرموده رسول خدا(ص ) فاطمه ((س )) سرور زنان اهل بهشت است ((172)).
فاطمه پاره تن رسول خداست ((173)).
چرا شهادت علی (ع ) و((ام ایمن )) در تایید سخنان زهرا((س ))رانپذیرفتی ؟.
((بخاری )) نقل می کند که :.
((ق_وم ((ب_ن_ی ص_ه_ی_ب )) ادع_ا ک_ردن_د ک_ه رس_ول خ_دا دو منزل ویک اطاق را به ((صهیب )) ب_خ_ش_یده است , ((مروان )) گفت : چه کسی به نفع شماگواهی می دهد؟ گفتند: ((ابن عمر)), وی را ط_ل_ب_ید, واو هم گواهی داد که پیامبر دو منزل ویک اطاق به ((صهیب )) داده است , آنگاه ((مروان )) بر این گواهی صحه گذاشت وبه آنان بخشید)) ((174)).
آیا فرزندان ((صهیب )) در ادعایشان راستگوتر از دختر گرامی رسول خدا(ص ) هستند؟!.
یا گواهی ((عبداللّه بن عمر)) قوی تر ومحکم تر از گواهی علی و((ام ایمن ))است ؟!.
یا اینکه ((عبداللّه بن عمر)) مورد اطمینان دستگاه حاکمه است ولی علی خیر؟!.
5 _ ((ابوبکر)) به پیامبر(ص ) نسبت داد که آن حضرت فرمود:.
((ما پیامبران ارث نمی گزاریم )) ((175)).
وحال آنکه :.
قرآن کریم صراحتا می فرماید: (وورث سلیمان داود) ((176)).
یعنی : ((سلیمان از داود ارث برد)).
چ_را ادعای ((ابوبکر)) قبول می شود اما سخن فاطمه وعلی که ازاهل بیت هستند رد می گردد؟ ش_ای_د ب_ه خ_اط_ر اینکه او حاکم است ! درحالی که نماز ((ابوبکر)) و((عمر)) و((عثمان )) وتمامی اص_ح_اب وج_میع مسلمانان پذیرفته نمی شود مگر اینکه بر محمد وآل محمد(ص )صلوات ودرود بفرستند ((177)).
((ع_بداللّه بن عمر)) می گوید: رسول خدا(ص ) به همسرانش صدبار شتر از محصولات ((خیبر)) م_ی ب_خ_ش_ید, ((عمر))
((خیبر)) را تقسیم کردوهمسران حضرت را مخیر کرد که مقداری از آب وزم_ین به آنها بدهد یاهمان برنامه پیامبر(ص )را اجرا کند که برخی زمین را اختیار کردندوبرخی دیگر بار شتررا, ((عایشه )) هم زمین را برگزید)) ((178)).
اگ_ر پیامبر(ص ) میراث باقی نمی گذارد, چگونه همسرانش ازجمله ((عایشه )) ارث می برند ولی دخترش فاطمه ((س )) خیر؟!.
6 _ ((اب_وب_کر)) ((خالد بن ولید)) را به ((یمامه )) به سوی ((بنی تمیم ))فرستاد, ((خالد)) پس از ف_ری_ب دادن وب_س_تن دستهایشان به جرم درنگ درپرداختن زکات گردنشان را زد و((مالک بن ن_وی_ره )) ص_ح_اب_ی ج_ل_یل القدرکه رسول خدا(ص ) در اثر اطمینان به وی , اورا مامور گرفتن حقوق قومش کرده بود به قتل رسانده وهمان شب با همسر ((مالک )) زنا کرد.
اولا ((اب_وب_ک_ر)) ((خ_ال_د))را ه_ی_چ_گ_ون_ه م_ج_ازات_ی ن_نمود وگفت : ((اواجتهاد کرد وخطا نموده است )) ((179)) !!!.
ثانیا ((ابوبکر)) خودش چنین فرمانی را صادر کرده بود, ((ابوهریره )) از او نقل می کند که گفت :.
(( ب_ه خ_دا قسم , هر کس را که بین نماز وزکات فرق بگذاردمی کشم , زیرا زکات حق مال است , به خ_دا س_وگ_ن_د اگر زکاتی را که درزمان پیامبر(ص ) پرداخت می کردند ولو به مقدار کم به من ندهند با آنهاکار زار خواهم کرد)) ((180)).
ثالثا تمامی صحاح اهل سنت نقل کردند که کشتن کسانی که ((لااله الا اللّه )) می گویند حرام است از جمله :.
((م_ق_داد)) به رسول اللّه (ص ) عرض کرد: اگر با یکی از کفار درحال جنگ برخورد کردم , در این حال او با شمشیرش یکی از دو دستم را قطع کرد, آنگاه در پشت
درختی پناه برد وگفت : من برای خ_دام_سلمان شدم , آیا در این صورت جایزاست اورا بکشم ؟ فرمود: اورانکش , گفتم او اول دست مرا برید وآنگاه چنین گفت , فرمود نکش )) ((181)).
رابعا هیچکس نگفته که منع زکات موجب کفر وارتدادمی شود.
برخی می گویند اینها از اسلام برگشته بودند, لذا می بایست کشته می شدند!.
م_ی گ_وئی_م : م_گر اینها با ((خالد بن ولید)) نمازرا به جماعت نخواندند؟ مگر خود ((ابوبکر)) دیه مالک را از بیت المال پرداخت نکردومعذرت خواهی ننمود؟.
خ_ام_س_ا در زم_ان پیامبر(ص ) ((ثعلبه )) از پرداختن زکات امتناع ورزید حتی آن را منکر شد, اما رسول خدا(ص ) نه با او جنگید, نه اوراکشت ونه اموالش را به زور گرفت , اگر چه توان تمامی این کارها راداشت .
7 ((اب_وب_ک_ر)) دس_ت_ور داد پ_انصد حدیث از پیامبر(ص ) را آتش بزنند ((182)) واز نقل حدیث آن حضرت جلوگیری می کرد.
8 ک_ار خ_لاف_ت بعد از خودرا میان اصحاب به شوری نگذاشت آنچنان که اهل سنت درباره خلافت اع_ت_ق_اد دارن_د بلکه ((عمر))را به عنوان جانشین خویش انتخاب کرد, ووقتی با اعتراض اصحاب م_واجه شد که چرا یک انسان خشن تندخو را بر ما مسلطمی کنی ؟ گفت : ((بهترین آفریدگان را مسلط کردم )) ((183)).
9 حضرت زهرا((س ))را به خشم آورد در حالی که پیامبر(ص )فرموده بود:.
((ه_ر ک_ه اورا ب_ه خ_ش_م آورد م_را ب_ه خ_ش_م آورده , وه_ر ک_ه مرا به خشم آورد خدارا به خشم آورده است )) ((184)).
وتا روزی که از دنیا رفت با او حرف نزد ((185)).
وفرمود: ((به خدا قسم پس از هر نمازی که می خوانم تورا نفرین می کنم
((186)).
10 از پرداخت سهم ((مؤلفه قلوبهم )) خودداری نمود ((187)).
11 از همه مهمتر این که : فرمان پیامبر(ص ) درباره خلافت وولایت علی (ع )را زیر پا نهاد.
در پایان خوب است این دو گفتاررا هم از او بشنوید:.
گفتار اول پیش از مرگ از کارهایش اظهار ندامت کرده می گفت :.
((به خدا قسم , تاسف نمی خورم جز برای سه کاری که انجام دادم وای کاش انجام نمی دادم :.
ای کاش به خانه فاطمه کاری نداشتم وآن را نمی گشودم , اگر چه با اعلام جنگ آن را بر من بسته بودند.
ای کاش ((فجائه سلمی )) را می کشتم یا آزادش می کردم ولی اورابه آتش نمی کشیدم ((188)).
وای ک_اش در روز ((س_ق_ی_ف_ه )) ک_اررا بر عهده یکی از آن دو مردیعنی ((عمر)) و((ابو عبیده )) می گذاشتم تا او امیر می شد ومن وزیر می گشتم )) ((189)).
گفتار دوم هنگامی که به پرنده ای برفراز درختی می نگریست چنین گفت :.
((خ_وش_ا ب_ه حال تو ای پرنده , میوه می خوری وبر درخت می نشینی , نه حساب وکتابی داری ونه ع_ق_اب وعذابی , ای کاش من هم در کنار راه بر درختی بودم وشتری بر من گذشته مرا می خورد وسپس همراه با سرگین آن خارج می شدم وهرگز از بشر نبودم )) ((190)).
برخی از تخلفات اورا اینگونه نقل کرده اند:.
1 اعتراض به نوشتن وصیت پیامبر(ص ) ونسبت هذیان نعوذباللّه به آن حضرت دادن ((191)).
2 _ در ج_ری_ان صلح ((حدیبیه )) با پیامبر(ص ) مخالفت کرده ,اینگونه با آن حضرت سخن گفت , خودش می گوید:.
((پرسیدم : آیا تو واقعا پیامبر خدا نیستی ؟.
فرمود:
بلی .
پرسیدم : آیا ما بر حق ودشمن ما بر باطل نیست ؟.
فرمود: بلی .
گفتم : پس چرا دینمان را به ذلت واداریم ؟.
فرمود: من پیامبر خدایم وهرگز اورا نافرمانی نمی کنم , واو یاروناصر من است .
گفتم : آیا توبه ما وعده نمی دادی که به خانه خدا می آئیم وطواف می کنیم ؟.
فرمود: آری , اما آیا به تو گفتم که همین امسال می آئیم ؟.
گفتم : نه .
فرمود: تو به آنجا می آئی وآن را طواف خواهی کرد.
س_پ_س ن_زد ((اب_وب_ک_ر)) آم_دم پ_س از طرح همان سؤالات او گفت : ای مرد, او پیامبر خداست وپروردگارش را عصیان نمی کند, خداوند هم یاور اوست , پس از از او اطاعت کن , به خدا سوگند که او برحق است )) ((192)).
3 _ به جماعت برگزار کردن نماز مستحب ((193)).
4 _ م_ت_ع_ه زنان ومتعه حج ((194)) را که در زمان پیامبر(ص ) و((ابوبکر))وحتی مدتی از خلافت خودش حلال بوده وبه آن عمل می شد, تحریم کرد واینگونه اعلام نمود که :.
((دو متعه در دوران رسول اللّه آزاد بودند, ولی من از آنها نهی می کنم وکسی که آنهارا انجام دهد عقاب می نمایم )) ((195)).
جالب اینجاست که فردی از ((عبداللّه بن عمر)) در مورد متعه حج سؤال کرد, گفت : حلال است .
سؤال کننده گفت : ولی پدرت از آن نهی کرده است .
((ف_رزن_د عمر)) پاسخ داد: اگر مطلبی را پدرم نهی کند ولی پیامبر(ص ) آن را نپذیرد, من فرمان پدرم را پیروی کنم یا فرمان پیامبررا؟.
آن مرد گفت : بلکه فرمان پیامبررا ((196)).
5 _ او ن_ی_ز ه_مچون خلیفه اول از بازگو کردن
احادیث پیامبر(ص )جلوگیری کرد, ((قرظه بن کعب )) می گوید:.
((ع_م_ر)) م_ارا ب_ه ((ک_وف_ه )) ف_رستاد, به هنگام مشایعت تا محلی به نام ((صرار)) آمد وگفت : م_ی دان_ی_د چرا همراه شما آمدم ؟ گفتیم : لابد به خاطراینکه صحابی می باشیم , گفت : نه , بلکه م_ط_لبی را می خواهم با شما درمیان بگذارم , شما به سوی قومی فرستاده می شوید که نوای قرآن درس_ی_ن_ه ه_اش_ان ن_وائی چون دیگ جوشان دارد, وقتی شمارا ببینند, به سویتان گردن کشیده می گویند: اصحاب محمد آمده اند, پس هشیارباشید که از رسول اللّه کمتر روایت نقل کنید.
وقتی ((قرظه )) به آن دیار وارد شد مردم از او احادیث پیامبرراطلب می کردند ولی وی می گفت : ((عمر)) مارا نهی کرده است ((197)).
حتی روزی از مردم خواست که احادیثی که نزد آنان هست رابیاورند, وقتی آوردند فرمان داد همه را آتش زدند ((198)).
6 _ قرآن کریم پس از بیان وجوب طهارت از جنابت می فرماید:.
_ ( فلم تجدوا ما فتیمموا صعیدا طیبا) ((199)).
یعنی : ((اگر آبی نیافتید با خاک پاک تیمم کنید)).
ام_ا ((خ_ل_ی_ف_ه دوم )) ب_ا صراحت در برابر این فرمان الهی می ایستدودرباره جنبی که آب ندارد می گوید نماز نخواند, بشنوید:.
((ش_خصی نزد ((عمر)) آمد وگفت : من جنب شدم وآب برای غسل نیافتم , عمر گفت : پس نماز نخوان , ((عمار)) که در آنجا حاضر بود گفت :یادت نمی آید که من وتو در سریه ای ((200))
بودیم وج_ن_ب ش_دی_م ولی آبی نیافتیم , تو نماز نخواندی اما من خودرا در خاک غلطاندم ونمازخواندم , سپس پیامبر(ص ) فرمود: کافی بود که با دو دست
بر صورت ودستهایت مسح می کردی .
((عمر)) گفت : ای ((عمار)), از خدا بترس !.
((عمار)) گفت : اگر نمی گذاری هیچ حرفی در این موردنمی زنم )) ((201)).
ه_م_ی_ن اخ_ت_لاف ب_ین ((ابوموسی )) و((فرزند عمر)) اتفاق می افتد,((ابوموسی )) به گفتگوی ((عمار)) با ((عمر)) استشهاد می کند وآن را سندسخن خود قرار می دهد که ((عبداللّه )) در جواب وی می گوید:.
((مگر ندیدی که عمر از این سخن قانع نشد))!!!.
وی علی رغم صریح آیه قرآن وسنت نبوی چنین می گوید:.
((اگر به آنها اجازه داده شود فردا هوا که سرد شد نیز می خواهندتیمم بکنند)) ((202)).
7 قرآن کریم درباره مصرف زکات می فرماید:.
_ (انما الصدقات للفقرا والمساکین والعاملین علیها والمؤلفه قلوبهم ) ((203)).
یعنی : ((صدقات اختصاص دارد به : فقیران , مستمندان , کارمندان بخش زکات , تالیف قلوب و)).
اما ((عمر)) سهم ((مؤلفه قلوبهم ))را قطع کرده حتی وقتی ((ابابکر))در نامه ای دستور پرداختش را می دهد, ((عمر)) نامه را پاره کرده به آنهامی گوید:.
((هیچ نیازی به شما نداریم , چرا که خدا اسلام را عزت بخشیده واز شما بی نیازمان کرده است )).
وقتی آنها نزد ((ابوبکر)) باز می گردند وبه وی می گویند: ((آیاتوخلیفه ای یا او))؟.
می گوید: ((او ان شااللّه )) ((204)).
8 ((ابن عباس )) می گوید:.
((ط_لاق در دوران رسول خدا(ص ), و((ابوبکر)) ودو سال ازخلافت ((عمر)) ولو بالفظ سه طلاق باشد یک طلاق محسوب می شد,ولی ((عمر بن خطاب )) گفت : مردم در امری که به آنان مهلت داده ش_ده ع_ج_له می کنند, خوب است این کاررا یعنی سه طلاق را امضا کنیم وبپذیریم , آنگاه این کاررا امضا نمود وپذیرفت )) ((205)).
از
آن ب_ه ب_ع_د اگ_ر کسی حتی یک بار بالفظ ((سه طلاقه )) همسرش راطلاق می داد بر او حرام م_ی ش_د ودی_گ_ر ن_م_ی توانست با او ازدواج کندمگر آنکه شوهر دیگری کند وآن شوهر اورا طلاق بدهد ((206)).
9 _ تخلف از حضور در سپاه اسامه ((207)).
10 اض_افه کردن جمله ((الصلاه خیر من النوم )) یعنی : ((نماز ازخواب بهتراست )), در اذان صبح , چ_را ک_ه وق_ت_ی خ_لیفه دوم در خواب بودمؤذن وی را با این جمله بیدار کرد, او هم از این سخن خوشش آمدوگفت : حتما در اذان صبح آن را تکرار کنید ((208)).
11 _ با اجرای حد بر ((خالد بن ولید)) مخالفت کرد ((209)).
12 ج_ان_ش_ی_ن_ی خودرا به شورای شش نفره ای واگذار کرد که نه مستند به نصب الهی است ونه انتخاب مردمی ((210)).
13 تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا ((س )) ((211)).
14 اعتراض نکردن به خلافهای ((معاویه )):.
وقتی به او شکایت می کنند که ((معاویه )) لباس ابریشمی می پوشدوانگشتر طلا در دست دارد, با اینکه پیامبر(ص ) آن دورا بر مردها حرام کرده است , می گوید:.
((وی را رها کنید زیرا او کسری وشاه عرب است )) ((212)).
واین هم نهایت آرزویش که می گوید:.
((ای ک_اش گ_وسفندی در خانواده ام بودم که هرگاه بخواهند مرافربه کنند تا پس از فربه شدن وزی_ارت دوس_ت_ان_ش_ان م_را م_ی ک_شتندوقسمتی از گوشتم را کباب کرده وقسمتی را خشک می کردند وسپس مرا می خوردند وچون مدفوع خارج می شدم وبشر نبودم )) ((213)).
سیره او برهمگان روشن است , لذا به گوشه ای از کردارهایش اشاره می کنیم :.
1 ((سالم بن عبداللّه )) از
پدرش نقل می کند که :.
((رس_ول خدا(ص ) در منی واماکن دیگر نماز مسافررا دو رکعتی بجای آورد, ((ابوبکر)) و((عمر)) نیز نمازرا شکسته خواندند, عثمان هم در آغاز خلافت اینچنین خواند, بعد دستور داد که باید تمام بخوانند)) ((214)).
2 _ ((عمران بن حصین )) می گوید:.
((پ_ش_ت سر علی نماز خواندم , این نماز مرا به یاد نمازی انداخت که با رسول اللّه (ص ) ودو خلیفه یعنی ((ابوبکر)) و((عمر)) خوانده بودم , بااو که بودم هرگاه به سجده می خواست برود یا از سجده سر بر داردتکبیر می گفت )).
راوی می گوید: ای ((ابو نجید)) اولین کسی که این تکبیررا ترک کرد که بود؟ گفت : ((عثمان )) بود, زیرا پیر شده بود وصدایش ناتوان بودلذا ترک کرد)) ((215)).
3 _ اصحاب رسول خدا(ص ) را به جرم اعتراض به بخششهای بی حسابش به ((بنی امیه )) مورد آزار قرار می داد, از جمله :.
تبعید جناب ((ابوذر)) که منجر به شهادتش شد.
فرمان تبعید جناب ((عمار)) وزدن او که منجر به فتق وی گردید.
تهدید حضرت علی (ع ) به تبعید.
زدن ((عبداللّه بن مسعود)) که منجر به شکسته شدن یکی ازدنده هایش شد.
((بلاذری )) می گوید:.
((وق_ت_ی خ_بر مرگ ((ابوذر))را به ((عثمان )) دادند گفت : خدا رحمتش کند, ((عمار)) گفت : آری , از ت_م_ام_ی وج_ودم_ان ب_رای_ش ط_ل_ب رحمت می کنیم , ((عثمان )) رو به او کرد وگفت : ای ((216)) آیا فکر می کنی از تبعید اوپشیمانم ؟! آنگاه دستور داد محکم به دهان ((عمار)) بکوبند سپس گفت :توهم به او ملحق شو!.
وق_ت_ی ((ع_م_ار)) آم_اده ح_رک_ت ش_د ق_بیله ((بنی مخزوم )) نزد علی آمدند واز او
خواستند با ((عثمان )) در این مورد گفتگو کند, علی به اوگفت :.
ای ((ع_ث_م_ان )), از خ_دا ب_ت_رس , ت_و م_رد نیکی از مسلمانان را تبعیدکردی تا از دنیا رفت , الان می خواهی مرد صالح دیگری را چون اوتبعید نمائی ؟!.
گفتگو میان آن دو در گرفت تا اینکه ((عثمان )) به علی گفت :.
تو از او به تبعید سزاوار تری !!.
علی گفت : اگر می خواهی این کاررا هم بکن .
مهاجرین جمع شده نزد ((عثمان )) رفتند وبه او گفتند:.
این که نمی شود! هر کس با تو حرفی بزند فورا اورا طرد وتبعیدمی کنی !!.
آنگاه ((عثمان )) دست از ((عمار)) برداشت )) ((217)).
4 _ وقتی خلافت به ((عثمان )) می رسد, ((ابوسفیان )) به ((بنی امیه ))می گوید:.
((خلافت را مانند توپ به یکدیگر پاس دهید, ای ((بنی امیه )) قسم به کسی که ((ابوسفیان )) به او سوگند یاد می کند که نه بهشتی هست ونه جهنمی )) ((218)).
((انس )) می گوید:.
((اب_وس_ف_ی_ان )) ه_ن_گامی که نابینا شده بود, روزی بر ((عثمان )) (در ایام خلافتش )) وارد شده پرسید: کسی اینجا نیست ؟ گفتند: نه (یعنی غریبه ای نیست ), گفت : خداوندا, کاررا مانند دوران ج_اه_ل_ی_ت ق_رار ده وح_کومت را غاصبانه ساز وتمام کوه ودشتهای زمین را برای بنی امیه فراهم نما)) ((219)).
5 _ م_ه_اجر وانصاررا از حکومت کنار گذاشته ((بنی امیه )) را روی کار آورد که منجر به اعتراض اصحاب گردید ((220)).
ب_الاخ_ره ک_ار ((ع_ثمان )) به جائی می رسد که مسلمین اورا می کشندوتا سه روز اجازه دفن اورا ن_م_ی ده_ن_د وبعد از آن اورا در گورستان یهودیان دفن می کنند
که بعدها ((بنی امیه )) آن را به ((بقیع )) ملحق نمودند ((221)).
اه_ل سنت در توجیه تمامی خلافهای ((عثمان )) از قول پیامبر(ص ) خطاب به او نقل می کنند که فرمود:.
((هر کاری می خواهی انجام بده که از امروز هیچ گناهی تو رازیان نمی رساند)) ((222)).
اهل سنت تنها او را ((ام المؤمنین )) می خوانند ونیمی از دین خودرا از او می دانند, نگاهی گذرا به ک_ت_ب روائی اه_ل س_ن_ت ح_ج_م ع_ظ_یم روایات نقل شده توسط وی را آشکار می سازد بنابراین شایسته است به عملکردش نظری شود.
1 یک روز پیامبر(ص ) از خدیجه نام برد, عایشه گفت :.
((م_را ب_ا خ_دی_ج_ه چ_ه ک_ار؟! او پ_ی_رزن_ی ف_رتوت بود, خداوند برای توزنی بهتر از او جایگزین نموده است )) ((223)).
2 _ ((عایشه )) می گوید:.
((صفیه )) همسر پیامبر(ص ) غذائی برای آن حضرت فرستاد درحالی که پیامبر(ص ) در آن هنگام ن_زد من بود, وقتی کنیزک از طرف ((صفیه )) آمد وغذا را آورد, تا اورا دیدم لرزه ای بر اندامم افتاد ک_ه ح_واسم را از دست دادم آن ظرف را شکستم وبیرون انداختم ,پیامبر(ص ) به من نگریست , من خشم وغضب را در نگاهش دریافتم ,فورا گفتم : پناه می برم به رسول خدا که امروز مرا نفرین کند, ف_رم_ود:پس باید جبران کنی , گفتم : یا رسول اللّه , کفاره اش چیست ؟ فرمود:غذائی مانند غذایش وظرفی چون ظرفش )) ((224)).
3 _ در جای دیگر می گوید:.
((ب_ر ه_ی_چ زن_ی ب_ه ان_دازه ((ما ریه )) رشک نبردم , زیرا زنی زیباوصاحب کمال بود وپیامبر از وΙȘԘԠمی آمد از آن بدتر اینکه خداوند به
او فرزندی داد ومارا محروم ساخت )) ((225)).
4 _ به رسول خدا(ص ) اطمینان نداشت وشبها حضرت راتعقیب می کرد خودش می گوید:.
((ش_ب_ی پیامبر(ص ) قبا وکفشش را در آورده خوابید, مقداری که گذشت پنداشت من به خواب رفته ام , لباس را پوشید واز خانه بیرون رفت ودر را خیلی آهسته بست .
م_ن ه_م به دنبالش به راه افتادم , او به سوی بقیع رفت پس از آن راهش را با سرعت به سوی دیگر گرفت من نیز به سرعت دنبالش رفتم , او دوید ومن هم دویدم تا حرکت را به سوی خانه آغاز کرد من زودتر رسیدم وخودرا به رختخواب انداختم .
ح_ضرت وارد شد وفرمود: ((عایشه )) تورا چه شده است ؟ نفس می زنی ومشکوک به نظر می رسی , آن_گ_اه م_اج_رارا ب_ه او گ_ف_ت_م , ف_رم_ود:پس آن سیاهی که جلوی خود دیدم تو بودی ؟ گفتم : آری !)) ((226)).
در جای دیگر می گوید:.
((رس_ول خ_دارا ن_یافتم , پنداشتم نزد یکی از کنیزانش رفته است ,در جستجویش شتافتم , اورا در ح_ال س_ج_ده یافتم که می فرمود: ((رب اغفرلی ما اسررت وما اعلنت )) یعنی : ((خدایا آنچه پنهان کردم وآنچه اشکار نمودم را ببخش )) ((227)).
5 _ با رسول خدا(ص ) بی ادبانه برخورد می کرد, ((قاسم بن محمد)) می گوید:.
((ع_ای_ش_ه )) گفت : وای سرم درد می کند! پیامبر(ص ) فرمود: اگر آن روز بیاید که من هم زنده ب_اشم (وتو بخواهی بمیری ) برای تو استغفارودعا می کردم , عایشه گفت : وا مصیبت , به خدا قسم می دانم که تومنتظر مرگ من هستی ومردنم را دوست
می داری , اگر آن روز بیایدحتما پایان آن روز با همسرانت همبستر می شوی )) ((228)).
6 _ پ_ی_ام_ب_ر(ص ) م_شغول نماز خواندن بود, ((عایشه )) در روبروپاهایش را جای سجده حضرت گ_ش_ود, ه_رگ_اه حضرت می خواست به سجده برود به او اشاره می کرد که پاهایش را بر دارد, تا پیامبر سررا برمی داشت او مجددا پاهایش را دراز می کرد ((229)).
7 _ آن_قدر او و((حفصه )) دختر ((عمر)) همسر دیگر پیامبر(ص ) آن حضرت را آزردند که آیات زیر درباره آن دو نازل شده است :.
(ان ت_ت_وب_ا الی اللّه فقد صغت قلوبکما وان تظاهرا علیه فان اللّه هوم ولیه وجبریل وصالح المؤمنین وال_م_لائک_ه ب_ع_د ذلک ظهیر عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات وابکارا) ((230)).
ی_عنی : ((اگر شما دو نفر توبه کنید (شاید خدا بپذیرد) چرا که قلوبتان سیاه شده واز حق منحرف گ_ش_ت_ه است , واگر هر دو با هم علیه پیامبر توطئه کنید خداوند یار ونگهبان اوست , وهمچنین جبرئیل ومؤمنین درستکار وفرشتگان پس از خداوند یاوران ومددکارانش هستند امیداست که اگر پیامبر شمارا طلاق داد, پروردگارش به جای شما زنانی بهتر از شما به همسری او در آورد, زنانی مسلمان , مؤمن ,فرمانبردار, اهل توبه , بنده خدا, اهل روزه , بیوه یا با کره )) ((231)).
8 _ ((زهری )) از ((عروه )) و((عروه )) از ((عایشه )) نقل می کند که گفت :.
در ابتدا که نماز واجب شد دو رکعت بود که به عنوان نماز مسافرقرار گرفت , اما نماز کسی که در وطنش هست تمام می باشد.
((زه_ری )) گ_وی_د:
از ((ع_روه )) پ_رسیدم : پس چرا ((عایشه )) نمازش راتمام می خواند؟ گفت : ((عایشه )) همانند ((عثمان )) اجتهاد کرد ((232)).
9 ب_ع_د از ش_نیدن خبر بیعت مردم با علی (ع ) گفت : ((ای کاش آسمان بر زمین می آمد وعلی به خ_لاف_ت ن_م_ی رسید)) ((233)) , ووقتی خبرشهادتش را به او دادند سجده شکر به جای آورد, در حالی که اهل سنت خودشان از رسول خدا(ص ) نقل می کنند که فرمود:.
((یا علی جز مؤمن تورا دوست نداشته , وجز منافق تورا دشمن نمی دارد)) ((234)).
10 روزی حضرت رسول (ص ) با علی (ع ) بسیار آهسته گفتگونمود, ((عایشه )) در حالی که پشت سر آن دوراه می رفت آمد تا خودرامیانشان قرار داده گفت : چه کار می کردید؟!.
چرا اینقدر طولانی با هم صحبت می کنید؟!.
رسول خدا(ص ) از این کار بسیار خشمگین وعصبانی شد ((235)).
11 _ رسول خدا(ص ) در حال خطبه به خانه ((عایشه )) اشاره کردوفرمود:.
((ای_ن ج_ای_گاه فتنه است , این جایگاه فتنه است , این جایگاه فتنه است , از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید)) ((236)) ((راس کفر از اینجاست شاخ شیطان از اینجا بیرون می آید)) ((237)).
12 قرآن کریم به همسران پیامبر فرمان می دهد:.
_ (وقرن فی بیوتکن ) ((238)).
یعنی : ((در منزل خود بمانید)).
اما ((عایشه )) این امر الهی را عمل نکرده شتر سوار به سوی ((بصره )) به جنگ با امیرالمؤمنین (ع ) شتافت .
13 ((طه حسین )) در کتاب ((الفتنه الکبری )) می نویسد:.
((ع_ایشه )) در راه خود به آبی رسید, پس سگها بر او پارس کردند,پرسید: اینجا کجاست ؟ گفتند: ای_ن_ج_ا
((ح_واب ))اس_ت , خ_ی_ل_ی وحشت کرد,ترسید وفریاد بر آورد: مرا باز گردانید! از رسول خدا(ص ) شنیدم که به زنانش می فرمود: کدام یک از شما هستید که سگهای ((حواب )) بر اوپارس می کنند؟ ((عبداللّه بن زبیر)) آمد واورا آرام کرد)) ((239)).
14 ((ام سلمه )) همسر دیگر پیامبر(ص ) خطاب به ((عایشه ))می گوید:.
(( آی_ا ب_ه ی_اد می آوری روزی را که پیامبر(ص ) با علی (ع ) خلوت کرد وتوبه آن دو بزرگوار حمله بردی ولی گریان برگشتی , من گفتم : چه شده ؟ گفتی : آنها مشغول صحبت خصوصی بودند, رسول خدا(ص ) باخشم وصورتی قرمز فرمود: برگرد, به خدا قسم کسی اورا دشمن نمی دارد جز این که از ایمان خارج شده است .
((عایشه )) گفت : آری یاددارم !.
((ام سلمه )) گفت :.
ب_ه یادت می آورم که رسول خدا(ص ) به من وتو فرمود:((کدامیک از شما همراه شتری هستید که س_گ_های ((حواب )) بر او پارس می کنند در حالی که از راه راست منحرف می گردد؟)) گفتیم : پناه به خداورسولش , آنگاه حضرت بر پشت تو دستی زد وفرمود:.
(( زنهار که تو آن شخص نباشی ای حمیرا؟!)).
گفت : آری یاد دارم !.
((ام سلمه )) گفت : یادت می آید روزی که پدرت به همراه ((عمر))تورا آوردند به رسول خدا(ص ) گفتند: ما نمی دانیم تا کی با ما خواهی بود پس خوب است جانشینت را به ما معرفی کنی تا بعد از ت_وپ_ن_اهگاهمان باشد! فرمود: ((اگر به شما بگویم بی گمان از او دوری می جوئید چنانچه ((بنی اسرائیل )) از ((هارون )) دوری جستند)), وقتی آنهارفتند
با هم نزد پیامبر(ص ) رفتیم وتو گفتی : ای رسول خدا چه کسی رامی خواستی بر آنها خلیفه قرار دهی ؟ فرمود: آن کسی که مشغول درست کردن کفش است .
تو گفتی : ای رسول خدا, ما فقط علی را می بینیم , فرمود: هموخودش است ؟!.
((عایشه )) گفت : آری یاد دارم !.
((ام سلمه )) گفت : بعد از این چه حرکتی است که می خواهی انجام دهی ؟.
((عایشه )) گفت : می خواهم میان مردم اصلاح کنم !)) ((240)).
15 ه_ف_تاد نفر یا به قولی چهارصد نفر نگهبان بیت المال ((بصره ))را با مکرو حیله دستگیر کرده ن_زد ((عایشه )) آوردند واو هم فرمان قتلشان را صادر کرد, آنها هم مانند گوسفند این مؤمنین را سر بریدند,این اولین بار بود که گروهی از مسلمانان بازداشت شده گردن زده می شدند ((241)).
16 ((عایشه )) می گوید:.
((سهله )) دختر ((سهیل )) نزد رسول خدا(ص ) آمد وگفت : ((سالم ))بسیار به منزل ما رفت وآمد می کند, شما چه می فرمائید؟ فرمود:.
((اورا شیر بده ))!.
((سهله )) گفت : چگونه اورا شیر بدهم در حالی که مرد بزرگی است ؟!.
باز هم فرمود: ((اورا شیر بده !)).
((ع_ای_ش_ه )) ب_ر همین اساس به هر کس که می خواست بر او واردشود به خواهرش ((ام کلثوم )) ودخ_تران برادرش دستور می داد که به اوشیر بدهند!! ولی دیگر همسران رسول خدا(ص ) سر باز زدند وچنین اجازه ای به کسی نداند ((242)).
آیا یک مؤمن اجازه می دهد که همسرش پستانهای خودرا درآورد ودر دهان مرد بالغی بگذارد که از آن ش_یر بخورد تا مادر او گردد؟!!آن هم لا اقل
پنج بار ودر هر مرتبه هم به اندازه ای بخورد که سیر گردد!!شاید علت اشتیاق مردم در شتاب برای دیدار عایشه همین بوده است ((243)).
17 ((ع_ای_ش_ه )) تا ((عثمان )) زنده بود می گفت : ((پیر نادان را بکشید))اما همینکه خبر خلافت علی (ع ) را شنید, به بهانه خونخواهی ((عثمان ))با حضرت وارد جنگ شد ((244)).
18 ه_م_ی_ن ((ع_ای_شه )) که پدرش را در خانه پیامبر(ص ) به خاک سپردو((عمر)) را در کنار پدر, ه_نگامی که امام حسین (ع ) خواست برادرش امام حسن (ع )را در کنار جدش به خاک بسپارد سوار بر قاطر حاضرشده , مانع می شود, که ((ابن عباس )) به او می گوید:.
((آن روز ب_ر شتر سوار شدی وامروز بر قاطر, اگر زنده بمانی برفیل هم سوار خواهی شد, تو فق ط یک نهم از یک هشتم این اطاقه راحق داری ولی در تمامی میراث تصرف کردی ((245)).
((معاویه وما ادریک ما معاویه !!)).
1 پدرش ((ابوسفیان )) ومادرش ((هند)) از رهبران عداوت ودشمنی با پیامبر(ص ), جوانی اش را در ک_ن_ار پ_در در ب_س_ی_ج س_پاهیان ونبرد با رسول خدا(ص ) سپری کرد وآنگاه که در فتح ((مکه )) مغلوب شد تسلیم گشت بدون آنکه ایمان بیاورد ولی رسول خدا(ص ) بابزرگواری والایش از آنها در گذشت وطلیقشان ((246)) نامید.
2 _ پ_س از رح_ل_ت پیامبر اکرم (ص ) پدرش به انگیزه ایجاد فتنه وریشه کنی درخت نو پای اسلام ش_ب_ان_ه نزد علی (ع ) آمد واورا به شورش علیه ((ابوبکر)) و((عمر)) تشویق وترغیب نمود وبه پول زیادوسپاهیان وعده اش داد اما علی (ع ) که از نیت پلیدش آگاه بود اورا
ازخود راند ((247)).
3 _ ((معاویه )) حتی یک روز هم ایمان نیاورد, ((مطرف بن مغیره بن شعبه )) می گوید:.
((پ_درم ه_میشه با معاویه سخن می گفت واز عقل وشعور اوتعریف کرده اظهار شگفتی می کرد, شبی اورا غمگین یافتم , از خوردن غذا هم امتناع ورزید, علتش را جویا شدم گفت : فرزندم من از نزدپلیدترین مردم آمده ام .
گفتم : او کیست ؟.
گ_ف_ت : ه_ن_گ_ام_ی که با معاویه تنها شدیم به او گفتم : ای امیر مؤمنان ,اکنون سن وسالی از تو گ_ذش_ت_ه , خ_وب اس_ت خ_یری از تو نمایان گردد, توکه به هدف نائل آمدی , پس بیا ونسبت به خویشانت بنی هاشم نگاهی دیگر کن که برایت خواهد ماند.
گ_ف_ت : ه_ی_ه_ات ! هیهات !, ((ابوبکر)) عدالت نمود ورفت ونامش محو شد, ((عمر)) هم ده سال ح_ک_ومت کرد اما همینکه مرد نامش هم هلاک شد, برادرمان ((عثمان )) هم که در حسب ونسب م_انندی نداشت هر چه خواستند بر سرش آوردند اما او که از قبیله ((هاشم ))است هر روزپنج بار با صدای بلند نامش برده می شود که : اشهد ان محمدا رسول اللّه .
م_ادرت ب_ه عزایت بنشیند , من چه کاری بعد از این بکنم جزاینکه نام اورا دفن کنم , نام اورا دفن کنم )) ((248)).
4 _ تنها جنایت امارت دادن فرزند تبهکارش ((یزید)) برایش کافی است .
او ک_ه در کربلا بهترین عزیزان رسول خدا(ص ) وسرور جوانان اهل بهشت را با فجیع ترین وضع به شهادت رساند.
او ک_ه مدینه را به مدت سه روز برای سپاهیانش آزاد قرار داد که هزاران نفر از برترین صحابه را به قتل برسانند
وبه نوامیس آنها تعرض کنند که تنها هزار دختر بدون شوهر حامله شدند, واز بقیه هم بیعت می گیرد که برده اش باشند.
آنگاه شعر می سراید که :.
((ای ک_اش پ_دران م_ن ک_ه در بدر هلاک شدند زنده بودند, وخرسندمی شدند ومی گفتند یزید دس_ت_ت درد ن_ک_ن_د, ب_ن_ی ه_اش_م با حکومت بازی کردند, هیچ خبری نیست وهیچ وحیی نازل نشده است )).
ب_ه ای_ن ه_م اک_ت_ف_ا نکرده کعبه را نیز به آتش می کشد ودر حرم امن الهی نیکان از اصحاب را به شهادت می رساند.
اینها همه به اضافه شرابخواری وزنا وغنا ورقص علنی او ((249)).
5 _ مردم را با اصرار وادار به دشنام دادن به علی بن ابی طالب (ع )می نمود ((250)).
6 _ آتش جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع ) را افروخت ودر نتیجه هزاران مسلمان را به کشتن داد.
7 _ بزرگانی چون ((حجر)) ودیگران را به جرم محبت علی (ع ) به شهادت رسانید ((251)).
8 سبط اکبر پیامبر اکرم (ص ) یعنی امام حسن (ع ) را مسموم نمود ((252)).
9 ((محمد بن ابی بکر)) را کشت وبه بدترین صورت بدنش را پاره پاره کرد ((253)).
10 پ_س از ک_ناره گیری امام حسن مجتبی (ع ) از حکومت دراولین سخنرانی خود در جمع تمام صحابه پیامبر(ص ) اعلام می دارد:.
(( م_ن ب_ا ش_م_ا ک_ارزار ن_ک_ردم ک_ه نماز بخوانید یا روزه بگیرید, بلکه می خواستم بر شما امارت وحکومت کنم وهم اکنون می بینید که حاکم ورهبر شمایم )) ((254)).
11 _ ((اب_و الاع_ل_ی م_ودودی )) در کتاب خلافت وملوکیت از ((حسن بصری )) نقل می کند که او گفت :.
((چ_ه_ار ع_م_ل ((م_عاویه )) طوری است که اگر
شخصی یکی از آنهارامرتکب شود برایش باعث هلاکت است :.
نخست استعمال شمشیر او بر این امت وتسلط بر حکومت بدون مشورت در حالی که بقیه اصحاب کرام در امت حضور داشتند.
دوم ج_ان_ش_ی_ن ساختن پسرش در حالیکه او باده گسار نعشه ای بود, ابریشم می پوشید وطنبور می نواخت .
س_وم ((زی_اد)) را ب_ه خ_ود نسبت داد در حالی که پیامبر(ص )می فرماید: فرزند متعلق به صاحب بستراست وبرای زانی سنگ وکلوخ می باشد ((255)).
چهارم کشتن حجر ویاران حجر, وای بر او از حجر, وای بر اواز حجر ویاران حجر)) ((256)).
12 _ روزی رس_ول خ_دا(ص ) ((اب_و س_ف_ی_ان )) را دی_د ک_ه بر حماری سوار بود و((معاویه )) آن را می کشید ویزید از پشت سر آن را به حرکت وامی داشت , فرمود:.
((لعنت خدا بر آن که سواراست , وآن که می کشد, وآن که از پشت می راند)) ((257)).
13 ((ابن عباس )) گوید:.
پیامبر اکرم (ص ) صدای دو نفر را که ترانه می خواندند شنید,پرسید: این دو نفر چه کسانی هستند؟ گ_ف_ت_ن_د: ((م_ع_اوی_ه )) و((ع_م_ر بن عاص )), فرمود: خداوندا آنهارا واژگون ساز وهر دورا در دوزخ افکن )) ((258)).
14 ((ابوذر)) به ((معاویه )) می گوید:.
((روزی ت_و از نزدیک رسول خدا(ص ) رد شدی که فرمود: خدایااورا لعنت کن وسیرش نساز جز با خاک )) ((259)).
اه_ل س_ن_ت ب_رای ت_وج_ی_ه روای_ات_ی ک_ه در آنها از سوی پیامبر(ص )لعن ونفرین بر ((معاویه )) و((ابوسفیان )) و آمده اینگونه حدیث ساخته اندوبه آن حضرت نسبت داده اند که فرمود:.
((خ_داون_دا, م_ن ی_ک ان_سان معمولی هستم , پس اگر مؤمنی رااذیت کردم , فحش دادم , لعنت ک_ردم ,ی_ا ک_ت_ک
زدم , ب_ه جای آن برایش نماز وزکات وموجبات نزدیکی به خودت در روز قیامت قراربده !)) ((260)).
آن_ها عقیده دارند که پرداختن به آنچه میان علی (ع ) و((معاویه ))گذشته وسایر حوادث تاریخ در ای_ن زم_ی_ن_ه ج_ای_ز ن_یست , علی (ع ) اجتهادکرد وبه حق رسید لذا دو پاداش دارد, و ((معاویه )) و((عائشه )) اجتهادکردند وبه خطا رفتند لذا یک پاداش دارند ((261)).
بر اساس همین عقیده بر علی (ع ) و((معاویه )) هر دو درودمی فرستند اما هیچ توجهی به کارهائی ک_ه ((م_ع_اوی_ه )) م_رت_ک_ب شده ندارند, کمترین سخن درباره او این است که این اعمال دلیل بر کفروگمراهی ودشمنی بی چون وچرا با خدا ورسول اوست , جالب است بشنوید که :.
م_رد ن_ی_ک_ی م_ی گ_ف_ت_ند: در زیارت جناب ((حجر بن عدی کندی ))فردی را دید م که بسیار می گرید خیال کردم او شیعه است , پرسیدم : چراگریه می کنی ؟.
گفت : بر سرورمان جناب ((حجر)) (رض ) گریه می کنم .
گفتم : اورا چه شده است ؟.
گفت : سرورمان جناب ((معاویه ))(رض ) اورا کشته است .
گفتم : چرا اورا کشته است ؟.
گفت : برای اینکه از لعن کردن سرورمان علی بن ابی طالب _(رض ) خود داری ورزیده است !!.
آن مرد صالح گفت : من هم بر نادانی تو گریه می کنم رضی اللّه عنک ((262)).
و : ((خالد بن ولید بن مغیره )).
اهل سنت اورا ((سیف اللّه )) ((263)) می نامند, پدرش ((ولید)) در میان سرمایه داران یگانه بود, به همین خاطر اورا ((وحید)) نامیدند که قرآن کریم اینگونه اورا تهدید می کند:.
(ذرنی ومن خلقت وحیداساصلیه سقر) ((264)).
یعنی : ((
مرا با آنکه یگانه اش آفریدم تنها گذاربه زودی اورا به دوزخ خواهم برد)).
ک_ارش ب_ه ج_ائی رس_ی_د که خواست پیامبر(ص ) را با مال وثروت تطمیع کند, تا دست از رسالت خویش بر دارد که قرآن کریم اینگونه پاسخش را می دهد:.
(ولا تطع کل حلاف مهین ان کان ذا مال وبنین سنسمه علی الخرطوم ) ((265)).
یعنی : ((هر سوگند خورنده پستی را طاعت نکن که دارای مال وفرزندان است به زودی بر دماغش داغی خواهیم نهاد)).
وی معتقد بود که خودش به خاطر مال وثروتش برای نبوت شایستگی بیشتری دارد تا پیامبر(ص ) که فقیر وتهیدست است .
((خ_ال_د)) در ی_ک چ_ن_ی_ن م_ح_ی_طی وب_ا چنین افکاری بزرگ شد, ودرتمامی جنگها در برابر پیامبر(ص ) ایستاد, او پشتیبانی مالی جنگ ((احد)) را بر عهده گرفت ودر سال ((صلح حدیبیه )) پیامبر(ص ) را ترورکرد, اما وقتی به ضعف خود پی برد در سال هشتم هجرت , چهار ماه قبل از فتح ((مکه )) اظهار اسلام کرد.
او بعد از اسلامش خطاهای بزرگی انجام داده است , ازجمله :.
1 در روز ((ف_تح مکه )) پیامبر(ص ) سپاهیان را از جنگ وکشتاربازداشته بود اما ((خالد)) بیش از سی تن را کشت ((266)).
2 _ پ_س از فتح ((مکه )) پیامبر(ص ) سپاهی به فرماندهی ((خالد)) به سوی قبیله ((بنی جذیمه )) فرستاد تا آنهارا به اسلام دعوت کنند وقتی سپاه به آنجا رسید آنها گفتند: ((ما از بت پرستی دست ب_رداش_ت_ی_م )) آن_گ_اه ب_اوع_ده ام_ان از ج_انب ((خالد)) همگی سلاح خویش را بر زمین نهادند, ولی ((خالد)) فورا دستور داد دستهاشان را ببندند وآنهارا به قتل برسانند چراکه در زمان جاهلیت آنها
دو عموی وی را کشته بودند وقتی خبر به پیامبر(ص ) رسید حضرت دستش را بلند کرده , سه بار فرمود:.
((خدایا از کردار ((خالد)) به تو پناه می برم )).
آن_گ_اه علی بن ابی طالب (ع ) را به سوی آن قبیله فرستاد تا اموال ودیه کشتگان وخسارتهای وارد آمده حتی خسارت ظرف غذای سگ را نیز پرداخت کند ((267)).
3 _ ((طبری )) می گوید:.
(( بنی سلیم )) مرتد شده بودند, ((ابوبکر)) ((خالد بن ولید)) را به سوی آنان فرستاد, او گروهی از آن_ان را در ط_وی_ل_ه ای ج_م_ع ک_رد وآنهاراآتش زد, این خبر به ((عمر بن خطاب )) رسید, او نزد ((اب_وب_کر)) آمدوگفت : اجازه می دهی مردی همانند خدا شکنجه کند؟ ((ابوبکر)) گفت :به خدا س_وگ_ن_د ش_م_ش_ی_ری را ک_ه خ_دا ب_ر دشمنش کشیده در نیام فرونمی برم تا خدا خودش فرو برد ((268)).
3 _ ک_ش_ت_ن ق_ب_یله ((بنی تمیم )) به همراه صحابی جلیل القدر ((مالک بن نویره )) وزنا کردن با همسرش که در ص 49 گذشت ((269)).
4 _ مرتبه دیگر ((ابوبکر)) ((خالد)) را به سوی یمامه فرستاد که درآنجا نیز پس از کشتار وپیروزی , با زنی از آن دیار همان کار را کرد که باهمسر ((مالک )) کرده بود ((270)).
با این وصف ((ابوبکر)) در حمایت از ((خالد)) به ((عمر))می گوید:.
زبانت را از ((خالد)) بازدار, زیرا او اجتهاد کرد وخطانموده است ((271)).
ی_ک_ی از صحابه نام آور واز بزرگترین فقها وحافظان حدیث می باشد که امام ((مالک )) در بیشتر احکام خود به او اعتماد کرده است .
در گفتگو با علمای اهل سنت می بینید در هر فرصتی می گویند:((عن عبداللّه بن عمر
رضی اللّه عنهما)).
اما وقتی به تاریخ نظر می کنیم چیز دیگری می بینیم , مثلا:.
1 نمی دانست که پیامبر(ص ) به زنان اجازه داده است که در حال احرام کفش دوخته بپوشند, وفتوا می داد که این کار حرام است ((272)).
2 وق_ت_ی ب_ه ه_ن_گ_ام م_رگ ((ع_مر)) به او پیشنهاد می شود که فرزندش ((عبداللّه )) را جانشین خودسازی , می گوید: ((او نمی داند چگونه بایدهمسرش را طلاق گوید)).
3 _ تمامی روایات نقل شده از اهل سنت درباره علی (ع ) رانادیده گرفته می گوید:.
((م_ا در ح_ض_ور پ_ی_ام_ب_ر ب_رت_ری_ن ان_س_ان_ه_ارا ((اب_وب_ک_ر)) ب_ع_د ((عمر)) وبعد((عثمان )) می دانستیم )) ((273)).
4 _ همچون پدرش ((عمر)) درباره جنبی که آب ندارد می گویدنماز نخواند ((274)).
5 _ پ_س از ص_ل_ح ام_ام حسن (ع ) برای بیعت با ((معاویه )) رهسپارمی شود, وی آن سال را ((سال جماعت )) می نامد ودر توضیحش می گوید:.
((مردم پس از اختلاف درباره او اجتماع کردند)).
عنوان ((اهل سنت وجماعت )) نیز از همینجا پدیدار گشت .
اما اگر منصفانه تاریخ را ورق بزنیم می بینیم که فقط بیعت علی (ع ) بود که بدون هیچ اجباری از طرف مهاجر وانصار صورت پذیرفت وجز ((معاویه )) کسی با آن مخالفت نکرد ((275)).
6 _ اما همین فرد از بیعت با حضرت علی (ع ) سرباز می زند وبرخلاف فرمان پیامبر(ص ) که فرمود:.
(( هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد, دومی رابکشید)) ((276)).
عمل می کند وبا ((معاویه )) بیعت می نماید.
7 ((ع_ب_داللّه ب_ن ع_م_ر)) با ((یزید بن معاویه )) نیز بیعت نمود اگر چه درزمان ((معاویه )) با آن م_خ_الفت می ورزید اما با فرستادن یکصدهزار درهم
رضایتش جلب شد واقرار کرد که : ((دین من باید خیلی ارزان باشد)) ((277)).
8 _ وق_ت_ی م_ردم م_دینه پس از واقعه کربلا بر علیه ((یزید))می شورند وی نزدیکان خودرا جمع م_ی ک_ن_د وآن_ان را از ش_ک_ستن بیعت با((یزید)) نهی می کند ودر این باره حدیثی از پیامبر(ص ) می سازد که فرمود:.
((ب_الاترین خیانت پس از شرک به خدا این است که مرد با کسی بنابه بیعت با خدا وپیامبر او بیعت کند وسپس بیعت خودرا بشکند)).
مبادا کسی از شما ((یزید))را بر کنار کند ((278)).
بنابراین در تمامی جنایات او نظیر شهادت حسین بن علی (ع ),جنایت حمله به مدینه و شریک شد.
9 _ با ((مروان بن حکم )) نیز بیعت نمود, کسی که با علی (ع )جنگید, ((طلحه )) را کشت , کعبه را آت_ش زد, ب_ا م_نجنیق کعبه را کوبیدویک رکن آن را نابود ساخت , ((عبداللّه بن زبیر)) را در کعبه کشت و.
10 حتی با ((حجاج بن یوسف ثقفی )) هم بیعت می کند که گوشه ای از کارهایش از این قرار است .
درباره قرآن کریم می گوید: ((رجز خوانی عرب است )) ((279)).
((عبدالملک بن مروان ))را از پیامبر(ص ) بالاتر می داند ومی گوید:.
((ه_لاک ش_ون_د, ک_ه برگیرد چوبها واستخوانهای پوسیده می گردند, چرا بر قصر امیرالمؤمنین ((عبدالملک )) نمی گردند؟! مگرنمی دانند که خلیفه انسان از پیامبرش برتراست ؟!!!)) ((280)).
_ ((ابن قتیبه )) می گوید: ((حجاج )) در یک روز هفتاد وچندهزارنفررا کشت تا آنجا که خون از در مسجد تا کوچه روان شد)) ((281)).
کسانی که ((حجاج )) آنهارا پس از بازداشت کشته بودندراشمردند بالغ بر یکصد وبیست هزار نفر می شدند ((282)).
پس
از مرگ ((حجاج )) در زندانش هشتاد هزار تن یافتند که سی هزار تن از آنان زن بودند ((283)).
خ_ودرا ب_ه خدا تشبیه کرده , چون از کنار زندان می گذشت وفریادهای زندانیان وناله های آنان را می شنید به آنان می گفت :.
(اخسئوا فیها ولا تکلمون ) ((284)).
یعنی : ((بروید گم شوید وبا من سخن نگوئید)) ((285)).
11 ((ع_ب_داللّه ب_ن عمر)) پشت سر یک چنین فردی یعنی ((حجاج ))نماز می خواند ((286)) وبا او بیعت می کند در حالی که از بیعت کردن با علی (ع ) ونماز خواندن پشت سرش ابا می نماید برهمین اس_اس ه_م ع_ل_م_ای اه_ل س_نت فتوا می دهند که نماز پشت سر نیکوکار وتبهکارومؤمن وفاسق درس_ت اس_ت چون ((عبداللّه بن عمر)) پشت سر ((حجاج ))کافر و((نجده بن عامر)) خارجی نماز خواند ((287)).
12 جالب اینجاست که خود ((عبداللّه بن عمر)) از رسول خدا(ص ) نقل می کند که فرمود:.
((در قبیله ((ثقیف )) یک دروغگوی ویرانگر وجود دارد)) ((288)).
اهل سنت اورا ((راویه الاسلام )) می خوانند وهمواره به سخن اواستدلال می کنند.
ای_ن ف_رد ن_ابینا سه سال آخر عمر پیامبر(ص ) اسلام آورد ((289)) وهمراه با ((ابن الحضرمی )) به ((بحرین )) رفت در نتیجه همراهی اش با آن حضرت کمتر از دو سال بوده است .
وق_ت_ی وارد ((م_دینه )) شد تنها لنگی به کمر داشت وجز اصحاب ((صفه )) بود, هرگاه صدقه ای ب_رای پ_ی_امبر(ص ) می آمد حضرت آن رابرای وی می فرستاد, در راه صحابه می نشست وخودرا به غش وبی حالی می زد به این امید که اورا به خانه ببرند وغذائی بدهند.
روایات او از شش هزار هم فراتراست
اما تمامی احادیث خلفای راشدین , وهمسران رسول خدا(ص ), واهل بیت , ویک دهم یاحتی یک صدم روایات او نمی شود! در حالی که علی (ع ) یکی ازآنان است که از شش سالگی در خانه پیامبر(ص ) بزرگ شده وآنهمه فضایل در علوم او آورده اند.
وضعیت او در نقل روایات ازاین قراراست :.
1 ((عمر بن خطاب )) اورا با تازیانه زد وبه وی گفت : بسیار روایت نقل می کنی وسزاوار آن هستی که یکی از دروغگویان بر پیامبر(ص )باشی ((290)).
2 _ امام علی (ع ) می فرماید:.
((آگاه باشید که دروغگوترین انسان زنده بر رسول خدا(ص )((ابو هریره دوسی ))است )) ((291)).
3 _ اح_ادیث متناقض وناسازگار با یکدیگر روایت می کند, وقتی هم که مورد سؤال واعتراض قرار می گیرد به زبان ((حبشی )) سخن می گوید ((292)).
4 _ ((عایشه )) نیز حدیث وی را نمی پذیرد ((293)).
5 _ ((ذهبی )), ((ابن کثیر)) و((ابو جعفر اسکافی )) نیز اورا جاعل حدیث مدلس دانسته اند.
6 _ ((بخاری )) حدیثی را از او نقل می کند که ابتدا به پیامبر(ص )نسبت می دهد, اما در پایان وقتی از او م_ی پ_رس_ن_د: ای ((ابو هریره )), این رااز پیامبر شنیدی ؟ می گوید: نه , این از کیسه ابو هریره بود ((294)).
7 در س_ال ج_م_اع_ت با معاویه به مسجد کوفه آمد وبر دو زانونشسته گفت : ((ای مردم عراق آیا گمان می کنید من بر پیامبر دروغ می بندم وخودم را به آتش می سوزانم ؟ به خدا سوگند! شنیدم ک_ه پ_ی_امبرخدا(ص ) می فرمود: هر پیامبری حرمی دارد, حرم من در مدینه از عیرتا ثوراست
, هر کس در آنجا حادثه ای به پا کند لعنت خدا وهمه فرشتگان ومردم بر او باد.
من گواهی می دهم که علی در آن حادثه ای به وجود آورد)).
ای_ن س_خ_ن چ_ون ب_ه معاویه رسید او را پاداش داد واحترامش کردوبه فرمانداری ((مدینه ))اش گمارد ((295)).
بالاخره ((ابو هریره )) ای که تنها یک لنگ به کمر داست واز راه گدائی با لقمه نانی جان خویش را ح_ف_ظ م_ی کرد وشپش از سر ورویش بالا می رفت فرماندار ((مدینه )) شد ودر کاخ عقیق نشست وخدمتکاروغلام برای خویش گمارد, مردم هم بدون اجازه نمی توانستند نزد اوبیایند ((296)).
8 _ در ج_ائی م_ی گ_وی_د: م_ن از پ_یامبر خدا دو ظرف نگاه داشته ام ,یکی را پخش کردم , اما اگر دیگری را پخش می نمودم این حلقوم رامی بریدند ((297)).
((ابو هریره )) با این سخن خود پرده از راز علت منع ((ابوبکر))و((عمر)) از نقل حدیث بر می دارد, آیا آن ظرف مناقب علی واهل بیت (ع ) نبود؟!.
9 همین ((ابو هریره )) می گوید:.
((اگر دو آیه در کتاب خدا نبود من هیچ حدیثی را روایت نمی کردم , آنگاه این آیه را تلاوت نمود:.
(ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه ویلعنهم اللاعنون ) ((298)).
یعنی : ((همانا آنان که بینات هدایتی را که ما نازل کردیم پس ازبیانش در کتاب , برای مردم کتمان می کنند, خداوند وتمامی لعنت کنندگان آنهارا لعنت می نمایند)).
بعد گفت : برادران ما از مهاجرین بیشتر در بازار سرگرم معامله بودند وبرادران ما از انصار بیشتر س_رگ_رم پرداختن به اموال ودارایی خویش
بودند, اما ((ابوهریره )) همیشه برای سیر کردن شکم خ_ود همراه پیامبر بود ودر صحنه هایی حاضر می شد که آنها نبودند وچیزهائی راحفظ می کرد که آنها حفظ نمی کردند)) ((299)).
از او می پرسیم : پس چرا آن ظرف دیگر را کتمان کردی ونقل ننمودی ؟!.
10 ح_ت_ی ((ابو حنیفه )) نیز به روایات او عمل نمی کند ووی را عادل نمی داند اگر چه از اصحاب رسول خدا(ص ) باشد ((300)).
با وجود این اوصاف , وپرونده های پر از خلاف , آیا می توان حکم به عدالت تمامی صحابه کرد؟!!.
اه_ل سنت تمامی این خلافهارا با یک کلمه توجیه می کنند که همان اجتهاد می باشد غافل از اینکه ب_ر ه_ر م_س_ل_مان واجب است مرزخودرا بشناسد وبا نظر شخصی خود در مساله ای که فرمانی از خداوپیامبر رسیده چیزی نگوید زیرا این کار کفری آشکاراست , از قرآن بشنوید که می فرماید:.
(واذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر وکان من الکافرین ) ((301)).
ی_ع_ن_ی ((آن هنگام که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید, همه سجده کردند جز ابلیس که سرپیچی وتکبر کرد واز کافران گشت )).
اب_ل_ی_س ب_ا ن_ظ_ر ش_خ_ص_ی خود اجتهاد کرد وگفت من از او بهترم پس چگونه برای او سجده کنم ؟ ((302)).
آن_ه_ا با فرمان صریح خدا وپیامبر(ص ) مخالفت می کنندونامش را اجتهاد می گذارند در حالی که قرآن کریم می فرماید:.
(ما کان لمؤمن ولا مؤمنه اذا قضی اللّه ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره ) ((303)).
یعنی : ((آنگاه که خدا ورسولش فرمانی صادر کردند هیچ مرد یازن مؤمنی دیگر اختیار ندارد)).
امام صادق (ع ) نیز به ((ابو حنیفه
)) فرمود:.
((ق_ی_اس مکن , زیرا دین اگر با قیاس سرو کار پیدا کند نابودمی شود, ونخستین کسی که قیاس کرد شیطان بود که گفت : من از اوبهترم , مرا از آتش آفریدی واورا از خاک )) ((304)).
اشکال دیگر اهل سنت این است که آنها بدون در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخ ونیرنگهای دستگاه ب_ن_ی ام_ی_ه هر حدیثی را می پذیرندوبرای عقل خویش هیچ ارزشی قائل نیستند که آیا این حدیث درست است یا خیر؟ به دو نمونه توجه بفرمائید.
الف می گویند پیامبر فرموده : ((ابو طالب )) در کناره های کم عمق دوزخ است که مغزش از آن به جوش می آید)) ((305)).
ب_ه ه_م_ی_ن خ_اط_ر می گویند او مشرک بوده است , اما جهادهای اوبرای اسلام وتحمل دشمنی ق_ب_ی_له اش را در نظر نمی گیرند تا جائی که حاضر شد سه سال همراه برادر زاده اش در یک دره زن_دان_ی ش_ود وازب_رگ درخ_ت_ان ب_خ_ورد, اشعار اعتقادی او در یاری دین پیامبر(ص ) رانادیده م_ی گ_ی_رند وهمه کارهای پیامبر(ص ) در حق اورا نیز می پوشانندکه چگونه اورا غسل داد وکفن وی را از پیراهن خویش تهیه فرمود وبه درون قبرش رفت وآن سال را سال اندوه (عام الحزن ) نامید وفرمود:.
((به خدا سوگند, قریش نتوانستند با من کاری بکنند مگر پس ازمرگ ابو طالب )) ((306)).
ب پ_س از فتح ((مکه )) پیامبر(ص ) درباره ((ابو سفیان )) فرمود: ((هرکس به خانه ((ابوسفیان )) برود در امان است )) ((307)).
ام_ا ت_مامی کارهای گذشته اش وجنگهائی را که او رهبری کردوهزینه اش را تامین نمود تا رسول خدا(ص ) را از میان بردارد فراموش می کنند!.
هنگامی که
اورا نزد پیامبر(ص ) آوردند وگفتند: مسلمان شووگرنه گردنت را می زنیم , گفت : ((اش_ه_د ان لا ال_ه الا اللّه )) گ_فتند: بگو:((اشهد ان محمدا رسول اللّه )) , گفت : درباره این یکی هنوز اشکال دارم ((308)) !!!.
اما امام علی (ع ) می فرماید:.
((حق را بشناسید, اهلش را خواهید شناخت )) ((309)).
اینها دلایل محکمی است که مرا وا می دارد از این گونه اصحاب متنفر وبیزار گردم خداوندا, از تو درخواست آمرزش وتوبه می کنم .
خ_داون_دا, ب_زرگ_ان_م_ان مارا به بی راهه کشاندند وحقیقت را از ماپنهان داشتند واصحاب مرتد ودگرگون شده را به گونه ای برایمان ترسیم کردند که پنداشتیم برترین بندگان پس از رسولت هستند.
ب_ار خ_دای_ا, مرا از شیعیان ومتمسکان به ریسمان ولایت عترت پاک پیامبرت , وسوار شدگانی در ک_ش_ت_ی ن_ج_ات_ش_ان , وپ_وی_ن_دگان گامهایشان , وعمل کنندگان به سخنان وکردارشان قرار ده ((310)).
دو نامه ودو پاسخ
در پایان این فصل خوب است به دو نامه ودو جواب تاریخی اشاره ای داشته باشیم :.
نامه اول ((محمد بن ابی بکر)) در نامه ای خطاب به ((معاویه )) ضمن بر شمردن فضائل وکمالات ام_ام ع_ل_ی (ع ) وخ_ان_دانش , رذائل وکنیه های او وپدرش نسبت به اسلام وپیامبر(ص ) را گوشزد می نماید, ووی رانصیحت می کند که خود را با علی (ع ) برابر نسازد.
((معاویه )) در پاسخ ضمن اقرار به فضائل آن حضرت می گوید:.
((م_ن وپدرت در حیات محمد(ص ) حق فرزند ((ابوطالب ))را برخود لازم می شمردیم , اما پس از وف_ات آن ح_ض_رت پ_درت وفاروق اویعنی ((عمر)) نخستین کسانی بودند که حق اورا ربودند وبا وی م_خ_الفت کردند اگر کار پدر
تو پیش از این نبود, ما با علی بن ابی طالب مخالفت نمی کردیم وف_رم_ان_بردار او می شدیم , ولی ما دیدیم پدرت چنان کرد ما هم راه اورا گرفتیم وکاری چون او کردیم , اگر می خواهی انتقاد کنی از پدرت انتقاد کن یا دست بردار)) ((311)).
ن_ام_ه دوم پ_س از ش_هادت حسین بن علی (ع ) ((عبداللّه بن عمر)) طی نامه ای به ((یزید)) از این واقعه اظهار تاسف کرد, او در پاسخش نوشت :.
((ای ن_ادان اگ_ر ح_ق ب_ا م_است که ما بر سر حق خود جنگیدیم واگرحق با دیگری است پدر تو نخستین کسی است که این بنیان را نهاد وحق را از اهلش گرفت )) ((312)).
اهل سنت در برخی از عقائد بر شیعیان خرده می گیرند که منشای جز تعصب ندارد چرا که عقائد واعمال شیعیان مطابق با قرآن وسنت نبوی (ص )است , تا جائی که ((ابن تیمیه )) می گوید:.
((برخی از فقها نظر دادند که بعضی از مستحبات اگر شعارشیعیان شده باشد باید آنهارا ترک کرد ت_ا س_ن_ی از راف_ض_ی ش_ن_اخ_ت_ه ش_ود ک_ه ای_ن م_صلحت از مصلحت وفایده خود مستحب برتر است )) ((313)).
بنابراین باید آن عقائدرا بررسی کنیم تا حقیقت آشکار شود.
شیعیان معتقدند که امام , همانند پیامبر, باید از تمامی گناهان ازآغاز کودکی تا پایان عمر معصوم باشد.
بررسی :.
این نظریه نه مخالف عقل است , نه مخالف قرآن ونه مخالف سنت , بلکه عقل ونقل آن را واجب ولازم می دانند.
از ن_ظ_ر ع_قل کسی که مسئولیت راهبری وهدایت بشریت به اوواگذار شده , نمی شود یک انسان م_عمولی باشد که اشتباه وفراموشی به او دست بدهد یا بار گناهان بردوشش سنگینی کند که در نتیجه درمعرض انتقاد وکوچک شمردن مردم قرار گیرد.
از نظر نقل از جمله دلیلها آیه تطهیراست که می فرماید:.
(انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) ((314)).
یعنی : ((خداوند تنها اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدی رابزداید وپاکیزه تان گرداند)).
بر اساس حدیث ثقلین هم که شرحش در ص 5 _ 4 _ 53 گذشت تنها در صورتی که اهل بیت چون قرآن عاری از خطا واشتباه باشندتمسک به آنها موجب هدایت خواهد گردید ((315)).
اهل سنت بر این عقیده شیعیان خرده می گیرند که :.
خداوند به ائمه اهل بیت (ع ) علمی اختصاصی عطا کرده وامام داناترین فرد زمان خویش است ودر پاسخ هیچ سؤالی ناتوان نمی ماند.
بررسی :.
اولا در ف_ص_ل دوم , ب_خ_ش قرآن صفحات 8 47 سه دلیل برای اثبات علم اختصاصی اهل بیت به باطن وواقع قرآن بیان گردید.
ثانیا پیامبر اکرم (ص )فرمود:.
((از آن_ان پ_یشی نگیرید که هلاک می شوید, ودر حق آنان کوتاهی نکنید که هلاک می گردید وبه آنان یاد ندهید که از شما داناترهستند)) ((316)).
ثالثا امام علی (ع ) می فرماید:.
((ک_ج_ای_ن_د آن_ه_ا که گمان می کنند در علم استوارند نه ما؟
ادعای آنهادروغ است وبر ما ظلم ک_رده ان_د, چ_را ک_ه خداوند مارا برتری داده وآنهارافرو گذاشته , خداوند به ما عطا کرده وآنهارا محروم ساخته است )) ((317)).
رابعا_ صحابه رسول خدا(ص ) خصوصا خلفا در مشکلات علمی به علی (ع ) مراجعه می کردند وآنها را ح_ل م_ی ن_م_ودن_د, ت_نها ((عمربن خطاب )) در بیش از هفتاد مورد گفت : ((لولا علی لهلک عمر)) ((318)) یعنی :((اگر علی نبود عمر هلاک می شد)) ((319)).
یعنی خداوند تصمیم به انجام کاری بگیرد وسپس آن تصمیم راتغییر دهد, نه اینکه پشیمان شود, یا اینکه از اول آن را نمی دانست .
این عقیده همان محتوای آیه قرآن است نه چیزی فراتر از آن که می فرماید:.
(یمحوا اللّه ما یشا ویثبت وعنده ام الکتاب ) ((320)).
ی_عنی : ((خداوند هر چه را بخواهد نابود می کند وهر چه رابخواهد نگاه می دارد که مادر کتابها نزد اوست )).
پیامبر اکرم (ص ) در تفسیر آیه فوق فرمود:.
((ص_دق_ه دادن , ن_یکی به پدر ومادر کردن وکار خیر انجام دادن ,بدبختی را مبدل به خوشبختی کرده , عمررا زیاد می کند وانسان را ازمرگ بد نگه می دارد)) ((321)).
اگر اعتقاد به تغییر وتبدیل الهی نباشد هیچ ارزشی برای نمازهاودعاهای ما نخواهد بود, در حالی ک_ه اح_ک_ام ال_هی از پیامبری تا پیامبردیگر تغییر می کند وحتی در سنت پیامبر اسلام (ص ) ناسخ وم_ن_س_وخ وج_ود دارد, پ_س ع_ق_یده به بدا نه کفراست نه خروج از دین , واهل سنت حق ندارند ش_ی_ع_ی_ان را در چ_ن_ی_ن ع_ق_ی_ده ای ت_قبیح کنند, در حالی که در کتب روائی معتبر خودشان داستانهای عجیب وغریبی وجود دارد از ((بخاری
)) بشنوید که در شرح ماجرای معراج پیامبر(ص ) از قول آن حضرت نقل می کند که می فرماید:.
(( سپس پنجاه نماز بر من واجب شد, من آمدم تا با موسی ملاقات کردم , به من گفت : چه کردی ؟ گ_ف_تم : پنجاه نماز بر من واجب شد, گفت : من مردم را بهتر از تو می شناسم زیرا با بنی اسرائیل ت_لاش ک_ردم (وب_ی ثمرماند), امت تو تاب وتوان این همه نماز واجب راندارند, بر گرد واز خدایت بخواه (که تخفیف دهد), من بازگشتم وازخدا در خواست تخفیف کردم , خداوند آنهارا چهل نماز قرار داد,دوباره تخفیف داد تا شد سی نماز, بعد بیست نماز, سپس ده نماز,وبالاخره پنج نماز, این بار که نزد موسی آمدم گفت چه کردی ؟ گفتم :شده پنج نماز, گفت : باز تخفیف بخواه , گفتم : من دیگر از پروردگارم خجالت می کشم )) ((322)).
آری ! بخوان وتعجب کن از اینها که شیعیان را مورد استهزا قرارمی دهند!.
اولا به خداوند متعال نسبت جهل داده شده است .
ث_ان_یا مقام پیامبر اسلام (ص ) از حضرت موسی پائینتر بیان شده چون می گوید: من از تو مردم را بهتر می شناسم .
ث_ال_ثا با یک حساب ساده اگر هر نماز جماعت ده دقیقه طول بکشد, پنجاه نماز نزدیک ده ساعت وقت می خواهد, آیا این دین رامی توان تحمل کرد؟!.
راب_ع_ا ش_ای_د اگ_ر خجالت پیامبر(ص ) از خدا نبود یک نماز بیشترنمی ماند یا به کلی همه ساق ط می شد!!! ((323)).
اه_ل سنت شیعیان را متهم می کنند که در محبت به ائمه (ع ) زیاده روی می نمایند, وآنها
را تا حد خدائی بالا می برند.
ول_ی ح_ق ای_ن اس_ت ک_ه آن_ان درباره محبت اهل بیت (ع ) همان کلام خدا ورسول (ص ) را پیروی می کنند که :.
(قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی ) ((324)).
یعنی : ((بگو برای نبوتم از شما مزدی تقاضا نمی کنم مگر محبت به نزدیکانم )).
((دوستی علی ایمان ودشمنی اش نفاق است )) ((325)).
((ه_ر ک_ه ب_ر م_حبت آل محمد بمیرد شهید مرده است , هر که برمحبت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است , هر که )) ((326)).
((ای علی , تو در دنیا وآخرت سرور و آقائی , هر کس تورادوست داشته باشد مرا دوست داشته , وهر که تورا دشمن بدارد مرادشمن داشته است , دوست تو دوست خدا ودشمن تو دشمن خداست ,وای به حال کسی که تورا دشمن بدارد)) ((327)).
ب_ن_اب_رای_ن شیعیان چون خدا ورسولش را دوست دارند, اهل بیت پیامبر(ص ) را نیز دوست دارند, اح_ادی_ث در ک_ت_ب اه_ل س_ن_ت در ای_ن م_ورد ب_سیاراست که برای نمونه به برخی از آنها اشاره کردیم ((328)).
اما در واقع خود اهل سنت گرفتار غلو هستند چرا که معتقد به عدالت تمام اصحابند در حالی که خ_ط_اه_ا ول_غ_زش_ه_ا وج_ن_ای_ت_ه_ای برخی ازآنها با ذکر دلایل قرآنی وروائی وتاریخی مبسوطا گذشت ((329)).
آی_ا غ_لو از این روشن تر وواضح تر می شود هنگامی که سنت پیامبر(ص ) را کنار می گذارند وسنت اصحاب را پیروی می نمایند؟!.
وبدتر از اینها آنکه به طور کلی اجازه نمی دهند سخنی یا انتقادی از اصحاب مطرح گردد ((330)).
اه_ل س_نت بر شیعیان خرده می گیرند که چگونه معتقد به زنده بودن یک انسان در
دوازده قرن هستند وبرخی از آنان این اعتقاد راساخته شیعیان می دانند.
این مساله از دو جهت قابل بررسی است :.
اول اعتقاد به امام مهدی (عج ) وقیام او: در بیش از شصت کتاب ازکتب اهل سنت روایات فراوانی از پیامبر(ص ) نقل شده که به ظهوروقیام آن حضرت بشارت داده شده است ((331)).
از جمله :.
((ی_کی از اهل بیت من حکومت را به دست می گیرد که اسمش اسم من است , اگر از دنیا جز یک روز باقی نباشد خداوند آن روز راآنقدر طولانی می کند تا او حکومت کند)) ((332)).
((ابن حجر عسقلانی )) می گوید:.
((اخ_ب_ار ب_ه ح_د ت_وات_ر رسیده است که مهدی از این امت است وعیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند)) ((333)).
دوم ولادت وغ_ی_ب_ت_ش : اولا بسیاری از علمای اهل سنت این مساله را تصدیق کرده اند از جمله : ((محی الدین بن عربی )), ((ابن جوزی ))((قندوزی )) ((334)) و ثانیا سراسر قرآن کریم پراست از معجزات پیامبران , از جمله عمر طولانی وخارق عادت نظیر:.
((ع_زیر)) پیغمبر وقتی از محله خرابه ای می گذشت از زنده شدن دوباره آن مردم اظهار شگفتی ک_رد, خ_داون_د متعال اورا میراند وصد سال بعد زنده کرد در حالی که غذا وآبش سالم بودند ولی حمارش مرده وبصورت اسکلت در آمده بود ((335)).
((اص_حاب کهف )) از سرزمین خویش فرار می کنند وبه غاری پناهنده شده در آن می خوابند وبعد از سیصد ونه سال بیدار می گردند ((336)).
وث_ال_ث_ا آی_ا ع_م_ر ح_ض_رت م_ه_دی ((ع_ج )) بیشتراست یا عمر حضرت ((خضر(ع ))) وحضرت ((ع_ی_س_ی (ع ))) ک_ه هنوز زنده اند وهمه مسلمانان معتقدند که حضرت ((عیسی
(ع ))) پشت سر حضرت مهدی ((عج )) نمازمی خواند ((337)) ؟.
در پ_ای_ان ای_ن ن_ک_ته را یاد آور می شویم که اعتقاد به ظهور مصلح بشریت در هر سه آئین بزرگ : ی_ه_ودی_ت , م_سیحیت وسلام وجود داردکه اگر امید انسان به آینده بهتر نبود تا عدالت وامنیت وکرامت را به وی ببخشد این دنیا وزندگی اش نه بوئی داشت نه معنائی , پس مهدی نه تنهاآرزوی مسلمانان بلکه آرزوی انسانیت است ((338)).
یعنی خدای سبحان برخی از مؤمنان وصالحان وبرخی ازجنایتکاران وستمگران را زنده می کند تا مؤمنین از دشمنانشان دردنیاقبل از آخرت انتقام بگیرند.
ای_ن ع_ق_ی_ده مخصوص به شیعیان است ودر کتابهای اهل سنت اثری از آن وجود ندارد ولی عقلا محال نیست ((339))
در تفسیر آیه شریفه :.
(ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بایاتنا) ((340)).
یعنی : ((روزی که از هر امتی گروهی از آنها که آیات مارا تکذیب می کنند را محشور می کنیم )).
از امام صادق (ع ) نقل شده که فرمود:.
((م_ن_ظ_ور قیامت نیست بلکه منظور رجعت است , در روز قیامت خداوند همه را محشور می کند وهیچ یک را فرو گزار نمی نماید, نه ازهر امت تنها یک گروه را, چرا که می فرماید:.
(وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا) ((341)).
یعنی : ((آنهارا محشور نمودیم ویک نفررا هم فروگزارنکردیم )) ((342)).
البته رجعت غیر از تناسخ است که برخی از کفار به آن معتقدندچون تناسخ یعنی حلول روح انسانی به بدن حیوان یا انسان دیگر ((343)).
شیعه در زمان حضور ائمه (ع ) از فرامین آنان تبعیت می کرده که می فرمودند:.
((ح_دیث من حدیث پدرم , وحدیث پدرم حدیث جدم ,وحدیث جدم حدیث امیرالمؤمنین وحدیث علی حدیث رسول اللّه (ص ) وحدیث او سخن خداوند متعال است )) ((344)).
در دوران غ_ی_بت هم به مجتهدان زنده ای مراجعه کرد که مبنایشان در اجتهاد قرآن وسنت بوده , ه_رگ_ز ب_ه ق_ی_اس ون_ظریات شخصی خویش تکیه ننموده اند, بنابراین عمل شیعیان منسوب به خداورسول اوست .
اما اهل سنت در دورانی طولانی معلوم نبود که امامشان کیست ودر احکام شرعی تا زمان پیدایش چ_ه_ار م_ذه_ب چ_ه می کرده اند,
آنگاه بعد از آن چهار امام نیز درب اجتهاد بسته می شود وتا قیام ق_ی_ام_ت مسلمانها مکلف به تقلید از چهار مجتهدی می گردند که بیش از هزارسال پیش از دنیا رف_ت_ه ان_د در حالی که نه در قرآن ونه در سنت دستوری یادلیلی برای پیروی از این چهار مذهب وجود ندارد ((345)).
ات_ص_ال ف_ق_ه شیعه از طرف ائمه دوازده گانه (ع ) به پیامبر واضح وروشن است اما رهبران چهار مذهب اهل سنت نه تنها پیامبر(ص ) راندیده اند بلکه میان آنها دهها سال فاصله است , ومقلدینشان نیز آنهاراندیده اند ومیانشان صدها سال فاصله می باشد از این گذشته چگونه یک مسلمان خردمند در این زمان از کسی پیروی می کند که از مسائل جدیداین روزگار چیزی نمی داند؟! ((346)).
یعنی به هنگام بروز خطر احتیاط را مراعات نمودن وعقایدباطنی را آشکار نساختن .
اه_ل س_نت شیعیان را برای چنین اعتقادی مورد نکوهش قرارمی دهند غافل از اینکه قرآن وسیره اصحاب رسول خدا(ص ) مؤیدآن است که به چند نمونه اشاره می کنیم :.
1 _ از ((اب_ن ع_باس )) در تفسیر آیه شریفه (الا ان تتقوا منهم تقاه ) ((347)) یعنی ((مگر آنکه برای نگهداری از ((ضرر)) آنها باشد)) نقل کرده اند که می گوید:.
اگ_ر کسی مجبور شد که سخنی بگوید هر چند معصیت خداباشد, اگر از ترس مردم گفت ولی قلبش به ایمان وعقیده مطمئن بودبرای او ضرری ندارد, چرا که تقیه تنها با زبان است ((348)).
2 _ ((عبد بن حمید)) از ((حسن )) نقل کرده که می گوید: تقیه تا روزقیامت جایزاست ((349)).
3 _ مشرکین ((عمار بن یاسر)) را گرفته رهایش نکردند تا
به پیامبر(ص ) دشنام داد وخدایانشان را ب_ه خ_وب_ی یاد کرد, وقتی رهایش کردند, پیامبر(ص ) به او فرمود: چه خبر داری ؟ گفت : شر! مرا رهانکردند تا شمارا دشنام داده بتهایشان را به خوبی یاد کردم , فرمود: درقلبت چه احساس داری ؟ عرض کرد: به ایمان اطمینان دارد, فرمود: اگرباز هم تورا گرفتند همان برنامه قبلی را اجرا کن , اینجا بود که این آیه کریمه نازل شد:.
(الا من اکره وقلبه مطمئن بالایمان ) ((350)).
یعنی : ((مگر کسی که مجبور شود اما قلبش به ایمان اطمینان داشته باشد)) ((351)).
بله شیعیان بیش از سنی ها به این حکم الهی عمل کرده اند,دلیلش هم این است که اهل سنت تحت ح_م_ای_ت حاکمان ظالم وجائری چون ((بنی امیه )) و((بنی عباس )) به سر می بردند لذا نیازی به ت_قیه نداشته اند, اما شیعیان در طول تاریخ در رنج وشکنجه وآزار واذیت بودند, کافی بود به کسی گفته شود: این شیعی وپیرو اهل بیت است , تافورا به بدترین شکل به مرگ محکوم گردد, بنابراین ائمه (ع ) آنهارا به تقیه سفارش کرده می فرمودند:.
((تقیه دین من ودین پدران من است )) ((352)).
((هر که تقیه ندارد دین ندارد)) ((353)).
اهل سنت تقیه را نفاق می دانند, زیرا آنچه در باطن دارندراآشکار نمی سازند, ولی این پنداری بس خ_ام است , زیرا نفاق یعنی پنهان کردن کفر واظهار ایمان ولی تقیه عکس آن است یعنی اظهار کفر وپ_ن_ه_ان داش_ت_ن ای_م_ان ک_ه ق_رآن کریم هر دورا مطرح کرده , اولی را نکوهیده ودومی را مدح نموده است .
آیه نفاق :.
(واذا ل_ق_وا ال_ذی_ن ام_ن_وا ق_ال_وا ام_ن_ا واذا خ_ل_وا ال_ی
ش_ی_اط_ی_ن_ه_م ق_الوا انامعکم انما نح ن مستهزؤون ) ((354)).
ی_ع_ن_ی : ((آنگاه که به مؤمنین می رسند می گویند: ما ایمان آورده ایم ,ولی هر وقت با شیطانهای خ_ود خ_ل_وت م_ی ک_ن_ن_د م_ی گ_وی_ند: ما با شماهستیم وادعای ایمانمان فقط بخاطر مسخره کردن است )).
آیه تقیه :.
(وقال رجل مؤمن من ال فرعون یکتم ایمانه ) ((355)).
یعنی : ((مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان نگه داشته گفت :)) ((356)).
ش_یعیان به هنگام وضو صورت ودو دست را می شویند وسرودوپا را مسح می کنند, اما وضوی اهل سنت عبارت است از:.
شستن دو دست تا مچ سه مرتبه , مضمضه سه مرتبه , استنشاق سه مرتبه , شستن صورت سه مرتبه , شستن دست راست سه مرتبه ,شستن دست چپ سه مرتبه , مسح تمامی سر, مسح دو گوش , سه بارشستن پای راست وپای چپ .
گ_ذشته از مشقت بار بودن چنین حکمی بویژه برای جوانان ودرحال سفر وفصل زمستان , دلیل شیعیان آیه شریفه قرآن است که می فرماید:.
(ی_ا ای_ه_ا الذین امنوا اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم وایدیکم الی المرافق وامسحوا بروسکم وارجلکم الی الکعبین ) ((357)).
یعنی : ((ای اهل ایمان هرگاه برای نماز برخاستید, صورتهاودستها تا آرنج را بشوئید وبر سرهایتان وپاها تا برآمدگی مسح نمائید)) ((358)).
شیعیان نماز ظهر وعصر را با هم ومغرب وعشا را با هم به جای می آورند, ولی اهل سنت آن را جایز ن_م_ی ش_م_ارن_د م_گ_ر در ع_رف_ات وم_زدلفه , مالکی ها وشافعی ها وحنبلی ها در سفر نیز جمع را جایزمی دانند.
دل_ی_ل ش_یعیان احادیث فراوانی از ائمه (ع ) است که می گویندرسول خدا(ص ) بین نمازها جمع کرده است .
در ص_ح_اح اه_ل س_ن_ت نیز روایات فراوانی به چشم می خورد که هم رسول خدا(ص ) وهم برخی اص_حاب حضرت در غیر سفروضرورت نماز ظهر وعصر را با هم ومغرب وعشا را با هم خوانده انداز جمله :.
((اب_ن ع_ب_اس )) م_ی گ_وی_د: پ_ی_ام_بر(ص ) هفت رکعت را با هم وهشت رکعت را با هم به جای آورد)) ((359)).
((اب_ن عباس )) می گوید: رسول خدا(ص )
در ((مدینه )) بین دو نمازظهر وعصر ودو نماز مغرب وعشا جمع کرد بدون خوف وباران .
راوی م_ی گ_وی_د ب_ه ((ابن عباس )) گفتم : چرا چنین کرد؟ گفت : برای اینکه امتش در مشقت نیفتند ((360)).
((روزی ((ابن عباس )) پس از عصر تا غروب وپدیدار شدن ستارگان مشغول سخنرانی بود فردی ف_ری_اد زد: ن_م_از, ن_م_از! ((اب_ن عباس ))گفت : آیا تو می خواهی سنت را به من بیاموزی ؟ خودم پیامبر(ص )رادیدم که بین دو نماز ظهر وعصر ونماز مغرب وعشا جمع می کرد)) ((361)).
اهل سنت می گویند: جمع بین دو نماز یعنی نماز عصر ونمازعشا را قبل از وقت خواندن .
م_ی گوئیم : بنابراین نباید در عرفات ومزدلفه جمع جایز باشد,ولی شما آن را جایز می دانید ونماز قبل از وقت به حساب نمی آورید.
ب_س_ی_اری از جوانان که به خاطر عدم توانائی انجام نماز در پنج وقت اصل نمازرا ترک کرده بودند وق_ت_ی این حقیقت را دریافتند به اقامه نماز بازگشتند, وحکمت جمع را دریافتند که همه مردم اعم از دانشجووکارمند وارتشی وکارگر و می توانند نمازرا طوری بخوانند که نه نمازقضا شود ونه از کار خویش عقب بیفتند, واز التهابهای درونی نیزخلاصی یابند.
م_ن وق_تی معلم بودم نمی توانستم نمازهارا در وقت خودش انجام دهم , لذا معمولا نمازهای ظهر وع_ص_ر وم_غ_رب از م_ن ف_وت م_ی ش_د, ب_ویژه در فصل زمستان , گاهی چهار نماز را شب انجام م_ی دادم ,خ_س_ت_ه به خانه باز می گشتم وتوان نماز خواندن را نداشتم وبا سختی انجام می دادم , ب_س_ی_اری از م_سلمانان به همین خاطر نماز را ترک می کنندودر یک تزلزل روانی به سر
می برند وآرزوی فرصت انجام آن را دارند.
بنابراین نزد برخی از افراد نفرتی پیش می آمد زیرا نماز راکابوسی تلقی می کردند که آسایششان را ب_ه ه_م م_ی زن_د, از س_وی دی_گ_رم_س_ی_ح_ی_ت از همین نکته حساس برای انحراف جوانان سؤ استفاده می کرد وادعا می نمود که دینش با تمدن هماهنگ است .
اما با روشن شدن سیره پیامبر(ص ) وائمه اهل بیت (ع ) تمامی این مشکلات حل شد ((362)).
سجده بر خاک
شیعیان سجده را جز بر زمین یا چیزی که از آن می روید به شرطاینکه خوراکی وپوشاکی نباشد روا نمی دانند ((363)) , اما علمای اهل سنت سجده بر همه چیز را جایز می شمارند وشیعیان را متهم به بت پرستی می نمایند.
در روای_اتی از اهل سنت می خوانیم که رسول خدا(ص ) سجده گاهی برای خود داشتند ((364)) , ونیز سجده بر زمین را دوست می داشتند ((365)).
بنابراین دیگر شایسته نیست اهل سنت , شیعیان را بت پرست بدانند در حالی که شیعیان شهادتین م_ی گ_وی_ند وزکات می دهند ونمازمی خوانند وحج خانه خدا به جای می آورند, آنگاه برای اینکه ن_م_ازوس_ج_ده شان پاک ومقبول نزد خداوند باشد فرمان رسول خدا(ص )وائمه اطهار(ع ) را اجرا می کنند.
به قول شهید صدر (ره ): ما بر خاک سجده می کنیم نه برای خاک ((366)).
ازدواج موقت
تمام احکام وشرایطش همانند ازدواج دائم است با این تفاوت که :.
1 _ مدت باید معلوم باشد.
2 _ زن ومرد در این ازدواج از همدیگر ارث نمی برند.
3 _ هزینه زندگی زن بر عهده مرد نمی باشد.
این عمل در زمان پیامبر(ص ) و((ابوبکر)) ومدتی از خلافت ((عمر)) جایز بود اما
وی پس از مدتی آن را ممنوع نمود:.
1 _ ((ج_ابر بن عبداللّه )) می گوید: ما در زمان رسول خدا(ص )و((ابوبکر)) روزها با یک کف دست خرما یا آرد تمتع می کردیم تا اینکه ((عمر)) از آن نهی کرد)) ((367)).
2 _ ((خ_ود ع_م_ر اعلام کرد که : دو متعه در دوران رسول اللّه آزاد بودولی من از آنها نهی می کنم وکسی که آنها را انجام دهد عقاب می نمایم :متعه حج ومتعه بانوان )) ((368)).
3 _ ((عمران بن حصین )) می گوید: آیه متعه در کتاب خدا بود ومادر زمان رسول خدا(ص ) به آن ع_م_ل کردیم وقرآن آن را تحریم نکردوپیامبر آن را نهی نفرمود تا از دنیا رفت , ولی یک نفر به میل ونظرخودش چیزی گفت )) ((369)).
4 _ ((امام علی (ع ) می فرماید: متعه رحمتی است که خداوند با آن بندگانش را مورد مهر قرار داده که اگر نهی ((عمر)) نبود جز انسان بدبخت کسی زنا نمی کرد)) ((370)).
5 _ گ_ذش_ت ک_ه ح_ت_ی ((ع_ب_داللّه بن عمر)) نیز علی رغم نهی پدرش آن را حلال اعلام کرده بود ((371)).
ب_ن_اب_رای_ن چیزی که خدا ورسولش آن را حلال کرده بودند وحتی مسلمانان آن را انجام می دادند کسی نمی تواند آن را حرام کند چرا که :.
_ (وما کان لمؤمن ولا مؤمنه اذا قضی اللّه ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم ) ((372)).
یعنی : ((هیچ مرد وزن مؤمنی را در کاری که خدا ورسولش حکم کرده اند اختیاری نیست )).
ب_ن_اب_رای_ن س_زاوار ن_یست شیعیانی را که جز سنت رسول خدا(ص )را نمی پذیرند متهم به حلال دان_س_تن زنا نمائیم چرا که
ازدواج موقت هیچ ارتباطی با زنا ندارد, بلکه دارای احکام ازدواج دائم می باشد با سه فرق که ذکر شد.
من در دوران جوانی احکام اسلام را ظالمانه می پنداشتم که چرادستور اعدام مرد وزنی را فقط به خ_اط_ر یک عمل جنسی می دهد, اماروزی که شیعه را شناختم گشایش ورحمتی فراگیر وحل همه مشکلات اجتماعی , اقتصادی وسیاسی را در عقیده هایشان یافتم .
کارساز بودن این راه حل در زمان ما خصوصا در موارد زیربسیار واضح است :.
1 _ آشنائی قبل از ازدواج دائم .
2 _ مسافرینی که مدت زیادی از همسرشان دوراند.
3 _ دختران مسن ازدواج نکرده .
4 _ زنان بیوه .
5 _ در ه_ر م_وردی ک_ه ن_ی_از ب_ه تماس یا خلوت مرد با زن نامحرم ویاحضور زن یا دختری بدون حجاب در برابر مرد باشد.
ف_قهای برخی از مذاهب اسلامی , برای کنترل جوانان لا ابالی ,گشودن مراکزی برای زنا را تجویز ک_رده اند ونامش را ((سد باب الذرائع )) گذاشته اند, اما در عین حال متعه را حرام می دانند واین جز تحریم حلال وتحلیل حرام نیست ((373)).
در پایان این بخش خوب است این ماجرا را بشنوید که :.
((ع_بداللّه بن زبیر)) قائل به تحریم متعه بود, روزی به ((ابن عباس ))گفت : اگر این کاررا انجام ب_ده_ی ت_ورا س_نگسار می کنم , ((ابن عباس )) به اوپاسخ داد: اگر می خواهی حلال بودن متعه را ب_دان_ی از م_ادرت ب_پ_رس ,ع_ل_ت_ش این بود که ((زبیر)) با ((اسما)) به صورت متعه ازدواج کرد وخود((عبداللّه )) از متعه به دنیا آمده بود ((374)).
در عملکرد شیعیان واهل سنت برخی نقاط ضعف وقوت وجود دارد که عبارتنداز:.
ن_م_ازگ_زاران شیعه اهمیتی به ترتیب صفهای جماعت ونظم آن نمی دهند, هنوز صف اول کامل ن_شده صفهای دیگر بدون هیچ نظمی برقرار می گردد, در هنگام نماز وارد مسجد می شوند وبین نمازگزاران راه می روند.
ام_ا در نماز اهل سنت امام جماعت در آغاز دستور ترتیب صفوف را با جمله ((استووا رحمکم اللّه )) می دهد ونمازگزاران برای پرکردن جاهای خالی از یکدیگر سبقت می گیرند.
ولی در مورد طهارت مسجد, شیعه بیشتر به آن اهمیت می دهد.
اه_ل س_ن_ت پشت سر هر مؤمن وفاسقی نماز را صحیح می دانندلذا ((عبداللّه بن عمر)) پشت سر ((ی_زی_د ب_ن م_ع_اوی_ه )) و((حجاج بن یوسف ثقفی )) وحتی ((نجده )) خارجی نماز می خواند, اما شیعیان احراز عدالت را در امام جماعت شرط می دانند ((375)).
گ_ذشته از ضرری که سیگار کشیدن برای سلامتی انسانها دارد, تاجائی که در برخی کشورها در ام_اک_ن ع_م_وم_ی م_م_نوع شده است , انجام این عمل در مساجد وحتی سایر امکان مذهبی چون ح_س_ی_نیه هاتوهینی به آن اماکن مقدس به حساب می آید, که متاسفانه شیعیان گاهی این کاررا می کنند.
ب_ه ع_لاوه ض_رره_ای اقتصادی ومبالغ هنگفتی که جهت درمان بیماریهای ناشی از سیگار نظیر: سرطان , تنگی نفس , آسم , خرابی دندان ومی شود.
ام_ا اگر در حالی که در دستت سیگار داری وارد مسجد اهل سنت شوی تورا منع می کنند وشاید اذیتت نیز بنماید ((376)).
اهل سنت معتقدند که پیامبر العیاذ باللّه در چگونگی دعوت مردم به نماز سرگردان شده بود که با ((ناقوس کلیسا)) باشد یا زدن دوچوب به یکدیگر که ((عبداللّه بن زید انصاری )) در خواب اذان را شنیده ,به پیامبر عرض کرد حضرت نیز آن را پذیرفت ((377)).
ام_ا ش_یعیان معتقدند که اذان به وحی الهی بوده است , لذا هیچ زیادی وکمی را در آن نمی پذیرند, ولی اهل سنت آن را تغییرمی دهند.
آورده ان_د ک_ه ((عمر)) در خواب بود که مؤذن اورا با جمله ((الصلاه خیر من النوم )) یعنی نماز از خ_واب بهتراست بیدار کرد, او خوشش آمدودستور داد آن را جز اذان صبح قرار دهند ((378)) , از ط_رف دی_گر چون می خواست که مردم با تکیه بر نماز جهاد را کنار نگذارند جمله ((حی علی خیر العمل )) را از اذان حذف کرد ((379)) , پس اذان اهل سنت با اذان نبوی دو تفاوت دارد.
ممکن است اشکال شود که شیعیان نیز شهادت به ولایت حضرت علی
(ع ) را به اذان افزوده اند.
در پاسخ می گوئیم که هیچیک از مراجع شیعه فتوا به جزئیت این شهادت در اذان واقامه نداده اند بلکه اگر کسی به این قصد آن را بگویدبدعت وحرام مرتکب شده است .
ول_ی سزاواراست که طرفین از این اختلاف دست بردارندواضافات را بزدانید وکاستی را سرجایش بگذارند, در نتیجه چون زمان پیامبر(ص ) اذان بگویند ((380)).
ع_ل_م_ای ش_ی_عه استقلال دارند وبه حاکمان وابسته نیستند زیرامردم یک پنجم اموال خودرا در اخ_ت_ی_ارش_ان می گذارند, که با این پولهاحوزه های علمیه اداره می شود, ومدرسه ها وچاپخانه ها تاسیس می گردد, وهزینه طلابی که از سراسر جهان می آیند پرداخت می شود.
ام_ا علمای اهل سنت چون مزد بگیرد دولت اند هرگز فتوائی نمی دهند وسخنی نمی گویند مگر اینکه قبلا نظر حکومت را تامین کنند, ودولت است که آنهارا عزل ونصب می نماید ((381)).
زک_ات ن_زد هر دو گروه بر نه چیز واجب است : طلا, نقره , شتر,گاو, گوسفند, گندم , جو, خرما وک_ش_مش , آن هم به مقدار 5/2% اماصاحبان سایر درآمدها بر اساس فقه سنی هیچگونه حقی در اموالشان نیست , ولی شیعه خمس را نیز بر اساس فرمان قرآن کریم واجب می داند که می فرماید:.
(واع_ل_م_وا ان_م_ا غنمتم من شی فان للّه خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل ) ((382)).
ی_ع_ن_ی : ((ب_دان_ی_د, ه_ر چه به دست می آورید یک پنجم آن مال خداورسول وهمراه او ویتیمان وبیچارگان وراه ماندگان است )).
واضح است که معمولا ثروت جامعه در دست افرادمعدودی است که گرفتن زکات از موارد معین فوق کمکی به توزیع عادلانه آن نمی کند.
ب_ه ع_نوان مثال فردی که ده هزار دینار دارد, زکاتش فقط دویست وپنجاه دیناراست اما خمس او دو ه_زار دی_ن_ار, پ_س ت_ق_س_ی_م ثروت درجامعه بر اساس فقه شیعی بسیار عادلانه تراست تا فقه سنی ((383)).
وه_اب_ی_ون ت_وسل به پیامبر(ص ) واهل بیتش (ع ), تبرک به آثارشان ونیز زیارت قبورشان را تحریم کرده , مرتکب چنین عملی را کافرومشرک می دانند.
آن_ه_ا با این عقائد افراطی خویش نه تنها با شیعه بلکه با مسلمانان سراسر دنیا مخالفت می نمایند, وبدیهی است که هر نوع تجددونوآوری مطلوبیتی دارد.
افکار وعقائد وهابیون مارا به یاد خوارج می اندازد زیرا آنهاخطاب به علی (ع ) می گفتند: ((حکم از آن تو نیست بلکه از آن خدااست )).
آن حضرت هم در جواب می فرمود:.
((این کلمه حقی است که از آن باطلی را قصد دارند)) ((384)).
ی_عنی درست است که حکم فقط حکم خداست اما آنهامی خواهند نتیجه بگیرند که : حکومت برای تو نیست .
در ح_ال_ی ک_ه ق_رآن ک_ری_م آی_ات ف_راوان_ی درباره حکومت انبیاوصالحان دارد, مثلا خطاب به پیامبر(ص ) می فرماید:.
(وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط) ((385)).
یعنی : ((اگر حکم کردی , پس میانشان با عدالت حکم نما)).
بنابراین انبیا وجانشینان آنها حاکمیت اجرائی دارند.
وهابیون نیز شعارشان این است که :.
(قل انما ادعوا ربی ولا اشرک به احدا) ((386)).
یعنی : ((بگو که من تنها پروردگارم را می خوانم وکسی را شریک او قرار نمی دهم )).
ب_ن_اب_رای_ن ت_وسل جستن به خداوند متعال توسط پیامبر وائمه (ع )را تحریم می کنند وآن را شرک م_ی دان_ن_د, غ_اف_ل از ای_ن_که توسل کننده به آنها اعتقادش این نیست که آن حضرات نفع یا ضرر می رسانند,همچنانکه مشرکین چنین اعتقادی درباره خدایان خویش داشتند, بلکه معتقدند همه چ_ی_ز در دس_ت خ_داس_ت , او ی_کی است وشریکی ندارد, مااز اولیای او که عابرومندان درگاهش ه_س_ت_ند تقاضا می کنیم که برای مانزد خدا دعا
کنند واز او چیز بخواهند, پس چقدر فاصله است میان شرک وتوسل ؟ وچقدر وحدت است میان خوارج ووهابیت ؟.
خوارج گفتند: ((داوری جز برای خدا نیست )).
وهابیت می گوید: ((توسلی جز به خدا روا نیست )).
خوارج گفتند: ((حکم از آن تو نیست ای علی )).
ووهابیت می گوید: ((وسیله ای برای تو نیست ای محمد)).
قبل از بررسی علمی این عقیده مناسب است ریشه تاریخی سیاسی وهابیت را بدانیم .
واض_ح اس_ت ک_ه اس_تعمار از دیر باز اسلام را خطری بزرگ برای خود می دانست , ونیز می داند که مسلمانان دو منبع مقدس به نام قرآن وسنت دارند.
م_ن_بع اول را نمی توانند دست بزنند ومورد هجوم قرار دهند, امامنبع دوم یعنی سنت پیامبر(ص ) در معرض طعنه قرار دارد.
در میان مسلمانان شخص ریاست طلبی چون ((محمد بن عبدالوهاب )) را یافتند وآنقدر اورا بزرگ کردند که باور کرد از ((خلفای راشدین )) هم با هوش تراست , اجتهادهای ((عمر)) را نشانش دادند که چگونه در برابر شخص پیامبر(ص ) ایستاد واظهار نظر بر خلاف رای آن حضرت می کرد, چرا که او بشراست ومعصوم نیست واشتباهات فراوانی دارد که مردم آنهارا اصلاح کرده اند!.
بنابراین اورا برای تسلط بر جزیره العرب , بعد جهان عرب ,وآنگاه جهان اسلام به طمع انداختند.
این ((محمد بن عبدالوهاب ))است که می گوید:.
((محمد مرداری پوسیده است , نه زیانی دارد ونه نفعی , این عصای من از او بهتر وبرتراست زیرا هم فایده می رساند وهم زیان ))!!!.
همین سخن را ((حجاج بن یوسف ثقفی )) گفته بود که :.
((خاک بر سرشان , اینها بر گرد مرداری پوسیده طواف می کنند,اگر بر گرد
کاخ امیرالمؤمنین ((عبدالملک بن مروان )) طواف می کردند برایشان بهتر بود))!!!.
این جرات را ((عمر)) به آنها داد آنجا که خطاب به حضرت گفت :.
((این مرد هذیان می گوید! کتاب خدا مارا بس است ))!!!.
این آئین از طرق زیر توانست رواج پیدا کند:.
1 _ با اشغال ((مکه مکرمه )) و((مدینه منوره )) که هر ساله میلیونهامسلمان به آنجا می آیند, آنها از ط_ری_ق ک_ن_ف_ران_س_ها وجلسات وتماس مستقیم با افراد وگروهها, ووسایل تبلیغاتی چون رادیو وتلویزیون درجانهای حجاج تاثیر به سزائی می گذارند.
2 _ دارائی ه_نگفت ناشی از فروش نفت , به اضافه بازار رونق گرفته ایام حج وعمره سبب شده که از نظر مالی برای ترویج آئین خودمشکلی نداشته باشند.
3 _ س_اخ_تن مساجد بی شمار در کشورهای عربی واسلامی ,تاسیس مدارس ودانشگاههای وهابی واعزام مبلغ به سراسر جهان ونیز نشر بیش از صد روز نامه ومجله ونشریه , چاپ میلیونها جلدقرآن وک_ت_اب_ه_ای وهابی واهدای آن به مردم در سراسر جهان , وحتی تقسیم شیر وخرما در ماه رمضان واهدا شیشه های آب زمزم به مسافرین , همه وهمه در ترویج این آئین مؤثرند.
4 _ از آنجا که ((امریکا)) بر تمامی کشورهای عربی اسلامی خصوصا پس از سقوط ((شوروی )) تاثیر م_س_ت_ق_ی_م ی_ا غیر مستقیم دارد ونیز پوشیده نیست که پس از سقوط ((شاه )) در ((ایران )) وبر پ_ائی جمهوری اسلامی ومخالفتش با سیاستهای ((امریکا)), ((عربستان )) به عنوان چشم راستش در آمده , همچنانکه ((اسرائیل )) چشم چپ اوست ,بنابراین ((امریکا)) کشورهای اسلامی را به الگو پذیری از اسلام وهابی تشویق می کند ورضایت خویش را در آن می داند, در نتیجه دولتهای
اسلامی وحتی غیر اسلامی بر مبلغین وهابی سخت نمی گیرند ومیدان عمل را بر ایشان باز می گذارند اما پیروان اهل البیت (ع ) را تروریست می دانند.
دش_منان اهل بیت دست به دست هم دادند وبا یکدیگر متحدشدند و((صدام )) را تقویت کردند تا ((جمهوری اسلامی ))را از بین ببرنداما وقتی دیدند نقشه شان نقش بر آب شد ومبارزین عراقی در داخل وخارج تقویت شدند, از ترس اینکه مبادا تجربه ((امام خمینی ))(ره ) در((عراق )) که بیش از دو سومش شیعه است تکرار گردد وانقلاب ((عراق )) باانقلاب اسلامی ((ایران )) متحد شود نقش زش_ت ت_ری را ب_ازی ک_ردن_دوت_ئات_ر اشغال ((کویت )) وجنگ ((خلیج )) را به راه انداختند, نه به خ_اط_رن_ابودی ((صدام )), بلکه به خاطر نابودی ((ملت شیعه عراق )) وهمینطورهم شد, چرا که ((کویت )) به بهتر از حال سابق خود بازگشت , رژیم ((صدام )) هم از گذشته قدرتمندتر شد ولی ((ملت مظلوم عراق )) به کلی اززندگی ساقط گشتند تا جائی که حاضرند اساس زندگی ولباس خودرابفروشند تا قرص نانی به دست آورند.
ای_ن_ج_ا ب_ود ک_ه وه_اب_یت بر شیعیان چیره شد به ویژه پس از جای دادن شیعیان در اردوگاهها وچادرهای سعودی با کمال ذلت وخواری ((387)).
_(ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم ) ((388)).
یعنی : ((هرگز یهود ونصاری از تو راضی نمی شوند مگر آنکه پیرو روش آنان شوی )).
وام_روزه ی_ه_ود ون_ص_اری ی_عنی غرب از وهابیت راضی هستندچرا که از دستورهای آنها پیروی کرده اند.
در خ_لال س_ف_ری ب_ه ج_زای_ر ((ک_وم_ور)), قاضی القضاه آنجا از دست علمای وهابیت که با پول وک_ت_اب_ه_ای زی_اد ب_ی_ش_تر جوانان را به صف خودکشاندند شکایت کرد, چرا که اینان تا دیروز به پدرانشان احترام می کردند ودست وسرشان را می بوسیدند ولی امروز بوسیدن دست وخم شدن در برابر
هر شخصی را سجود برای غیر خدا وشرک می دانند, بنابراین تنفر زیادی بین پدران وفرزندان ایجادشده است .
جلسه بحثی میان من ویک عالم وهابی ترتیب داده شد, من درآنجا مساله توسل را مطرح کردم که چگونه انسان گنهکار ومشغول به دنیا, انبیا واولیای خدا را شفیع قرار می دهد تا دعایش مستجاب شود.
او گفت : (وان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا) ((389)).
یعنی : ((همانا مساجد از آن خداست پس همراه خداکسی رانخوانید)).
ه_ر ک_س غیر از خدارا بخواند برای او شریک ساخته که به اونفعی برساند در حالی که نفع دهنده وضرر رساننده فقط خداست .
گ_فتم : کسی که به رسول خدا(ص ) متوسل می شود می داند که اونه نفعی می رساند نه زیانی , اما دع_ای_ش ن_زد خدا مستجاب است که اگر به خدا عرض کند: پرورگارا این بنده ات را رحم کن , یا ببخشای , یا بی نیازساز, خداوند دعای آن حضرت را مستجاب می کند.
آنگاه روایاتی را برایش خواندم ولی او از قرآن دلیل طلب کرد,گفتم : خداوند می فرماید:.
(یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه وابتغوا الیه الوسیله ) ((390)).
یعنی : ((ای اهل ایمان , تقوای الهی پیشه کنید ودر راه او وسیله ای بیابید)).
گفت : وسیله همان عمل صالح است .
گ_ف_ت_م : آیه می رساند که وسیله برای رسیدن به خدای متعال همراه با تقوا وعمل صالح است که می فرماید: (اتقوا اللّه ) پس ایمان وتقوا رامقدم بر وسیله خواهی قرار داد ((391)).
وساطت را هم از خود قرآن برایت می آورم که می فرماید:.
_ (ق_ال_وا ی_ا اب_ان_ا اس_ت_غ_ف_ر ل_ن_ا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر
لکم ربی انه ه و الغفور الرحیم ) ((392)).
یعنی : ((برادران یوسف )) گفتند: ای پدر برای گناهانمان طلب مغفرت بکن , چرا که ما خطا کار ب_ودی_م (ی_ع_ق_وب ) گ_ف_ت : از پ_روردگ_ارم ب_رای_ت_ان ط_ل_ب مغفرت خواهم کرد که او بسیار آمرزنده ومهربان است )).
چ_را ح_ضرت ((یعقوب )) به فرزندانش نگفت : خودتان از خداطلب آمرزش کنید ومرا واسطه قرار ندهید, بلکه بر عکس آن راپذیرفت .
وه_اب_ی وح_ش_ت زده گ_فت : مارا به ((یعقوب )) چه کار, او پیامبر((بنی اسرائیل )) بود وبا آمدن شریعت اسلام شریعتش از بین رفت .
گفتم : از شریعت اسلام دلیل می آورم :.
_ (ول_و ان_ه_م اذ ظ_ل_م_وا ان_ف_س_ه_م جاوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجد وا اللّه توابا رحیما) ((393)).
ی_ع_ن_ی : ((اگر آنها هنگامی که به خود ظلم کردند نزد تو می آمدندواز خدا آمرزش می طلبیدند وپیامبر نیز برایشان آمرزش می طلبدبی گمان خداوندرا توبه پذیر ومهربان می یافتند)).
حاضرین در جلسه گفتند: بالاتر از این دلیلی نیست .
وه_اب_ی وح_ش_ت زده وش_ک_ست خورده گفت : این حرف مال وقتی است که او زنده بود اما الان چ_ه_ارده ق_رن اس_ت ک_ه آن م_ردم_رده اس_ت , وس_اط_ت در زم_ان حیاتش جایز بود ولی پس از وفاتش خیر ((394)).
گفتم : ((در ((بخاری )) آمده که هر وقت قحطی می شد ((عمر)) نزد((عباس بن عبد المطلب )) می آمد واز او می خواست از خدا طلب باران کند.
گفت : ((عمر)) به پیامبر که مرده بود توسل نکرد بلکه به ((عباس ))که زنده بود توسل جست .
گفتم : بنابراین شما اقرار می کنید که توسل به زنده هادرست است , آنگاه برخاسته رو
به قبله کردم وگفتم :.
بار الها ما تورا می خوانیم وبه تو توسل می جوییم به وسیله بنده صالح ونیکوکارت ((امام خمینی )).
ناگهان وهابی از جا پرید وبا گفتن ((اعوذ باللّه , اعوذ باللّه )), به سرعت بیرون رفت .
حاضرین باتعجب خدارا شکر کردند که حق را برایشان آشکارساخت .
گ_ذش_ت_ه از آنچه در مناظره با آن وهابی بیان شد باید دانست که درطول تاریخ , اصحاب رسول خ_دا(ص ) ون_ی_ز ع_م_وم مسلمین به آثار آن حضرت چه در زمان حیات وچه پس از وفاتش تبرک می جستند, نظیر:.
1 تبرک به موی آن حضرت .
2 _ تبرک به آب وضوی حضرت .
3 _ تبرک به کفش وظرفهای حضرت .
4 _ شفا یافتن علی (ع ) به برکت آب دهان حضرت .
((مسلم )) و((بخاری )) آورده اند که در روز خیبر پیامبر(ص ) فرمود:.
((ف_ردا پ_رچ_م را ب_ه دست مردی که خدا ورسولش را دوست داردوخدا ورسولش نیز اورا دوست دارند می دهم , فردا که شد فرمود: علی کجاست , گفته شد: علی چشم درد دارد, آنگاه پیامبر آب ده_ان_ش را ب_رچ_ش_م ع_ل_ی م_ال_ی_د وب_رای_ش دع_ا ک_رد واو شفا یافت , بعد پرچم را به دست او سپرد)) ((395)).
ح_تی از غیر پیامبر(ص ) نیز شفاعت رواست که آن حضرت فرمود: _ ((هر کس بمیرد وچهل نفر از ک_س_انی که شرک به خدا ندارند برجنازه او بایستند (ونماز بخوانند) خداوند شفاعتشان را درباره اومی پذیرد)) ((396)).
روزی ((علامه سید شرف الدین )) قرآنی را به ((عبدالعزیز)) پادشاه سعودی هدیه کرد, پادشاه جلد آن را بوسید وبر صورت خودگذاشت .
علامه گفت : چرا جلد قرآن را می بوسی واحترام
می کنی ؟.
شاه گفت : مگر نگفتی که درون آن قرآن است ؟.
علامه گفت : قرآن درون آن است , ولی تو که قرآن رانبوسیدی .
شاه گفت : مقصودم داخل جلد بود.
ع_لامه گفت : ما هم وقتی ضریح پیامبر(ص ) را می بوسیم مقصودمان تعظیم کسی است که درون پنجره ها می باشد که رسول خدا(ص )است ((397)).
وه_اب_ی_ون زی_ارت ق_ب_ور ب_رای زنان را حرام می دانند وهیچ دلیلی هم بر آن ندارند, در حالی که ((مسلم )) می گوید: ((عایشه )) از رسول خدا(ص ) پرسید: زن اگر به زیارت قبور بیاید چه بگوید؟ فرمود:.
((ب_گ_و: سلام بر شما ای قومی که آرام در خانه تان آرمیده اید, شماپیش از ما رفتید وما به خواست خدا به شما ملحق می شویم , خداوندگذشتگان وآنان که پس از این می آیند را بیامرزد)) ((398)).
به اضافه احادیث دیگری که مجال ذکرش نیست ((399)).
خاتمه : در دادگاه
ب_ا ای_مان به اینکه مردم بر دین سلاطین خود هستند ودرس گیری از رفتار پیامبر(ص ) که برای پ_ادشاهان زمان خویش نامه هائی فرستادیک نسخه از اولین کتابم یعنی : ((آنگاه هدایت شدم )) را ب_رای : ((م_لک حسن )), ((شاذلی بن جدید)), ((زین العابدین بن علی )), ((معمر قذافی )),((ملک ح_س_ی_ن )) وب_رادرش ((ح_س_ن )) و((م_لک فهد بن عبدالعزیز)) ((400))
ارسال نمودم کتابها به دستشان رسید چون برگ رسید رؤسای دفاترشان ازطریق پست به من داده شد.
اما هیچیک جوابی ندادند جز رئیس ((زین العابدین بن علی )) که خالصانه تشکر کرده بود.
قبل از رسیدن نامه ایشان با اتومبیل خود به ((تونس )) مسافرت کردم در حالی که دویست جلد از آن کتاب
را همراه خود داشتم , درگمرک از من مجوز خواستند گفتم : این کتاب خودم می باشد, م_س_ئول گمرک تقاضای یک جلد از آن را کرد که با کمال میل به ایشان هدیه داده اجازه ورود را صادر نمود.
ب_ه پ_ای_ت_خ_ت وبعد زادگاهم ((قفصه )) رفتم ودر طول سفر حدودنیمی از کتابهارا به دوستان وش_اگردان حتی دشمنان عقیده ام اهدا کردم ,به شهرها وروستاهای اطراف نیز رفتم تا جائی که جز سه یا چهار نسخه برایم نماند.
از س_وی دیگر رئیس دانشگاه زیتونه که از دشمنان بزرگ من وتشیع بود, از طرف والی از استاندار خ_واس_ت که مرا توقیف , وتمامی کتابهای پخش شده را جمع , وبرای افرادی که به آنها کتاب داده بودم پرونده سازی کنند.
ی_ک_ی از دوستانم با رساندن این خبر, که پلیس در تعقیبم می باشد, پیشنهاد کرد که از کشور فرار کنم , ولی من پاسخ دادم که اگراین کار را بکنم , برای آنان ثابت می شود که من گناهکارم .
بالاخره نیروهای امنیتی فرا رسیده , مرا با خود به مرکز بردند, درآنجا استاندار با دیدن من گفت :.
می خواهی در کشور آشوب بر پا کنی ؟ خیال می کنی اینجا هم ((ایران ))است ؟.
آن_گ_اه م_را م_تهم کرد که سه هزار جلد کتاب کفر آمیز به همراه صدمیلیون پول آورده ام تا میان مردم تقسیم کنم .
گ_ف_ت_م : اولا ک_تابم کفر آمیز نیست , ثانیا سه هزار جلد نیار به یک تریلی دارد شما اتومبیل مرا پر کنید ببینید چقدر جا می گیرد؟ وثالثا یک نفررا بیاورید که از من پولی گرفته باشد.
ب_ه ع_لاوه م_ن ب_ه ص_ورت قاچاق نیامدم بلکه از
طریق قانونی آمده همانند دیگران مورد بازرسی دقیق قرار گرفتم .
ب_الاخره آن شب مرا رها کردند تا فردا صبح بازگردم , صبح فرداکه آمدم مرا سوار ماشین کرده با دو نگهبان به دهات اطراف فرستادند تاکتابهارا جمع آوری کنم .
در راه م_ت_وج_ه ش_دم ک_ه هر دو نگهبانم با خواندن کتاب من شیعه شده اند, از این تصادف جالب خ_ی_لی خندیدیم واصلا در طول راه خسته نشدیم , به هر حال تا آنجا که ممکن بود کتابها را جمع آوری کرده , افراد به مرکز پلیس فرا خوانده شدند.
ب_ا آق_ای وال_ی ملاقات کردم به من گفت : مرا از شما خیلی ترسانده بودند ومی گفتند یک شیعه اف_راطی است که از سوی ((خمینی )) تغذیه می شود, چرا یک نسخه از آن کتاب را به خود من اهدا ن_ک_ردی ت_ام_س_ال_ه ای پ_یش نیاید, ولی الان دیگر از قدرت ما خارج شده , در دست دادگاه قرار گرفته است , تا ببینیم آنها چه می کنند؟.
در این بین تمامی افرادی که مورد بازجوئی قرار گرفته اند درباره من جز خیر نگفتند.
در دادگ_اه هم با دادستان گفتگو کردم واز اینکه سفر یک هفته ای من یک ماه به طول انجامیده وزن وب_چ_ه ام در ((پاریس )) تنها مانده انداظهار ناراحتی کردم او گفت : اکنون یک سوم کتاب را خوانده ام ان شااللّه امشب آن را به پایان می برم تا فردا حکم کنم .
فردا در ساعت مقرر رفتم دیدم دادستان دم در ایستاده مرا درآغوش گرفت وبا احترام فوق العاده گفت :.
((جناب دکتر هر چه در این کتاب آمده مورد تصدیق من است ومن به همه اش
ایمان دارم )).
اشک شوق از دیدگانم جاری شد, آنچه را می شنیدم باورنمی کردم .
س_پ_س گفت : بفرما! اکنون حکمت را می نویسم , اگر میلیونهامصرف می کردی کتابت اینچنین مشهور نمی شد, چرا که برخی تورا((سلمان رشدی قفصی )) نامیده اند.
آنگاه از من تقاضای ده جلد کتاب کرد, آنهارا تحویلش دادم , ده جلد هم بنا به درخواست کارمندان دادگاه با اجازه دادستان بین آنان توزیع نمودم سپس حکم تبرئه خود را گرفته از دادگاه خارج ش_دم , درحالی که از خوشحالی زمین گنجایشم را نداشت , کتابها را هم به صاحبانش برگرداندم ودر درون ه_ر ک_دام ی_ک ن_س_خه حکم دادگاه گذاشتم , از آن به بعد کتاب در همه جا حتی در قهوه خانه بدون هیچ ترس وخوفی دست به دست می شد خلاصه این کتاب انقلابی فکری بر پا نمود وبر اساس آن عده دیگری از مسلمانان آگاه شده به مذهب اهل بیت (ع ) گرویدند.
ب_ه ((پاریس )) بر گشتم , در ضمن نامه های رسیده نامه رئیس جمهوری آقای ((زین العابدین بن ع_ل_ی )) را ی_اف_ت_م , از دی_دن آن ه_م_ه ک_رامتها به فضل اهل بیت (ع ) بسیار خرسند بوده به آنها مباهات می کنم .
وآخر دعوانا ان الحمدللّه رب العالمین والصلاه والسلام علی اشرف الانب یا والمرسلین سیدنا ومولانا محمد وآله الطیبین الطاهرین ((401)).
1- ن_ه_ج ال_بلاغه , نسخه معجم , خطبه 50, وتمام نهج البلاغه , خطبه3 , واصول کافی کتاب فضل
2- شهری در ((تونس )) که زادگاه مؤلف است .
3- آن_ه_ا م_ع_تقدند که شیخ علم خودرا مستقیما از پیامبر(ص ) گرفته اگر چه سیزده قرن بااو
4- اس_ات_ی_دم_ان
م_ارا از خ_وان_دن تاریخ منع می کردند وآن را سیاه می دانستند, روزی استادعلم
5- (ان اللّه وم_لائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه وسلمواتسلیما)یعنی : ((همانا
6- صحیح ((بخاری )) کتاب الانبیا, باب یزفون النسلان فی المشی , ح9 , ج4 , ص 178.
7- رجوع کنید به ص 64 وپاورقی ص 92 همین کتاب .
8- ابواب تقصیر, باب 5, ج2 , ص 54.
9- کتاب النکاح , باب 19, ج7 , ص 11.
10- سوره زمر, آیه 18.
11- (انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) یعنی :.
12- پیامبر(ص ) در روزهای آخر عمرشان به اصحاب دستور داد برایش کاغذ وقلمی بیاورند تا برای
13- آنگاه هدایت شدم , ص 1 تا ص 121.
14- ص_ح_یح ((بخاری )), باب الصراط جسر جهنم , ح1 , ج8 , ص 147, وباب قول اللّه تعالی :(وجوه
15- صحیح ((بخاری )), باب الدعا والصلاه من آخر اللیل , ح1 , ج2 , ص 66.
16- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )), ب_اب قول اللّه تعالی : (وجوه یومئذ ناضره ), ح5 , ج9 ,ص 159وصحیح
17- صحیح ((بخاری )), باب قول اللّه تعالی : (وهو العزیز الحکیم ), ح2 , ج9 , ص 143,وباب ما جا فی
18- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )), ب_اب قول اللّه تعالی : (وجوه یومئذ ناضره ) ح4 , ج9 , ص 158,وصحیح
19- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )), تفسیر سوره زمر, ح2 , ج6 , ص 157, وباب ما یذکر فی الذات والنعوت
20- صحیح ((بخاری )), باب قول اللّه تعالی : (وجوه یومئذ ناضره ), ح5 , ج9 , ص 161.
21- گذشته از دلایل عقلی که درباره محال بودن دیدن خداوند سبحان آمده است
.
22- سوره انعام , آیه 103.
23- سوره شوری , آیه 11.
24- نهج البلاغه , خطبه اول .
25- (همراه با راستگویان , ص 55 تا ص 60, واز آگاهان بپرسید, ج1 , ص 55 تا ص 60),عملکرد ((ابو
26- صحیح ((بخاری )), باب فی القدر, ح2 , ج8 , ص 152 وصحیح ((مسلم )), کتاب القدر ح1 تا ح5 ,
27- صحیح ((بخاری )), باب جف القلم علی علم اللّه , ح1 , ج8 , ص 3 152, وصحیح ((مسلم ))کتاب
28- سوره بروج , آیه 16.
29- سوره نسا, آیه 40.
30- صحیح ((بخاری )), باب رحمه الولد وتقبیله ومعانقته , ح6 , ج8 , ص 9.
31- یعنی همه کارهای انسان دردست خود اوست , اینهارا معتزله وگروه اول را اشاعره نامند.
32- س_وره یونس , آیه 44, نگاه کنید به : سوره کهف , آیه49 , وآل عمران , 117, وتوبه 70,وعنکبوت
33- سوره کهف , آیه 29, نگاه کنید به : سوره زلزله , آیات 7و8, واسرا 15, وشمس , آیات 6 تا 10.
34- سوره ص , آیه 27.
35- نهج البلاغه , کلمه قصار 78.
36- الکامل فی التاریخ ((ابن اثیر)), ماجرای قتل ((عثمان )), ج3 , ص 169.
37- البدایه والنهایه ((ابن کثیر)) ج8 , ص 131, وشرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)) درشرح نامه
38- تاریخ ((طبری )), حوادث سال 61, ج5 , ص 457.
39- همراه با راستگویان , از ص 209 تا ص 233 واز آگاهان بپرسید, ج1 , از ص 60 تاص 82.
40- خ_ص_وص_ا در ام_ور زن_اش_وئی ک_ه ان_س_ان از ذک_ر آنها شرم می کند, رجوع کنید به : همراه
41- ص_ح_ی_ح ((مسلم )), کتاب الفضائل , باب 38, ح1
و2 و3, ج4 , ص 6 1835, ومسند ((احمدبن
42- صحیح ((بخاری )) باب سحر, ح1 , ج7 , ص 7 176.
43- صحیح ((بخاری ))7 باب انما جعل الامام لیؤتم به , ح2 , ج1 , ص 7 176.
44- صحیح ((بخاری )) باب الصائم یصبح جنبا, ح1 , ج3 , ص 38, وباب اغتسال الصائم , ح1 و2, ج3 ,
45- صحیح ((مسلم )), باب فضائل ((عثمان )), ح1 , ج4 , ص 1866.
46- صحیح ((بخاری )), کتاب الوضؤ, باب خروج النسا الی البراز, ح1 , ج1 , ص 49.
47- صحیح ((بخاری )) باب شهاده الاعمی , ح1 , ج3 , ص 225.
48- سوره نجم , آیات 3و 4.
49- سوره حشر, آیه 7.
50- سوره آل عمران , آیه 31.
51- سوره آل عمران , آیه 32.
52- ص_حیح ((بخاری )), کتاب الطب , باب الدوا بالبان الابل , ح1 , وباب الدوا بابوال الابل ,ح1 , ج7 ,
53- ((ح_ج_اج )) ب_ه ((ان_س ب_ن م_الک )) گفت : مرا از شدیدترین مجازات پیامبر با خبر کن , او
54- نهج البلاغه , خطبه 94.
55- ص_حیح ((بخاری )) کتاب المحاربین , باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت , ح1 , ج8 ,ص 209
56- صحیح ((مسلم )), کتاب الزکاه , باب لو ان لابن آدم وادیین لابتغی ثالثا, ح5 , ج2 ,ص 726.
57- همراه با راستگویان , ص 355 تا ص 369.
58- سوره نحل , آیه 43.
59- سوره فاطر, آیه 32.
60- سوره واقعه , آیه 79.
61- سوره احزاب , آیه 33.
62- همراه با راستگویان , ص 25 تا ص 33.
63- اصول کافی , کتاب فضل العلم , باب الاخذ بالسنه وشواهد الکتاب
, ح5 , ج1 , ص 69.
64- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 145 تا ص 166.
65- ت_قیید العلم ((خطیب بغدادی )), باب وصف العله فی کراهه کتاب الحدیث ,ص 52والطبقات
66- تذکره الحفاظ, الطبقه الاولی , ((ابوبکر)) ص 2 و3.
67- سوره نحل آیه 44.
68- از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 102 تا ص 109.
69- ت_ذک_ره ال_ح_ف_اظ ((ذه_ب_ی )), اح_والات ((ن_س_ائی )), ج2 , ص 699 ت_ا ص 701 وت_ه_ذی_ب
70- صحیح مسلم , کتاب زهد ورقائق , باب التثبت فی الحدیث , ح2 , ج4 , ص 9 2298.
71- اهل سنت واقعی , ج1 , ص 80 تا ص 96, وج2 , ص 3 102.
72- لسان المیزان ((ابن حجر)), تحت نام ((جعفر بن عبدالواحد الهاشمی القاضی )),ش 488, ج2
73- صحیح ((مسلم )) کتاب فضائل الصحابه , باب 51, بیان ان بقا النبی (ص ) ح1 , ج4 ,ص 1 196.
74- آنگاه هدایت شدم , ص 251 تا ص 275 وهمراه با راستگویان , ص 35 تا ص 49.
75- اهل سنت واقعی , ج1 , ص 243 تا ص 250.
76- ص_ح_یح ((مسلم )), کتاب فضائل الصحابه , باب فضائل علی بن ابی طالب ح9 تا 12, ج4 ص 4
77- کنز العمال , ص 186, ح948 وص 187, ح5 954.
78- در این صورت حدیث نهی پیامبر از کتابت حدیث نباید صحیح باشد.
79- اهل سنت واقعی , ج1 , ص 174 تا ص 193, واهل بیت کلید مشکلها, ص 35 تا ص 49.
80- صحیح ((مسلم )), کتاب فضائل الصحابه , باب فضائل اهل بیت النبی (ص ), ح1 , ج4 ,ص 1883,
81- جامع البیان فی تفسیر القرآن ,
((الطبری )) ذیل آیه 33 سوره احزاب , ج22 , ص 6,وتفسیر الدر
82- در فصل بعد به گوشه ای از آن اشاره خواهد شد.
83- نهج البلاغه , خطبه های : 94, 97, 154, 239 وآخر خطبه 109.
84- از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 141 تا ص 221.
85- سوره بقره , آیه 124.
86- سوره مائده , آیه55 .
87- م_ف_س_رین نقل کرده اند که منظور آیه علی (ع )است که در رکوع نماز انگشتر خودرا به سائل
88- سوره مائده آیه 67.
89- آیه قبل از واقعه غدیر نازل شده که به پیامبر(ص ) فرمان ابلاغ ولایت علی (ع )رامی دهد, نگاه
90- سوره مائده آیه3 .
91- این آیه بعد از ماجرای غدیر نازل شده است : تاریخ مدینه دمشق , ((ابن عساکر)), طبع دار الفکر
92- مسند ((احمد بن حنبل )), ج4 , ص 281, وتذکره الخواص , ((ابن الجوزی )), ص 28 تاص 34, و
93- خ_ص_ائص ام_ی_رال_مؤمنین (ع ), ((نسائی )), ص 90, سنن ((ترمذی )), کتاب المناقب , باب 21
94- تاریخ ((طبری )), ج2 , ص 321, والکامل فی التاریخ , ((ابن اثیر)), ج2 , ص 63 تا ص 85.
95- صحیح ((مسلم )), کتب فضائل الصحابه , باب 4, فضائل علی بن ابی طالب , ح1 , ج4 ,ص 1870,
96- ص_ح_ی_ح ((م_سلم )), کتاب الاماره , باب 1, ح10 , ج3 , ص 1453 (همراه با راستگویان ص 77 تا
97- تاریخ الخلفا, ((السیوطی )), فصل فی مده الخلافه , ص 10 تا ص 12.
98- ط_ب_ق_ات ال_ح_ن_اب_ل_ه , ال_ط_بقه الاولی , باب الواو, ش 510, ((وریزه بن محمد الحمصی )),
99- م_س_ت_درک ((ح_اک_م )), ک_ت_اب م_عرفه الصحابه , مناقب امیرالمؤمنین
علی بن ابی طالب ,
100- ینابیع الموده , ((قندوزی حنفی )), باب 76, ص 441.
101- (همراه با راستگویان ), ص 83.
102- (اهل سنت واقعی , ج2 , ص 224), می پرسیم : پس چرا با علی (ع ) نبودی ؟!.
103- (از آگاهان بپرسید, ج2 , ص 125 تا ص 159, واهل سنت واقعی , ج1 , ص 43 تاص 56, واز خدا
104- سوره احزاب , آیه 56.
105- صحیح ((بخاری )) کتاب الانبیا, باب یزفون النسلان فی المشی , ح9 , ج4 ,ص 178.
106- ال_ص_واع_ق المحرقه , ((ابن حجر)), باب 11, فصل اول : فی الایات الوارده فیهم , الایه الثانیه ,
107- همان مدرک , باب مشروعیه الصلاه علیهم تبعا للصلاه علی مشرفهم , ص 4 233.
108- همان مدرک , فصل آیات وارده در شان اهل بیت , آیه دوم , ص 148.
109- (اهل سنت واقعی , ج1 , ص 251 تا ص 256, وج2 , ص 246 تا ص 249, واز خدا پرواکنید, ص 124
110- آنگاه هدایت شدم , ص 4 123.
111- الصواعق المحرقه , ((ابن حجر)) خاتمه , ص 208 تا ص 225.
112- الصارم المسلول , ((ابن تیمیه )), ص 570.
113- الاص_اب_ه ف_ی تمییز الصحابه , ((ابن حجر)), مقدمه المؤلف , وشرح امام ((نووی )) برصحیح
114- الصواعق المحرقه , ((ابن حجر)), خاتمه (قتال علی ومعاویه ) ص 218.
115- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 193 تا ص 218.
116- ن_گ_اه ک_ن_ید به : سوره فتح , آیات 18 و19, سوره حشر, آیات 8 و9, سوره انفال , آیه 74,سوره
117- از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 238.
118- آنگاه هدایت شدم , ص 2 161.
119- سوره
توبه , آیه 74.
120- سوره توبه , آیه 97.
121- سوره بقره , آیات 8 و9 و10.
122- سوره منافقون , آیات 1 و2 و3.
123- سوره نسا, آیه 142.
124- سوره احزاب , آیه 12.
125- ن_گ_اه ک_نید به : سوره توبه آیات 75 و76, سوره نسا, آیات 60 و61 و62, سوره منافقون , آیه4 ,
126- صحیح ((بخاری )) کتاب التفسیر, سوره منافقون , ح8 , ج6 , ص 193.
127- صحیح ((بخاری )), کتاب الانبیا, باب علامه النبوه , ح37 , ج4 , ص 243.
128- سوره توبه , آیه 101.
129- ص_ح_ی_ح ((م_س_ل_م )), ک_ت_اب الای_م_ان , ب_اب 33 وان ح_ب الان_ص_ار وح6 , ج1 , ص 86,
130- سوره توبه , آیات 38 و39.
131- سوره صف , آیات 2 و3.
132- سوره حجرات , آیه 17.
133- سوره حجرات , آیه 14.
134- سوره انفال , آیات 5 و6.
135- سوره توبه , آیه 45.
136- سوره توبه , آیه 47.
137- سوره توبه , آیه 58.
138- سوره توبه , آیه 61.
139- ن_گاه کنید به : سوره مائده آیات 51 و54 , سوره انفال آیات 27 و28, سوره حدیدآیه16 , سوره
140- سوره آل عمران آیه 144.
141- آنگاه هدایت شدم , ص 161تاص 170, واز آگاهان بپرسید, ج1 , ص 232 تا ص 254.
142- صحیح ((بخاری )), کتاب الدعوات , باب فی الحوض , ح8 , ج8 , ص 149 و150.
143- صحیح ((بخاری )), کتاب الدعوات , باب فی الحوض , ح10 , ج8 , ص 1 150.
144- ص_ح_یح ((بخاری )), کتاب الجنائز, باب 72 الصلاه علی الشهید, ح2 , ج2 , ص 1145,وکتاب
145- ص_حیح ((بخاری )) کتاب الانبیا, باب 24 علامات النبوه فی الاسلام ,
ح33 , ج4 ,ص 243 (از
146- صحیح ((بخاری )) کتاب الشروط, باب شروط در جهاد ومصالحه ح1 , ج3 , ص 2567.
147- مدارک این ماجرا در پاورقی ص 13 گذشت .
148- شرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)), خطبه 156, ج9 , ص 7 196.
149- الطبقات الکبری ((ابن سعد)), ج2 , ص 1 190, (آنگاه هدایت شدم , ص 128 تاص 146).
150- سوره توبه , آیات 108 107.
151- ال_در المنثور ((السیوطی )) ذیل آیه فوق , ج4 , ص 6 5 284, وی در حدیثی از ((ابن عباس ))
152- سوره جمعه , آیه 11.
153- صحیح ((بخاری )), کتاب الجمعه , باب اذا نفر الناس عن الامام , ح1 , ج2 , ص 16.
154- صحیح ((بخاری )), کتاب الوصایا, باب 163 ما یکره من التنازع , ج2 , ج4 , ص 79 و80.
155- سوره توبه , آیات 2526.
156- صحیح ((بخاری )) کتاب المغازی , باب 56 قول اللّه تعالی : ویوم حنین ح6 , ج5 ,ص 196.
157- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )) ک_ت_اب ال_م_ظ_ال_م , ب_اب الاشتراک فی الهدی , ح1 , ج3 , ص 185,
158- صحیح ((بخاری )) باب فرض الخمس , باب 19 ما کان النبی یعطی المؤلفه ح5 , ج4 ,ص 114.
159- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )), ک_ت_اب ال_ص_وم , باب 47 و48, التنکیل لمن اکثر الوصال والوصال
160- صحیح ((بخاری )), کتاب المغازی , باب غزوه حدیبیه , ح21 , ج5 , ص 159 و160.
161- صحیح ((بخاری )), کتاب مواقیت الصلاه , باب تضییع الصلاه , ح1 , ج1 , ص 141.
162- صحیح ((بخاری )) کتاب العیدین , باب الخروج الی المصلی , ح1 , ج2 , ص
22.
163- صحیح ((بخاری )) کتاب الادب , باب 75, ما یجوز من الغصب , ح5 , ج8 , ص 34.
164- صحیح ((بخاری )), کتاب صلاه التراویح , باب فضل من قام فی رمضان , ح2 , ج3 ,ص 58.
165- صحیح ((بخاری )) کتاب الاذان , باب فضل صلاه الفجر, ح2 , ج1 , ص 166 (آنگاه هدایت شدم ,
166- سوره حجرات , آیه2 .
167- صحیح ((بخاری )), کتاب الاعتصام بالکتاب والسنه , باب 5, ما یکره , ح4 , ج9 , ص 120.
168- اصل ماجرا با ذکر مدرکش در ص 42 گذشت .
169- ص_ح_یح ((بخاری )), باب غزوه خیبر, ح37 , ج5 , ص 177, وصحیح ((مسلم )), کتاب الجهاد,
170- صحیح ((بخاری )), کتاب الشهادات ,باب من امر بانجاز الوعد, ح3 , ج3 , ص 236.
171- صحیح ((بخاری )), کتاب الاستئذان , باب من ناجی , ح1 , ج8 , ص 79.
172- صحیح ((بخاری )), باب مناقب قرابه الرسول , ح1 , ج5 , ص 25.
173- صحیح ((بخاری )), باب مناقب قرابه رسول اللّه (ص ), ح3 , ج5 , ص 26.
174- صحیح ((بخاری )) کتاب الهبه , باب آخر, حدیث آخر, ج3 , ص 215.
175- صحیح ((بخاری )), باب غزوه خیبر, ح37 , ج5 , ص 177.
176- سوره نمل , آیه 16.
177- ((ابن حجر)) در ((الصواعق المحرقه )), فصل آیات وارده در شان اهل بیت , آیه دوم ,ص 148
178- صحیح ((بخاری )), باب المزارعه بالشطر, ح آخر, ج3 , ص 8 137.
179- تاریخ ((طبری )), ج3 , ص 278, اخبار سال11 .
180- صحیح ((بخاری )), کتاب استنابه المرتدین , باب 2, قتل من
ابی ح1 , ج9 , ص 19.
181- ص_ح_ی_ح ((بخاری )), کتاب المغازی , باب 12, ح22 , ج5 , ص 109, وصحیح ((مسلم ))کتاب
182- کنز العمال , ج10 , ص 285, ح29460 .
183- تاریخ ((طبری )), ج3 , ص 433.
184- صحیح ((بخاری )), باب مناقب قرابه رسول اللّه , ح3 , ج5 , ص 26.
185- صحیح ((بخاری )), کتاب المغازی , باب غزوه خیبر, ح39 , ج5 , ص 77, وکتاب الفرائض , باب
186- الامامه والسیاسه , ((ابن قتیبه )), ج1 , ص 20.
187- یکی از موارد مصرف زکات است که برای به دست آوردن قلوب کفار به آنها داده می شود.
188- نگاه کنید به ص 9 _ 128, بررسی احوالات ((خالد بن ولید)) ش 3.
189- تاریخ ((طبری )), ج3 , ص 430 (آنگاه هدایت شدم , ص 2 181, واز آگاهان بپرسید,ج2 , ص 11
190- کنز العمال ج12 , ص 9 528, ش 35698 تا ش 35703.
191- شرح این ما جرا در ص 81 ومدارکش در پاورقی ص 32 گذشت .
192- صحیح ((بخاری )) کتاب الشروط, باب شروط در جهاد ومصالحه , ح1 , ج3 , ص 256.
193- توضیحش با ذکر مدرک در ص 46 گذشت (از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 281 تاص 287).
194- منظور دو بهره وری جنسی از همسراست , یکی از طریق ازدواج موقت ودیگری بعد از انجام
195- تفسیر کبیر ((امام فخررازی )), ذیل آیه 24 سوره نسا, ج10 , ص 50.
196- سنن ((ترمذی )), کتاب الحج , باب 12, ح824 , ص 6 185 (همراه با راستگویان ,ص 350).
197- ت_ذک_ره ال_ح_ف_اظ, ((ذه_بی )) ج1 , ص 7, وسنن ((ابن
ماجه )), باب 3 التوقی فی الحدیث ,
198- ال_ط_ب_ق_ات ال_ک_ب_ری , ((اب_ن س_ع_د)), طبقه دوم از تابعین اهل مدینه , احوالات ((قاسم
199- سوره مائده , آیه 6.
200- جنگی که شخص پیامبر(ص ) در آن حاضر نبودند را سریه نامند.
201- ص_ح_ی_ح ((م_س_ل_م )), ک_ت_اب ال_ح_ی_ض , ب_اب 28 ال_ت_ی_مم , ح5 , ج1 , ص 280, وصحیح
202- صحیح ((مسلم )), کتاب الحیض , باب 28 التیمم , ح3 , ج1 , ص 280.
203- سوره توبه , آیه 60.
204- ال_ج_وه_ره النیره , ((قدوری بغدادی )) چاپ کراچی , باب من یجوز دفع الصدقه الیه ومن لا
205- ص_ح_ی_ح ((م_س_ل_م )) ک_ت_اب ال_ط_لاق , ب_اب 2, طلاق الثلاث , ح1 , ج2 , ص 1099, وسنن
206- نگاه کنید به آیات 229 و230 سوره بقره که بر خلاف این حکم ((عمر)) می باشند.
207- در ص 2 _ 81 گذشت .
208- کنز العمال ج8 , ص 355, ح3 23242.
209- ماجرایش در ص 93 گذشت .
210- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 15 تا ص 21.
211- (از آگاهان بپرسید, ج2 , ص 5 44, واز خدا پروا کنید, ص 6 35).
212- (آنگاه هدایت شدم , ص 152).
213- م_ن_ه_اج ال_س_ن_ه ال_ن_ب_ویه , ((ابن تیمیه )), دار الکتاب الاسلامی , ج6 , ص 5 (آنگاه هدایت
214- ص_ح_ی_ح ((م_س_ل_م )), ک_ت_اب ص_لاه ال_مسافرین وقصرها, باب 2 قصر الصلاه بمنی , ح5 ,
215- مسند امام ((احمد بن حنبل )), ج4 , ص 432.
216- آنقدر این ناسزا زشت است که قابل ترجمه نیست : ((فقال عثمان : یا عاض ابیه )).
217- ان_س_اب الاش_راف , ج6 , ص 169, ام_ر ((ابی ذر جندب بن جناده الغفاری ))
رضی اللّه عنه (از
218- م_روج ال_ذه_ب , ((م_س_ع_ودی )), ذک_ر خ_لاف_ه ((ع_ث_م_ان ب_ن ع_ف_ان )), ج2 , ص 343,
219- ت_اریخ مدینه دمشق , ((ابن عساکر)) ج23 , ص 471, ش 2849 ((صخر بن حرب بن امیه ))(از
220- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 22 تا 29.
221- از آگاهان بپرسید, ج2 , ص 3 122.
222- از آگاهان بپرسید, ج2 , ص 205.
223- ص_ح_ی_ح ((بخاری )), باب تزویج النبی (ص ) ((خدیجه )) وفضلها(رض ), ح7 , ج5 , ص 489,
224- مسند امام ((احمد بن حنبل )) ج6 , ص 277.
225- الطبقات الکبری , ((ابن سعد)), ذکر من خطب النبی (ص ) ومن وهبت نفسها ج8 ,ص 212.
226- ص_ح_ی_ح ((مسلم )), کتاب الجنائز, باب 35 ما یقال عند دخول القبور, ح2 , ج2 , ص 67012 ,
227- مسند امام ((احمد بن حنبل )), ج6 , ص 147.
228- صحیح ((بخاری )) کتاب الطب , باب 15 قول المریض انی وجع , ح2 , ج7 , ص 155((بخاری ))
229- صحیح ((بخاری )), کتاب الصلاه , باب 22 الصلاه علی الفراش , ح1 , ج1 , ص 107.
230- سوره تحریم , آیات 4 و5.
231- ((ع_م_ر)) خ_ودش اق_رار م_ی ک_ن_د ک_ه ای_ن دو آی_ه درب_اره ای_ن دو زن ن_ازل شده است :
232- صحیح ((بخاری )), ابواب التقصیر, باب یقصر اذا خرج من موضعه , ح2 , ج2 , ص 55,وصحیح
233- تاریخ ((طبری )), احوالات سال 36, ج4 , ص 459.
234- ص_ح_ی_ح ((م_س_ل_م )), ک_ت_اب الای_م_ان , ب_اب 33, ال_دل_ی_ل ع_ل_ی ان ح6 , ج1 , ص 86,
235- شرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)) خ156 , ج9 , ص 195.
236- صحیح
((بخاری )), باب فرض الخمس , باب 4 ما جا فی بیوت النبی , ح6 , ج4 ,ص 100.
237- صحیح ((مسلم )), کتاب الفتن , باب 16 الفتنه من المشرق , ح2 , 4, ج4 , ص 2229.
238- س_وره اح_زاب , آی_ه 33, ((اب_ن اب_ی ال_ح_دی_د)) م_ی گ_وی_د: ((ع_ایشه )) برای ((زید بن
239- المجموعه الکامله مؤلفات الدکتور ((طه حسین )), ج4 , الخلفا الراشدون , ص 2656.
240- شرح نهج البلاغه , ((ابن ابی الحدید)), خ79 , ج6 , ص 8 217.
241- شرح نهج البلاغه , ((ابن ابی الحدید)) خ173 , ج9 , ص 321, وتاریخ ((طبری ))ماجراهای سال
242- ص_ح_ی_ح ((م_سلم )) کتاب الرضاع , باب 7 رضاعه الکبیر, ح1 2 3 4 5 6, ج2 , ص 8 10767,
243- همراه با راستگویان , ص 251 تا ص 256, واهل سنت واقعی , ج2 , ص 75 تاص 85.
244- تاریخ ((طبری )), ماجراهای سال 36, ج4 , ص 459.
245- اولا بر اساس روایت ساخته پدرش انبیا ارث نمی گذارند, ثانیا یک هشتم میراث که متعلق به
246- طلیق یعنی آزاد شده .
247- (از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 90) به خطبه پنجم نهج البلاغه مراجعه بفرمائید.
248- مروج الذهب ((مسعودی )), ج3 , ص 454, وشرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)) خطبه60 ,
249- از آگ_اه_ان ب_پ_رس_ی_د, ج1 , ص 89, ت_ا ص 102, اگ_ر س_خ_ن ((اب_وس_ف_ی_ان )) در
250- ص_ح_ی_ح ((م_س_لم )), کتاب فضائل الصحابه , باب 4 فضائل علی بن ابی طالب , ح آخر,ج4 ,
251- آنگاه هدایت شدم , ص 173 تا ص 177, واز خدا پروا کنید, ص 121.
252- اهل سنت واقعی , ج2 , ص
81.
253- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 79.
254- شرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)) نامه 31, ج16 , ص 46.
255- روزی ((م_ع_اوی_ه )) در ح_ضور مردم به فرد می گساری به نام ((ابو مریم سلولی )) گفت :
256- الخلافه والملک , ص 106, خلافت وملوکیت , ترجمه ((خلیل احمد حامدی )),ص 1989.
257- تاریخ ((طبری )), احوال سال 284, ج10 , ص 58.
258- المعجم الکبیر ((طبرانی )), ج11 , ص 38, ومسند امام ((احمد بن حنبل )), ج4 , ص 421.
259- شرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)) خطبه 130, ج8 , ص 258.
260- صحیح ((مسلم )), کتاب البر والصله والاداب , باب من لعنه النبی (ص ), ح1 تا 14, ج4 ,ص 10
261- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 2 201.
262- از آگاهان بپرسید, ج1 , ص 4 323.
263- ی_ع_ن_ی : شمشیر خدا, می پرسیم : پس چرا این شمشیر خدا, پیامبر(ص ) را در روز((حنین ))
264- سوره مدثر, آیات 11 تا 26.
265- سوره قلم , آیات 10 تا 16.
266- اهل سنت واقعی , ج2 , ص 86 تا ص 91.
267- ت_اری_خ ((یعقوبی )), ج2 , ص 61 وصحیح ((بخاری )), باب فی المغازی , باب بعث النبی (ص )
268- الریاض النضره فی مناقب العشره , ذکر شده باس ((ابی بکر)) وثبات قلبه , ج1 ,ص 149 و150.
269- ت_اریخ ((یعقوبی )) , ج2 , ص 131 (آنگاه هدایت شدم , ص 259 تا ص 264, واز آگاهان بپرسید,
270- آنگاه هدایت شدم , ص 265 تا ص 267.
271- تاریخ ((طبری )), ماجراهای سال 11, ج3 , ص 278.
272- س_ن_ن ((اب_ی داود)), ک_تاب مناسک الحج
, باب 31 ما یلبس المحرم , ح آخر, ج2 , ص 1667 ,
273- ص_ح_ی_ح ((ب_خ_اری )), ب_اب ((ف_ضل ابی بکر)), ح1 , ج5 , ص 5, آنگاه در ص 9 به ((محمد
274- شرح ماجرا با مدارکش در ص 4 53 گذشت .
275- فتح الباری , باب مناقب علی بن ابی طالب , ج7 , ص 58, چاپ مصر.
276- صحیح ((مسلم )), کتاب الاماره , باب 15, اذا بویع لخلیفتین , ح1 , ج3 ,ص 1480.
277- السنن الکبری , ((بیهقی )), ج8 , ص 159, والطبقات الکبری ((ابن سعد)), ج4 , ص 182.
278- م_س_ن_د ام_ام ((اح_م_د ب_ن ح_ن_ب_ل , ج2 , ص 48, وال_طبقات الکبری , ((ابن سعد)), ج4 ,ص 183,والسنن الکبری , ((البیهقی )), ج8 , ص 159.
279- م_س_ت_درک ((حاکم نیشابوری )), کتاب معرفه الصحابه , ج3 , ص 556, تاریخ مدینه دمشق ,((ابن عساکر)), ج12 , ص 159 و160 و162.
280- النصائح الکافیه لمن یتولی ((معاویه )), ((محمد بن عقیل )), ص 106.
281- وی در الامامه والسیاسه , ج2 , ص 6 25 می گوید:.((ح_جاج )) به همراه شش هزار تن که دوهزارشان جنگجوی شامی بودند به سوی ((عراق )) به راهافتاده نزدیک ظهر جمعه به بصره رسید, قبل از ورود به آنان فرمان دادکه بر سر هر یک از درهایم_س_ج_د که جمعا هجده در داشت صد جنگجو در حالی که شمشیرشان را زیر لباس پنهان کردهب_ای_ستند, به محض شنیدن سرو صدا ودرگیری ازداخل , نگذارند کسی از در مسجد بیرون رودمگر اینکه سرش بر زمین بیفتد, اینهاآمدند وپشت درها به بهانه انتظار نماز جمعه نشستند.((حجاج )) با دویست جنگجوی دیگر که آنها نیز
شمشیرها را پنهان داشتند واردمسجد شده به آنهاگ_ف_ت : من در سخنرانی خود با این مردم گفتگو می کنم , آنها بر من سنگریزه پرتاب می نمایند,ه_م_ی_ن_ک_ه دی_دی_د ع_مامه ام را بر زانویم نهادم شمشیرهایتان رابرگیرید واز خدا یاری بطلبیدومقاومت نمائید که خداوند صابران را دوست دارد.((حجاج )) وارد مسجد شد, وقت نماز رسید, بالای منبر رفت وگفت :.ب_ه ش_م_ا خ_ب_ر ب_دهم که امیرالمؤمنین ((عبدالملک )) به هنگام اعزامم مرا با دو شمشیرمسلحس_اخ_ت , یکی شمشیر رحمت , ودیگری شمشیر عذاب ونقمت , شمشیررحمت در بین راه از کفمافتاد, ولی شمشیر عذاب ونقمت این است .م_ردم ش_روع به سنگسارش کردند, همینکه بلوا بالا گرفت عمامه از سر برداشته برزانویش نهاد,ن_اگهان شمشیرها بودند که گردنهارا قطع می کردند, نگهبانان درها که صدای درگیری داخلمسجد را شنیدند, ودیدند که مردم پا به فرار می گذارند باشمشیرهایشان را آنها استقبال کردند,مردم هم به داخل مسجد بازگشتند, حتی یک نفر را هم نگذاشتند زنده بیرون برود.در ن_ت_ی_جه این درگیری هفتاد وچند هزار نفر از آنها کشته شدند تا جائی که خونهاتا در مسجدوبازارها جاری شد)).
282- سنن ((ترمذی )), کتاب الفتن , باب 44, ما جا فی ثقیف , ح2220 , ج4 , ص 433,وتاریخ مدینه((دمشق )), ج12 , ص 184.
283- تاریخ مدینه ((دمشق )) ج12 , ص 185.
284- سوره مؤمنون , آیه 108.
285- تاریخ مدینه ((دمشق )), ج12 , ص 192.
286- ال_ط_ب_قات الکبری , ((ابن سعد)), احوالات ((عبداللّه بن عمر)), ج4 , ص 149, وتاریخ مدینه((دمشق )), ((ابن عساکر)), ج12 , ص 123.
287- المحلی ((ابن حزم )) جواز امامه الفاسق , ج4 , ص 3 212.
288- م_س_ن_د ام_ام ((اح_م_د
بن حنبل )) ج2 , ص 92, وتاریخ مدینه ((دمشق )), ((ابن عساکر)),ج12 ,ص 122, وی در ص_فحات 168 و169 و170 همان جلد از امام علی (ع ) نقل می کند که حضرت بر بلای منبر فرمود:.((ب_ار خ_دایا من به این مردم اعتماد کردم ولی آنها به من خیانت نمودند, برایشان دلسوزی کردمول_ی آنها مرا فریب دادند, بار الها جوان ((ثقیف ))را بر اینان مسلط ساز که همچون دوران جاهلیت با جانها ومالهایشان رفتار نماید)).در خ_طبه 116 نهج البلاغه نیز می فرماید: (( به خدا سوگند جوان ((ثقیف )) بر شمامسلط خواهدشد)) (اهل سنت واقعی , ج1 , ص 231 تا ص 235 وج2 , ص 116 تاص 137.
289- صحیح ((بخاری )) , کتاب الانبیا , باب علامات النبوه فی الاسلام , ح18 , ج4 ,ص 239.
290- ش_رح ن_ه_ج ال_ب_لاغ_ه ((اب_ن اب_ی ال_ح_دی_د)), خ57 , ج4 , ص 8 67, وش_ی_خ ال_م_ض_ی_ره((ابوهریره )),((محمود ابوریه )) ص 103.
291- شرح نهج البلاغه ((ابن ابی الحدید)), خ57 , ج4 , ص 68.
292- صحیح ((بخاری )), کتاب المرضی والطب , باب 53, لاهامه , ح1 , ج7 , ص 179.
293- الموطا, ((مالک بن انس )), کتاب الصیام , باب 4, ما جا فی الصیام ح3 , ج1 , ص 290.
294- صحیح ((بخاری )), کتاب النفقات , باب 1, وجوب النفقه علی الاهل والعیال , ح1 , ج7 ,ص 81.
295- ش_رح ن_ه_ج ال_ب_لاغ_ه ((اب_ن اب_ی ال_ح_دی_د)), خ57 , ج4 , ص 67, ((ابن ابی الحدید)) درردادع_ای ((اب_و ه_ری_ره )) می گوید: پناه بر خدا, علی (ع ) از این با تقواتراست , به خدا سوگند کهاوآنچنان ((عثمان )) را یاری
کرد که اگر برادرش ((جعفر بن ابی طالب )) نیز محاصره می گشت ب_ه ه_م_ی_ن م_ق_دار او را یاری می نمود آنگاه می گوید: جوانی کوفی نزد ((ابوهریره )) آمد وبه اوگفت : ((تورا به خدا سوگند, آیا شنیدی که رسول خدا(ص ) به علی بن ابی طالب فرمود: ((اللهموال م_ن والاه وعاد من عاداه )), گفت : به خدا آری ! جوان گفت : ((پس خدای را شاهد بگیر که تودشمنش را دوست داری ودوستش را دشمن )),سپس از نزدش برخاست .
296- ((اب_ن اب_ی ال_ح_دی_د)) م_ی گ_وی_د: ((ابو هریره )) در حالی که فرماندار ((مدینه )) بود درک_وچ_ه وخ_ی_ابان همراه بچه ها غذا می خورد وبا آنها بازی می کرد در بازار راه می رفت همینکه بهف_ردی می رسید که در جلو او راه می رود با پایش بر زمین می زد ومی گفت : راه را بازکنید, راه راباز کنید, امیر آمده است (همان مدرک ص 69).
297- صحیح ((بخاری )), کتاب الایمان , باب حفظ العلم , ح3 , ج1 , ص 41.
298- سوره بقره , آیه 159 وآیه بعدش که می فرماید: (الا الذین تابوا).
299- صحیح ((بخاری )), کتاب الایمان , باب حفظ العلم , ح1 , ج1 , ص 40.
300- ش_رح ن_هج البلاغه , ((ابن ابی الحدید)), خ57 , ج4 , ص 68, (اهل سنت واقعی , ج2 ,ص 102 تا115, واز خدا پروا کنید, ص 8 87.
301- سوره بقره , آیه 34.
302- (ان_ا خ_یرمنه خلقتنی من نارو خلقته من طین ) یعنی : (ابلیس ) گفت : من از او بهترم چونمرا از آتش آفریدی ولی او را از خاک
)) (اعراف 12).
303- سوره احزاب , آیه 36.
304- بحار الانوار, ج2 , ص 291 تا ص 296.
305- کنز العمال , ش 2 1 34090, ج12 , ص 82.
306- الکامل فی التاریخ ((ابن اثیر)) ج2 , ص 91.
307- الکامل فی التاریخ ((ابن اثیر)), ج2 , ص 245, پیامبر(ص ) به ((عباس )) فرمود: ((ابوسفیان ))را کنار کوه در تنگه نگه دار تا لشکریان خدا از کنارش بگذرند.گ_ف_تم : ای رسول خدا او دوستدار فخراست پس یک مزیتی نسبت به قومش قراربده , فرمود: هرکه داخل خانه ((ابو سفیان )) شود در امان است , هر که داخل خانه ((حکیم بن حزام )) شود در اماناست , هر که داخل مسجد شود در امان است , وهر که درخانه اش را ببندد در امان است .ب_ا ای_ن وصف می گویند ((ابو طالب )) مشرک بوده ولی ((ابوسفیان )) از اصحاب رسول خداست ,حتما به خاطر اینکه آن پدر امیرالمؤمنین (ع )است واین پدر ((معاویه ))!!.
308- الکامل فی التاریخ ((ابن اثیر)), ج2 , ص 245, پیامبر(ص ) به ((عباس )) فرمود: ((ابوسفیان ))را کنار کوه در تنگه نگه دار تا لشکریان خدا از کنارش بگذرند.گ_ف_تم : ای رسول خدا او دوستدار فخراست پس یک مزیتی نسبت به قومش قراربده , فرمود: هرکه داخل خانه ((ابو سفیان )) شود در امان است , هر که داخل خانه ((حکیم بن حزام )) شود در اماناست , هر که داخل مسجد شود در امان است , وهر که درخانه اش را ببندد در امان است .ب_ا ای_ن وصف می گویند ((ابو طالب )) مشرک بوده ولی ((ابوسفیان )) از اصحاب رسول
خداست ,حتما به خاطر اینکه آن پدر امیرالمؤمنین (ع )است واین پدر ((معاویه ))!!.
309- بحار الانوار, ج6 , ص 179 (اهل سنت واقعی , ج2 , ص 90, تا ص 97).
310- (آنگاه هدایت شدم , ص 7 266).
311- م_روج ال_ذه_ب ((مسعودی )) ج3 , ص 3 2 11, وشرح نهج البلاغه , ((ابن ابی الحدید)),خ46 ,ج3 , ص 90 9 188, وجمهره رسائل العرب , ش 2 501, ج1 , ص 8 7 6 475.
312- (اهل سنت واقعی , ج2 , ص 177 تا ص 192).
313- منهاج السنه النبویه , دار الکتاب الاسلامی , ج4 , ص 5 154.
314- سوره احزاب , آیه33 .
315- (همراه با راستگویان , ص 301 تا ص 310).
316- الصواعق المحرقه ((ابن حجر)), باب 11, فصل2 , حدیث 26, ص 188, والمصنف ,((عبدالرزاق)), ج11 , ص 5 54, ش 19893.
317- نهج البلاغه , خطبه 144 (همراه با راستگویان , ص 313 تا ص 319).
318- م_ن_اق_ب ((خ_وارزم_ی )), ف_ص_ل ه_ف_ت_م , ص 39, والاستیعاب , ((ابن عبدالبر)), ج3 , ش 1855,ص 1103, وت_ذکره الخواص , ((ابن الجوزی )) فصل فی قول ((عمر بن خطاب )): ((اعوذباللّه من معضله لیس لها ابو حسن )), ص 147.
319- (همراه با راستگویان , ص 171).
320- سوره رعد, آیه39 .
321- الدر المنثور فی التفسیر الماثور, ((سیوطی )), ذیل آیه فوق , ج4 , ص 661.
322- صحیح ((بخاری )), کتاب بد الخلق , باب 5, ذکر الملائکه , ح1 , ج4 , ص 1345, وباب المعراج ,ح1 , ج5 , ص 9 68.
323- (همراه با راستگویان , ص 321 تا ص 330).
324- سوره شوری , آیه 23.
325- ص_ح_ی_ح
((م_سلم )), کتاب الایمان , باب 33, الدلیل علی ان حب الانصار وعلی ح آخر,ج1 ,ص 86, کنز العمال , ج11 , ص 9 598, ح32878 و32884 وص 601, ح329012 ,والصواعق المحرقه ,ص 122, از ((اب_و س_ع_ید خدری )) نقل می کند که گفت : ما منافقین رابا کینه شان نسبت به علیشناسائی می کردیم .
326- ت_ف_سیر کبیر, ((امام فخررازی )), ذیل آیه کریمه 23 سوره شوری , ج27 , ص 1656,وتفس_یرک_ش__اف , ((زم_خ_ش__ری )), ذی_ل آی_ه ف_وق , ج4 , ص 220, والجواه_ر الحس_ان فی تفسیر القرآن ,((ث_ع_البی )), ج3 , ص 128, برخی از فقرات حدیث چنین است : ((هر که بردوستی آل محمد بمیردتوبه کرده مرده است , هر که بر دوستی آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است , هر که بر دوستیآل م_ح_م_د ب_م_یره فرشته مرگ ونکیر ومنکر به اوبشارت بهشت می دهند, هر که بر دوستی آلمحمد بمیرد اورا چون عروسی که به حجله برده می شود به سوی بهشت می برند, هر که بر دوستیآل محمد بمیرد خداوندقبرش را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد)).
327- م_س_ت_درک ((ح_اک_م ن_ی_ش_اب_وری )), ک_ت_اب م_ع_رف_ه الصحابه , ج3 , ص 128, والریاض ال_ن_ض_ره ,((ط_ب_ری )), ال_ب_اب ال_راب_ع ف_ی م_ناقب امیرالمؤمنین , فصل6 , ج2 , ص 122, وینابیعالموده ,((قندوزی )) ص 205.
328- ب_ه چند نمونه از این احادیث اشاره می کنیم تا روشن شود که آیا شیعه غلو می کند, یاهمانچیزی که آنها از پیامبر(ص ) نقل کرده اند را می گوید وزنده می کند؟.((از ع_ل_ی چه می خواهید؟ ازعلی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ علی ازمن
است ومن ازاویم , واو ولی هر مؤمنی بعد از من است )).((خداوند به من فرمان داده که فاطمه را به تزویج علی در آورم )).((خداوند متعال نسل هر پیامبری را در صلب همان پیامبر قرار داده ولی نسل مرادر صلب علی بنابی طالب قرار داده است )).((ذکر علی عبادت است )).((نگاه به چهره علی عبادت است )).((عنوان وتیتر کتاب ونامه مؤمن دوستی علی بن ابی طالب است )).((علی نسبت به من , چون سرم نسبت به بدن من است )).((خداوند متعال هیچ (یا ایها الذین آمنوا) نازل نکرد مگر اینکه علی در راس وامیر آن بود)).((گوشت علی از گوشت من وخون علی از خون من است )).((من وعلی از یک درختیم ومردم از درختان پراکنده )).((علی صدیق اکبراست , علی فاروق این امت است که بین حق وباطل فرق می گذارد)).(( ب_ر در ب_ه_ش_ت ن_وش_ته شده : معبودی جز اللّه نیست , محمد رسول خداست , علی برادر رسولخداست )).(( ه_رگ_ون_ه ن_گ_وی_د علی بهترین مردم است مسلما کافراست )) (کنز العمال , ج11 , ازص 598 تاص 627 ب_ه ت_رت_ی_ب اح_ادیث شماره های : 32883 32891 328953289432892 32900 32914 32920 3294332936 32990 33043 33046).
329- نگاه کنید به ص 33 تا ص 83 همین کتاب .
330- (همراه با راستگویان , ص 397 تا ص 403).
331- ب_ن_ی_اد م_ع_ارف اس_لام_ی ق_م ای_ن اح_ادی_ث را در ک_ت_ابی به نام ((معجم احادیث الامامالمهدی (عج ))) در پنج جلد جمع آوری وچاپ کرده است .
332- سنن ((ترمذی )), کتاب الفتن , باب 52 ما جا فی المهدی , ح1 2230, ج4 ص 438.
333- ف_ت_ح ال_ب_اری ب_شرح صحیح البخاری , کتاب
الانبیا, باب قول اللّه تعالی (واذکر فی الکتاب مریم ), شرح حدیث آخر, ج6 , ص 385.
334- تذکره الخواص , ص 364, وینابیع الموده , باب 94, ص 2 491.
335- سوره بقره , آیه 259.
336- سوره کهف , آیه 9 تا 26.
337- (همراه با راستگویان , ص 405 تا ص 415).
338- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 385 تا ص 388).
339- نمونه هائی از رجعت را در قرآن کریم می توان یافت , مثل :.حیوان ((عزیر)) پیامبر (سوره بقره , آیه 259).زنده شدن چهار پرنده توسط حضرت ((ابراهیم ))(ع ) (سوره بقره آیه 260).زن_ده ش_دن گ_روهی از بنی اسرائیل که به میقات پروردگار رفته وجان داده بودند(سوره بقره ,آیه54 ).
340- سوره نمل , آیه83 .
341- سوره کهف , آیه 47.
342- تفسیر ((قمی )), ذیل آیه 83 سوره نمل , ج2 , ص 1 130.
343- (همراه با راستگویان , ص 391 تا ص 395).
344- بحار الانوار, ج2 , ص 179.
345- این چهار مذهب عبارتنداز: ((مالکی )), ((شافعی )), ((حنبلی ))و ((حنفی )).
346- (اهل سنت واقعی , ج1 , ص 220 تا ص 227).
347- سوره آل عمران , آیه 28.
348- الدر المنثور ((سیوطی )), ذیل آیه فوق , ج2 , ص 176.
349- الدر المنثور ((سیوطی )), ذیل آیه فوق , ج2 , ص 176.
350- سوره نحل , آیه 106.
351- الدر المنثور , ((سیوطی )), ذیل آیه فوق , ج5 , ص 170.
352- بحار الانوار, ج80 , ص 300.
353- بحار الانوار, ج33 , ص 153.
354- سوره بقره , آیه 14.
355- سوره غافر, آیه 28.
356- (همراه با راستگویان , ص 331 تا ص 341), مخفی نماند که مساله تقیه حدودواحکامی
داردکه فقها عظام شیعه آن را بیان داشته اند.
357- سوره مائده , آیه 6.
358- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 333 تا ص 335).
359- ص_ح_ی_ح ((بخاری )), باب وقت المغرب , ح4 , ج1 , ص 147, ومسند امام ((احمد بن حنبل ))ص 221.
360- صحیح ((مسلم )), کتاب صلاه المسافرین , باب 6, الجمع بین الصلاتین فی الحضر,ح1 , 2, 6,7, 8, ج1 , ص 489 تا ص 491.
361- مدرک فوق , ح9 , ج1 , ص 2 491.
362- (ه_م_راه ب_ا راس_ت_گ_وی_ان , ص 371 تا ص 384, واهل بیت کلید مشکلها, ص 327 تاص 330 وص 337 تا ص 341).
363- وسائل الشیعه , کتاب الصلاه , باب اول از ابواب ما یسجد علیه .
364- صحیح ((مسلم )), کتاب الحیض , باب 3, جواز غسل الحائض ح7 و8, ج1 ,ص 245.
365- صحیح ((بخاری )), باب الاعتکاف , ح3 , ج3 , ص 62.
366- (آنگاه هدایت شدم , ص 90, وهمراه با راستگویان , ص 385 تا ص 389).
367- صحیح ((مسلم )), کتاب النکاح , باب 3, نکاح المتعه , ح7 , ج2 , ص 1023.
368- تفسیر کبیر ((امام فخررازی )), ذیل آیه 24 سوره نسا, ج10 , ص 50.
369- ص_حیح ((بخاری )), کتاب التفسیر, سوره بقره , آیه 196 (فمن تمتع بالعمره الی الحج ),ح1 ,ج6 , ص 33.
370- ت_فسیر کبیر ((امام فخررازی )), ذیل آیه 24 سوره نسا, ج10 , ص 50, وجامع البیان فی تفسیرالقرآن , ((جریر طبری )), ذیل آیه فوق , ج5 , ص 9.
371- نگاه کنید به ص 52 همین کتاب .
372- سوره احزاب , آیه 36.
373- (همراه با راستگویان ,
ص 343 تا ص 354, واهل بیت کلید مشکلها, ص 349 تاص 383).
374- (اهل سنت واقعی , ج2 , ص 143).
375- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 187 تا ص 198).
376- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 203 تا ص 216).
377- کنز العمال , ج8 , ص 329 تا ص 336, از ش 23139 تا ش 23152.
378- مدرک فوق , ص 355, ش 23243.
379- مدرک فوق , ص 342, ش 23174.
380- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 217 تا ص 244).
381- (آنگاه هدایت شدم , ص 99).
382- سوره انفال , آیه 41.
383- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 343 تا 348).
384- نهج البلاغه , خطبه 1.
385- سوره مائده , آیه 42.
386- سوره جن , آیه 20.
387- در س_ف_ر ح_ج س_ال 1375 در م_ح_ل ((ب_ع_ث_ه مقام معظم رهبری )) با عده ای از جوانانش_ی_ع_ه ع_راق_ی م_لاق_ات ک_ردم که اظهار می داشتند: ما پس از شکست قیام ملت ((عراق )) درج_ن_گ ((خ_ل_ی_ج )) در اردوگ_اه_ی در ((ع_ربستان )) زندگی می کنیم که حق خروج از آنجارانداریم مگر ایام حج , الان به اینجا آمده ایم وفقط کتاب ونشریات شیعی طلب می کنیم .
388- سوره بقره , آیه 120.
389- سوره جن , آیه 18.
390- سوره مائده , آیه 35.
391- یعنی : (وابتغوا الیه الوسیله ) چیز دیگری غیر از عمل صالح باید باشد, چرا که (اتقوااللّه ) بیانگرعمل صالح است .
392- سوره یوسف آیه 98 و97.
393- سوره نسا, آیه 64.
394- اولا: دل_ی_لی بر این ادعا ندارند که توسل در زمان حیات پیامبر(ص ) جایز ولی بعد ازوفاتش جایز نباشد, بلکه دلیل بر خلاف آن داریم , زیرا حلال آن حضرت تا قیامت
حلال , وحرامش تا قیامت حرام است , ثانیا: آنها نمی گویند توسل به پیامبر حرام است ,بلکه می گویند شرک است , اگر عملیشرک باشد همیشه شرک است , نه اینکه فقط بعداز وفات پیامبر(ص ) شرک باشد.
395- ص_ح_ی_ح ((بخاری )), کتاب جهاد وسیر, باب 142 فضل من اسلم علی یدیه رجل , ح1 ,ج4 ,ص 73, وص_ح_ی_ح ((م_س_لم )), کتاب فضائل الصحابه , باب 4 فضائل علی بن ابی طالب , ح7 , ج4 ,ص 1872.
396- صحیح ((مسلم )) کتاب الجنائز,باب 19 من صلی علیه اربعون , ح1 , ج2 , ص 655.
397- (آنگاه هدایت شدم ص 93).
398- صحیح ((مسلم )), کتاب الجنائز, باب ما یقال عند دخول القبور, ح2 , ج2 ,ص 671.
399- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 245 تا ص 325).
400- ب_ه ت_رت_ی_ب رؤس_ای ک_ش_وره_ای : ((م_راک_ش )), ((ال_ج_زای_ر)), ((ت_ون_س )), ((لیبی )),((اردن ))و((عربستان )).
401- (اهل بیت کلید مشکلها, ص 395 تا ص 407).
<>